
پارت اول شخصی شده تو پروفایلم هست اول اونو بخونید :))

"جونگکوک،خدای آسمان ها به فکر حالت باشه..اگه فقط دوباره ببینم درباره ی انسان های زمینی و زندگی ارزشمندشون اینطوری میگی...!" حلقه ی پیچ خورده و مکعبی آسمان هفتم به زمین اومد...تیزی گوشه های مکعبی شکلش ...دلهره ی جنگکوک کم سن وسال رو در خود بر میگرداند....سخاوتمندی خشن آن تیغه ها ، موجی در بدن جونگکوک برانگیخت. اصلا چرا او؟ می شد در بخش نامه های ارسالی یا حتی بخش بایگانی ها...شایدم بخش ماموریت و رسیدگی... هر مکانی جز بخش زندگی فانی ها بود؟.... " بهت می فهمونم فقط نیم درصد درد جهنمت چطری بوده! " جونگکوک چیزی نگفت و فقط تظاهر به بیخبری و نادانی از گناهان دنیوی خودش کرد. همان لحظه جیمین به بخش جونگکوک پا گذاشت.شادمان و سرحال درحالی که آوازی زمزمه میکرد جلوتر می آمد. "سلام کوکی...بالا..خ..ره.ه....سلام جناب عتیقه((اسم واقعیه عتیقه بنگ شی هیوکه اما چون ارزشمنده بهش میگن عتیقه))وای خدای من! مشتاق دیدار با شما،ارشد خوشنام بودم!مخصوصا که کوک.... چیز ینی نه جونگ کوک ....." خوب شد . به موقع جلوی کلمات اضافه ی جا مانده ی کناره دهان جیمین را گرفت جونگکوک شرمنده و عرق آلوده به استرس اضطرابش را با پشت دست قایم کرد. "هی جیمین ،مانباید وقت ارزشمند والا مقام عتیقه خانه بزرگ رو بگیریم ،کلی فانی منتظرند که نامه های ارسالی را به دستان پرتوان استاد برسونن،اگه کاری اری بزار اول ارشد کار مسخره ی وقت گذرونی با مارو ول کنه و بره بعد میتونی وقت منو بگیری"

عتیقه متعجب از حرف های به ظاهر محترم و مودب اما دستوری جونگ کوک گفت:(برم سرکارم؟....جونگکوک تو خاصترین و دیوونه ترین کاآموز بخش فانی هستی!....) پوزخند مسخره آمیزی زد و با هاله ای سرد و محکم شنل لباسش را تکاند . نیم نگاهی کوتاه و سردی را نثار جونگ کوک و جیمین کرد ، سپس به آرامی از انجا دور شد . با دور شدن ارشد جونگکوک نفس راحتی کشید . "واقعا باید بهم مدال طلا و نقره و برنز و یه قصر طلا و....خب خیلی چیزای ارزشمنده دنیای فانی ها رو اعطا کنن. من به شدت تحت فشار کارم هستم و اون هنوز میخواد منو تهدید کنه؟؟؟هه...هه واقعا که شرایطه مزخرفی شده..." دستی دهانه جیمین را پوشاند جیمین با ایما و اشاره گفت "اومزبنرخخینظسنقظ"

جونکگوگ اخم کرد و گفت..."اسکل من که نمیفهمم چی میگی عین آدم حرف بزن" جیمین لحظه ای مکث کرد و با خودش گفت اسکل ینی چی؟؟ افکارش به این سوال منتهی میکنن "اوم.باهااااممذلبظظکیارذب!!!" +"باز که داری مثه یه نفهم زر زر میکنی"(ناظررررر ببخشیدددد) همزمان با برداشتن دست جونگکوک از روی دهانش توی ذهنش مرور کرد--زر؟؟ " تو دستت رو روی دهنم گذاشتی خب ، چرا اول برش نمیداری؟" جونگکوک ریز خندید و بعد شانه بالا انداخت و روی صندلی نشست "چون داشتی به فنام میدادی و نمیخواستم صداتو بشنوم..." +"...میتونم بپرسم اسکل چیه؟ و البته زر؟" البته تو که مهارت منو میدونی و بعد لبخند افتخار آمیزی را برای خود جایزه در نظر گرفت . با نگاه اح.م.ق..ا.ن. ه و منتظر جیمین حرف زدنو شروع کرد . " خب اولین کلمه ا.س.ک.ل ، یه نوع ابراز محبته ، وقتی یکی بهت لطفی میکنه و حرف های شاعرانه و حکیمانه تحویلت میده اون برات شبیه ی اسکله! ... " حرفش بریده شد و چهره ی خندان ذوق زده ی جیمینی جلوی صورتش قرار گرفت . " واییی این یعنی تو ،ارشد و ناظر الهی و جین هیونگ و...خیلی آدم تو ذهنمه....همه ی شما اسکلین؟؟!چقدر خوب این اسم مناسبیه واقعا!!" بلافاصله جونگکوک داد زد "نههههه من جزو اون لیست نیستم منو مکنه ی طلایی صدا بزن" جیمین با حالتی معترض گفت"بیخیال دوست من تو اسکل ترین آدم اون لیستی" یقه ی لباس جیمینو رو شکار کرد و همادنند شکارچی آماده برای شلیک خوفناک ترین نگاهش رو نثار جیمین کرد... "بهت گفتم منو اینطوری صدا نزن من مکنه ی طلاییم فهمیدی؟...این بهترین لقبه منه"

ببخشید کم کم میزارممم به سختی کپی میشد دیگه کپی نکردم تایپ کردم همونو برا همین کم تر شد گلای خاله لایک و کامنت یادتون نره :/ اگه نه عتیقه رو میفرستم بالا سرتون
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
نظرات بازدیدکنندگان (0)