
سلام ببینیم پارت آخر چی میشه اگه شد فصل دوم هم خواهیم داشت از این داستان راستی لایک کامنت و فالو یادتون نره ادم فک میکنه اینستاس😂😂😂😂😂 بگید داستان بعدی از کی باشه تا الان من بعد از این می خوام از تهیونگ و کوکی بنویسم چون طرف دار تی اکس تی ، انهایپن و اکسو هستم اول از بی تی اس رو مینویسم که شما ها لذتش رو ببرید از هر گروهی که بگید من حتما می نویسم خب بسه دیگه دستم درد گرفت😂😂😂

تو بدو بدو اومدی تو اتاقت داشتی به جیمین فکر میکردی که یک دفعه صدای در اومد بعدش فهمیدی جیمین اومده تو اتاق خودت رو زدی به خواب که میاد و روی تخت می شینه و میگه:از وقتی دیدمت عاشقت شدم تو برام دختر خاصی بودی میدونم بیداری و خودت رو به خواب زدی میشه چشمات رو باز کنی و جواب منو بدی؟ تو: خجالت کشیدی و چشمات رو باز کردی گفتی سوالت چیه؟ سرت هم پایین انداخته بودی جیمین تو هم منو دوست داری؟؟؟ تو : به مِن مِن افتادی و گفتی: م.....نن جیمین : هرچی می خوای بگی بگو چه جواب نه باشه چه اره یک نفس عمیق بکش چشمات رو ببند و بگو و از منم نترس تو : نفش عمیق میکشی چشات رو میبندی و میگی: منم از وقتی که دیدمت یک احساسی بهت داشتم دارم و خواهم داشت که فک کنم اون حس حس عاشقی بوده جیمین از خوشحالی محکم بغلت کرد و تو توی بغلش احساس خوبی داشتی و بعدش (عکس اگه اومد عکس شما موقع فک کرد به جیمین و کارش هس😂😂😂😂)
سرت رو بادستاش آورد بالا و لبش رو به لبات آروم آروم نزدیک میکرد و تو هی میرفت عقت تا اینکه خوردی به پایین تخت (جیمین وقتی شما رو بغل کرد اوردتون پایین تخت نمیدونم متوجه شدید یا نه) بعد دیگه آروم میبوسدت و میگه : تو مگه نمیدونی من از دختر های که خجالت میکشن خوشم نمیاد و میگه ولی تو با همین خجالت کشیدنت کیوت و خوردنی هستییییی!!!😇😘😗😉😄
و بلند میشید و میخوابید جیمین میاد و رو تخت تو می خوابه و از پشت بغلت میکنه و میگه از فردا ما با هم قرار میزاریم پس بچرخ و رو به من شو تو نمی چرخی پس خودش رو می چرخونه و محکم بغلت میکنه چشاش بستس و لی میگه میشه خجالت نکشی و بغلم کنی تو هم دستات رو باز میکنی و بغلش میکنی و میگه: از الان تو مال منی و هیچ پسری حق نزدیک شدن بهت نداره اگه کسی مزاحمت شد بگو که بکشمش دوس دارم که تا اخر عمر همین جوری بغلت کنم 😈😊تو دوباره از گوجه هم قرمز تو میشی و اون آروم رو گونت رو میبوسه می خوابید و فردا صبح که بیدار میشی جیمین پیشت نیس میری پایین و همه اعضا یک دفعه برات دست میزنن و میگن مبارکه تو هنگ میکنی و میگی چی مبارکه کوکی میاد دل یکی از لاین مکنه هارد بردی دمتم گرم😂😂😂(یاد آهنگ پازل بند افتادم که میگفتم با بچه بازیات ساختی منو دمتم گرم😂😂😂)

بابا دستم شکست پیام بازرگنی قهوش و بدم لیموشو بدم ..... و بدم دیر کردی که باز آقا لیموشو بدم هلوشو بدم؟؟؟😂😂😂😂😂😂

