تناسخ

با سر قبول می کردم جهان مانهوا انتخاب میکردم فقط التماس میکردم شرور نشم زیادی فهمیدم🤡🙏

نه عمرا بخوام دوباره زندگی کنم،یبار کردم برای هفت جدم بس بود

می‌رفتم به دنیا ای که با بی تی اس زندگی کنم تو بدن یونتان

میرفتم به دنیا انیمه: اومارو چان یا شیطان کش

من بودم دوست داشتم برم تو انیمیشن میراکلس زندگی کنم به عنوان یه دختر دبیرستانی باهوش با اخلاق خوب😂💜✨️ و با اکیپ مرینت (اگه نمی‌شناسید بدونید شخصیت های اصلی ان) دوست می‌شدم. و دوست داشتم آدرین لیدی باگ و مرینت ول کنه بجاش رو من کراش بزنه😂 و خیلی دوست داشتم بتونم یه معجزه گر داشته باشممم مثلا معجزه گر گربه و یا ببر رو دوست دارم. و یه شب بعد از شکست دادن شرور ها با قابلیت معجزه گرم (که میتونیم بلند بپریم) برم بالای برج ایفل بشینم و پاریس رو نگاه کنم🥹💃🏻🥐

میرفتم یک دنیای عادی اما با این تفاوت که مدرسم هاگوارتز بود اسمم دیانا دیگوری(خواهر سدریک دیگوری) بود بعد از مرگ سدریک منو زندانی میکنن و بعد از مرگ ولدرمورت نجات پیدا میکنم و با دراکو ازدواج میکنم صاحب یک دختر به نام بیانکا میشم (فقط عکس ها بصورت انیمه هست چون هرچی سعی کردم واقعیشو برام درست نکرد)

میگم خواهشاً دیگه منو زنده نکن😐 تاریکی منتظرمه...

قبوللل میکردمممم و میرفتمممم تو دونیاییی مانهوااااااااا یههه فردددد شرورررر و محتاططط