پارت 12 ناظر عزیز و محترم لطفا لطفا منتشر کن رد نشه خواهش میکنم یه بار گذاشتم شخصی شد واسش کلی زحمت کشیدم لطفا رد/شخصی نکن پلیززز:))
تو کوچه بودم که به یه نفر برخورد کردم سرمو گرفتم بالا و با چهره متعجب رون روبه رو شدم رون : کجا بودی؟ کلی دنبالت گشتم هری : بیرون...یکم دور زدم رون : فقط دور زدی؟ چرا رنگت پریده؟ هری : گفتم که خوبم...رفتم سمت خونه و در و باز کردم و وارد خونه شدم نگاهم به هرماینی افتاد لبخندی زدم سلام...کی اومدی؟ هرماینی : با رون اومدم...دیر اومدی هری : یکم کار داشتم هرماینی : هری؟ حالت خوبه؟ در باز شد و رون اومد داخل رون : به من که گفت خوبه ولی هری قیافت خوب نشون نمیده هری : ای بابا.... خوبم خب...از آینه نگاهی به خودم انداختم رنگ صورتم پریده بود لبخندی زدم نه داداش خوبم که رون : هر جور خودت میدونی هری : رفتم تو آشپزخونه و یه لیوان آب خوردم و رفتم تو اتاقم و رو تخت افتادم و به سقف چشم دوختم....آلیس...آلیس...دختر تو چرا انقد نگرانی...لبخندی زدم وای پسر دیوونه شدی رفت حالا به یکی دیگه فکر میکنی و به سقف لبخند میزنی...هی پسر از دست تو ♤♤♤♤♤♤♤♤♤♤♤♤♤♤♤ بطری آب و سر کشیدم و بهش چشم دوختم...دراکو...نمیخوای چشماتو باز کنی؟ نمیخوای مثل همیشه لبخند بزنی و پشتم باشی؟
صدای تقه ای به در توجهم و جلب کرد و در باز شد پرستار : آلیس جان؟ بهتره از این اتاق بری...دراکو باید یکم تنها باشه آلیس : هوفف...از رو صندلی بلند شدم حالا کجا برم؟ پرستار : یه اتاق خالی هست اگه میخوای برو آلیس : نه ممنون....از اتاق رفتم بیرون و رو کردم سمتش خوابم نمیاد...میرم تو حیاط حس کردم میخواد مخالفت کنه ولی ازش دور شدم و رفتم تو راهرو نگاهم به نارسیسا خانم افتاد رو صندلی نشسته بود و چشماشو رو هم گذاشته بود کت جین مشکی رنگمو برداشتم و روش انداختم و رفتم بیرون وقتی بابا فهمید پیش دراکو ام خیلی عصبی شد ولی نمیشه جلوی کارای منو گرفت لبخند مرموزی زدم و رفتم سمت حیاط باد ملایمی می وزید هوا سرد نبود ولی خنک بود چشمم به یه نیمکت خورد رفتم و رو نیمکت نشستم و به آسمون چشم دوختم گوشیو توی جیبم و برداشتم و رو نیمکت گذاشتم دستمو کردم تو اون یکی جیبم و سیگ...ا..ری برداشتم و بهش خیره شدم پوزخندی زدم ( بچه جون دیگه لب به اینا نزن ) دوباره گذاشتمش تو جیبم چشم داداش گوشیو تو دستم گرفتم و رفتم تو شماره ها
نگاهم به اسم هری افتاد لبخند محوی زدم....آخه تو چقد خوبی پسر جون! شمارشو گرفتم و گوشیو دم گوشم گذاشتم چند تا بوق خورد و گوشیو برداشت ( ا..الو؟ آلیس : هری...خواب بودی؟ هری : نه بابا...من حالا حالا ها خوابم نمیبره ذهنم درگیر فکر و خیاله آلیس : مثلا به چی فکر میکنی؟ هری : تک خنده ای کردم چرا انقد واست مهمه؟ آلیس : نه خیر واسم مهم نیست از سر بیکاری پرسیدم هری : انقد بیکاری؟ آلیس : اهوم...پرستار دقیقا منو از اتاق دراکو انداخت بیرون هری : زدم زیر خنده واقعا؟ چرا؟ آلیس : با لحن مسخره ای ادامه دادم چمیدونم...گفت دراکو باید تنها باشه هری : هوفف از دست پرستارا آلیس : چه میشه کرد؟ هری : هیچ...بگیر بخواب دختر جون آلیس : خوابم نمیاد ولی مثل اینکه تو خیلی خوابت میاد هری : شاید...تا دیروقت بیدار نمون آلیس : چشم لبخندی زدم شب خوش) گوشیو قطع کردم و تو جیبم گذاشتم ^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^ چشمامو آروم باز کردم نفس عمیقی کشیدم نگاهی به خودم انداختم هزار تا دم و دستگاه بهم وصل بود فضا فضای دلگیر بیمارستان بود با یادآوری تمام اتفاقا تند از رو تخت بلند شدم و سرم و از دستم جدا کردم و از رو تخت بلند شدم سرم گیج میرفت و چشمام سیاهی با قدم های آروم رفتم سمت کمد و لباس خودم و برداشتم و سعی کردم از پنجره برم بیرون و بالاخره موفق شدم پوزخندی زدم هیچکس نمیتونه منو مجبور به کاری کنه!
آلیس : حس کردم یه سایه از ساختمون گذشت ترسی به دلم چنگ زد رفتم تو راهرو و کنار نارسیسا خانم نشستم و چشمامو رو هم گذاشتم ________________________________ + کمک...کمک بیمار اتاق شماره 14 رفته آلیس : تند چشمامو باز کردم و نگران به پرستار زل زدم ک...کدوم بیمار؟ پرستار : آقای دراکو لارنگ!!
ناظر عزیز و محترم لطفا لطفا منتشر کن رد نشه خواهش میکنم:) واسش کلی زحمت کشیدم میدونی اگه رد کنی قلبم میشکنه💔 اگه تستام رد شه اکانتم میپره💔😔 پس لطفا منتشر کن اگه منتشر کنی واقعا خوشحالم میکنی پس منتشر کن لطفا رد/شخصی نشه ناظر مهربونم پلیز:))💚🌚تنک لایک و کامنت فراموش نشه:))♡♡
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
پارت بعددددددددد
یعنی ب آرزوم میرسم!؟
بالاخره تو ی داستان شخصیت اصلی ب هری میرسهههه
بررسیه:) تنکک یوو گرل عومم... فعلا معلوم نی ولی احتمالش زیاده💚