اعضا میگن بیا صبحانه تو توی راه دوش گرفتن بودی میگه الان یک دوش بگیرم دوش میگیری لباس میپوشی و با مو های خیس میای برای صبحانه کنار جیمین نشسته بودی که میگه سرما می خوری با این مو ها تو میگی بزار یکم خوش بشه میرم بعد صبحانه سشوار میگیرم اونم بلند میشه و حولت رو از تو اتاق میاره و میبنده برات تو هم هاج و واج می مونی و ازش تشکر میکنی که جین بلند میشه و سریع به نامجون میگه تو چشم کوکی رو بگیر من چشم تهیونگ رو بچه هام هنوز کوچولو ان براشون زوده😂😂😂😂😂😂بعد نامجون و جین که چشم های تهیونگ و کوکی رو میگیرن جین میگه: تو (جیمین) اگه موقعی که این چیز هارو یاد میگرفتی من میدونستم نمی زاشتم یاد بگیری 😂😂😂😂(عکس بالا جیمین موقع شنیدن حرف جین هس)
بعدش چون روز مرخصی بود و کمپانی نمی رفتیم بچه ها گفتن بیاین جرعت حقیقت بازی کنیم همه موافقت کردن تهیونگ میگه : بار سوم که به یکی طرف جواب بطری بیوفته باید( دوتا کاغذ از جیبش در می اورد که روی یکی نوشته جرعت رو یکی دیگه حقیقت) بین این ها دبی سی چهل کنه هر کدوم اومد باید طرف مقابل از از همون چیز بپرسه یا بگه انجام بده همه قبول کردن بار اول تو تهیونگ تو : ج یا ح تهیونگ :ح تو: تا به حال عاشق شدی ؟ تهیونگ : نه دفعه بعدی کوکی و جیمین کوکی: ج یا ح جیمین : ح کوکی: چندبار املی رو بوسیدی؟؟تو قرمز میشی و میری تو لاک خودت جیمین مثلا الکی دستاش رو میاره بالا و میشماره نامجون: چندبار بوسیدش مگه که ماها هم نبودیم؟؟؟😲😬جیمین: بوسه رو لب یا لپ یا گردن؟؟😂😂😂😄همه:😣😑😮😲😳کوکی از همه بگو از همه نوعش چند بار😅☺جیمین: دوبار رو گردنش تو : من که یادم نمی یاد چرا؟؟؟ جیمین :خواب بودی 😇😈😉تو:😱😰😶😖 اعضا😨😱😰😩 جیمین:دوبار رو لب 😈(منحرفان شریف😂)5 یا 6 بارهم لپ 😊😅 سه بار به جیمین افتاد و دبی سی چهل کرد جرعت افتاد سر سوال هم به تهیونگ وای خدا تو دلم میگم اینا رو یا بهتره بگم میگید این مکنه ها همش از رابطه ما میگن خدایا چیز بدی نگن این بار 😢😠😬تهیونگ:الان جلوی همه رو لب املی رو ببوس😨یا هفت بنگتن 😢جین :نامجون چشم کوکی من چشم تهیونگ هردو چشم های این دوتا رو میگیرن تهیونگ میگه بلندشید بیاد اینجا رو به رو ببوسیدد همو
تو قرمز شده بلند میشه و جیمین میبوسدت 😈😠شوگا بلند میشه و میره تو دسشویی بالا میاره😂😂😂😂😂 جیهوپ دنبال تهیونگ میکنه با این کاراش و میگه برو دعا کن که من اومید گروهم که چیزی بهت نمیگم
تو هم قرمز یک جا روی مبل نشستی و از خجالت داری میمیری که جیمین میگه خجالت نکش و دستاش رو باز میکنه و تو بلغلش میکنی تهیونگ و جیهوپ تو اتاق جیهوپ دارن دعوا میکنن و جین هم چشم های کوک رو گرفته😂😂 شوکا هم مشغول هستن هنوز تو دسشویی
چند ماه بعد برای خونتون میرین خرید و فرداش تو خونه با کمک جیمین وسایل رو میچنید روی در یکی از اتاق ها زده ورود ممنوع تو: جیمین چرا زدی ورود ممنوع ؟من دوس دارم توش رو ببینم جیمین : خب بازش کن بازش که میکنی جیع میزنی از خوش حالی یک اتاق صورتی برای بچه بود 😇😇جیمین از پشت بغلت میکنه و میگه :دوس داشتی؟ تو : دوس نداشتم عاشقشششششششش شدم بعد چیمین میگه: چه خوب پس بیا وسایل هارو بچینیم تو میگه باشه میگه برو که منم الان میام و از رو در برگه ورود ممنوع رو میکنه و میندازه تو سطل زبال و خونه رو می چینید

امروز رو عروسیت هس لباست عروست رو انتخاب کرده بودی (اون بالایی هس) جیمین در میزنه عشقم جونم نفسم عمرم تویی همه کسم وای که چه خوشحالم تو رو دارم ای جان بیام تو؟؟؟(شاعر شدم😂😂😂😂😉)میرید بیرون دست تو دست جیمین مامان بابات و خواهرت اعضا مامان بابای جیمین و.... همه دست میزدن ارمی ها گریه میکردن به دو دلیل شکست عشقی😂😂😂و ذوق😢😨 بعد تبریک رفتید خونه خودتون
سه سال بعد..... تو آشپزخونه رفته بودم قهوه درست کنم که غش کردم و فنجون ها از دستم افتادن جیمین تا صدای شکستن رو شنیدم دویدم سمت آشپزخونه دیدم امیلی غش کرده سریع زنگ زدم اورژانس گریه میکردم بعد دکتر اومد از اتاق امیلی بیرون ازش پرسیدم چی شده آقای دکتر؟دکتر: تو دوره ی بارداری این غش کردن ها و یا سر گیجه عادی هس الان به هوش میان سرومشون که تمون بشه جیمین:آقای دکتر یعنی همسر من باردارن؟؟دکتر:بله 4 ماه هس که باردارن 😊😁جیمین بدو بدو میاد تو اتاق مت چشمام رو باز میکنم و با لبخند شیرین جیمین رو به رو میشم میگم : چی شده سعی میکنم بشینم که جیمین سریع میاد کمکم میگه: برای بچه خرابه کار کردن😍😉😄تو:چی بچهههه؟!!!! جیمین:تو بارداری دیگه 😍😜😛بعدش میاید خونه و جیمین به اعضا خبر میده و مامان و بابای تو و مامان و بابای خودش و همه خوش حال میشن و الان 9 ماه گذشته و بچه ی شما ها به دنیا امده و 4 ماهشه (چه کوچولوووووود😇)

خب تا پارت بعدی بای بای اگه می خواید لباس دامادی جیمین رو ببیند عکس بالا هس
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالی بود 🧡
عالیییییییییییییییییی بود💜😘لایک❤
فصل بعدی رو هم بنویسسسسسسسسسس😐🙏🙏🙏🙏🙏🙏🙏🙏🙏🙏🙏🙏🙏🙏🙏🙏🙏🙏🙏
ج چ:با جیمین❤😘
باشه البته اگه نظر ها یکم بره بالا و لایک ها هم حداقل به 50 تا برسه که منم یکم انرژی بگیرم
عالی بود 👏 👏 👏 👏