اینم این پارت
از زبان ادرین : بالاخره از سر کار رسیدم خونه و بالاخره بعد از اینکه سوال پیچیای مامانم تموم شدن رفتم لباسام وعوض کردم. بعدم یه دستی به سر و صورت خودم زدم. خیلی گشنه ام بود چون که سزار امروز مرخصی گرفته بود برا همین کارا یکمی عقب افتاد و مجبور شدم تا دیروقت شرکت بمونم. از اتاقم که اومدم کیتی رو دیدم میگفت :" مرینت اینم برادر بزرگترمه! آدرین!" ای بابا بازم این کیتی دوستاش و اورده خونه ولی یه دیقه صبر کن ببینم مرینت! یعنی ممکنه! این همون مرینت ویلسون صبح باشه ؟! بعد هر دو باهم گفتیم :" من شما رو میشناسم !" وای خدا جون خودشه! کیتی :" شما ها هم و میشناسین ؟" خانم ویلسون جواب داد :" من امروز برای مصاحبه ی کاری رفته بودم شرکت آقای آگرست" گفتم :" اوه بله بله میخواستم فردا بهتون بگم ولی الان که همو دیدیم میتونید از فردا بیاید سر کار" گفت :" خیلی ممنون." کیتی و مامان با چشمای برق زده و ادن و ادرن با یه صورت مسخره بهم زل زدن و منم با همون صورت مسخره بهشون جواب دادم. مامان به مرینت گفت :" عزیزم امشب و تو اتاق کیتی بمون تا ما تا فردا اتاق مهمون و برات آماده کنیم!" مری:" چشم. خیلی ممنون" این رو با یه لبخند ملیح و زیبا گفت. غرق نگاهش شده بودم. انگار ادم و تو موج موهاش میکشونه و تو دیگه نمیتونی بیرون بیای. حس خیلی خواصیه و نمیدونم چرا من. . . من . . . من این حسو دوست دارم.
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
15 لایک
واییی تو باید حتما ادامش بدی🥲
🥲👍
پرفکت👌✨
ممنونممممم 💖💖💖💖💖💖💖
میتونی رمان های منم سر بزنی کم بازدید شده
اوکی حتما !
عالی!حتما ادامه بده
فداتتتتتتتتتتتت !
بچه ها پارت ۵ اومده ولی متاسفانه شخصی شده دوس داشتین سر بزنین 😚
داستان خیلی قشنگیه...💗
حتما ادامهش بده
لطفا داستان منو هم بخون
چشم عزیزم حتما 💖💝
داستان عالیه♡
اگه خواستی داستان منم بخون چون معرفیش شخصی شده و پارت یکم هنوز تو بررسیه^^
اوکی حتما 💖💖💖💖💖