پارت 16 ناظر عزیز و محترم لطفا لطفا منتشر کن یه بار شخصی شد پلیزز شخصی/رد نکن ناظر مهربونم اگه رد کنی اکانتم میپره💔پلیزز
از رو میز بلند شدم و رفتم سمت اتاقم بابا شب خوش سیریوس : شبت خوش پسرم! هری : در اتاق و باز کردم و رفتم داخل و در و بستم رو تخت دراز کشیدم فکرم دوباره کشیده شد سمت آلیس! به سقف خیره شدم لبخندی رو لبم نشست...لبخندی طولانی...در اتاق باز شد و بابا اومد داخل سیریوس : بیداری نه؟ هری : خوابم نمیبره سیریوس : بهش نزدیک شدم و کنارش نشستم چرا؟ فکرت درگیر چیه؟ به کی فکر میکنی؟ هری : تک خنده ای کردم چی؟ من به کی باید فکر کنم؟ سیریوس : نمیدونم...همونی که باعث شده این دو شبی که پیشتم دیر خوابت ببره همونی که باعث میشه بهش فکر کنی و به سقف لبخند بزنی هری : بازم آلیس اومد تو ذهنم...آها اون...یکی از دوستامه البته اگه اون منو دوست خودش بدونه سیریوس : اسمش چیه؟ هری : آلیس! آلیس لارنگ دختر ریموس لارنگ معروفه ماجرایی آشناییمون عجیب بود وقتی دیدمش تو کافه نشسته بود و تو فکر بود واسش قهوه بردم...وایستا ببینم نه..نه اولین دیدارمون تو خیابون بود با رون داشتیم میومدیم خونه یه دختر دیدم ماسک زده بود رون و قبلا دیده بود ولی من اولین بارم بود که دیدمش
خودشم زندگی عجیبی داره...پسر عموش که بهش میگه داداش چند وقت پیش بیمارستان بود و حالش بعد بود ولی روز بعدش فرار کرده بود و هنوز گم شده سیریوس : باهاش زیاد وقت میگذرونی؟ هری : آره...یه بار باهاش آهنگ خوندم...چند بار باهم قدم زدیم و حرف زدیم سیریوس : هری یه قول بهم میدی؟ هری : چه قولی؟ سیریوس : هیچوقت تنهاش نزار... هرگز باعث غمگین شدنش نباش همونطور که جیمز با لیلی رفتار میکرد هری : اشکی از گوشه چشمم سر خورد کاش اونا هم کنارم بودن کاش هیچوقت ترکم نمیکردن..فکرشو بکن اگه بودن...الان یه خانواده کامل و شاد بودیم...به نظرت من آدم خوبیم یا بد؟ سیریوس : تو آدم بدی نیستی هری! تو آدم خوبی هستی که اتفاقای بدی واست افتاده! هری : اشک روی صورتم و پاک کردم و لبخند تلخی زدم ممنون سیریوس...ممنون که هستی! سیریوس : دستمو رو موهاش کشیدم حالا چشماتو ببند و بخواب...امیدوارم رویایی شیرین ببینی رویایی که تا ابد کنارش باشی! من میدونم دوسش داری!!
با صدای زنگ گوشی از خواب بیدار شدم رو تخت نشستم و بدون اینکه به اسمش نگاه کنم گوشیو دم گوشم گذاشتم "الو؟ هری : الو آلیس حالت چطوره؟ آلیس : خوبم...تو چی؟ هری : خوبم...نمیدونم چرا یهو دلم واست تنگ شده بود آلیس : لبخندی زدم واقعا؟ خب منم! هری : خواب بودی؟ آلیس : اهوم ولی خوب شد زنگ زدی وگرنه تا لنگ ظهر خوابم می برد هری : هی خب امروز قراره یه آهنگ بخونم آلیس : جدی؟ ساعت چند؟ هری : بعد از ظهر ساعت...4 آلیس : پس می بینمت فعلا" گوشیو رو میز گذاشتم و از رو تخت بلند شدم یه دوش گرفتم و یه بلوز سفید و شلوار جین مشکی پوشیدم و موهامو شونه کردم و از اتاق رفتم بیرون و رو صندلی پشت میز نشستم ریموس : از دراکو خبری نشده؟ آلیس : اگه خبری بشه اول فکر کنم به عمو برسه یکم نون تست و کره با آب میوه خوردم و از رو صندلی بلند شدم و رفتم رو مبل نشستم و کنترل تلویزیون و تو دستم گرفتم و شبکه هارو بالا و پایین کردم چیزی نداشت حوصلم سر رفته بود تلویزیون و خاموش کردم و از پله ها بالا رفتم و وارد اتاقم شدم و در و بستم
رفتم سمت کشوی میز و رنگ و قلمو و کاغذ برداشتم و رو زمین دراز کشیدم و شروع کردم به نقاشی...کشیدن نقاشی همیشه حالمو خوب میکنه خیلی خوب از اتفاقای دنیا دورم میکنه و منو تو دنیای خیالی خودم گم میکنه!
ناظر عزیز و محترم لطفا لطفا منتشر کن رد نشه خواهش میکنم:) واسش کلی زحمت کشیدم میدونی اگه رد کنی قلبم میشکنه💔 اگه تستام رد شه اکانتم میپره💔😔 پس لطفا منتشر کن اگه منتشر کنی واقعا خوشحالم میکنی پس منتشر کن رد/شخصی نشه ناظر مهربونم پلیزز امیدوارم به همه آرزوهات برسی:))💚🌚تنک لایک و کامنت فراموش نشه:))♡♡
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
نظرات بازدیدکنندگان (10)