
های ماکارونم🍪 من مرینت هستم🐼این داستان و نوشتم حوصلتون سر نره میراکلوریا دوست داشتم داستانم و باهاتون به اشتراک بزارم پس بریم سراغ داستان🐞

شروع داستان از دید مرینت:سر کلاس بودم و داشتم درس میخوندم آدرینم اونجا بود😍نمیتونستم چشم ازش بردارم همش نگاهم به آدرین بود که یه دفعه خانم بوستیه بهم گفت:مرینت حواست کجاست دوساعت دارم صدات میکنم😶گفتم:عام ببخشید خانم بوستیه💓کلاس که تموم شد با آلیا رفتیم تو حیاط آلیا اومدپیشم و بهم گفت:هی دختر حسابی امروز فکرت درگیر آدرین بوداااا😋یه خنده ریز زدم و رفتم خونه تو راه خونه تیکی بهم گفت:مرینت امروز تصادفی پلگ و دیدم_واقعا چیکار میکرد_خودت که پلگ و میشناسی فقط درحال خوردن پنیرای بدبوشه.......

گفتم: چی گفت؟؟_هیچی باهم یکم صحبت کردیم بعد رفت ولی انگار خیلی مشکوک میرسید_نگران نباش_آخه اگه دوباره خرابکاری کنه چی_پلگ همیشه مشکوک میزنه نیازی نیست خودتو ناراحت کنی:-(_باشه😊رسیدم خونه رفتم تو اتاقم و یکم رو لباس جدید گروه پیشی کوچولو کار کردم🐱دیگه خوابم میومد و گرفتم خوابیدم😴وقتی بیدار شدم دیدم تیکی داره به یجا نگاه میکنه به تیکی گفتم:تیکی داری به چی نگاه میکنی؟؟؟؟؟_مرینت یه شرور داره پاریس و نابود میکنه_چی؟؟؟چرا بیدارم نکردی خب_اخه خیلی ناز خوابیده بودی دلم نیومد بیدارت کنم_تیکی دختر کفشدوزکی آماده🐞هی بقیه داستان از زبون گربه سیاه:

داشتم با طلسم شده(اسم شروره)میجنگیدم که دیدم لیدی باگ اومد بهش گفتم:بیدارت کردم بانوی من(ساعت۲شب بود)_نه بابا من؟؟من بیدار بودم_فکر کردم خواب بودی آخه یکنی دیر اومدی_یه مشکلی برام پیش اونده بود نتونستم خودمو برسونم_باشه پس بریم سراغ هیولای طلسم شدمون🙃رفتیم باهاش مبارزه کنیم که طلسم شده منو پرت کرد یه گوشه لیدی باگ از گردونه خوش شانسیش استفاده کرد و براش یه کمربند اومد گفت:یه کمربند😕منبلند شدم و گفتم دیگه موش و گربه بازی بسته🐾پنجه برنده🐾

رفتم و سرگرمش کردم تا لیدی باگ بتونه فکر کنه که باید چجوری شکستش بدیم.لیدی باگ با طلسم خوش شانسیش تونست طلسم شدرو شکست بده و کفشدوزک معجزه آسا کرد و همه چی مثل قبل شد واو اون خیلی خاصه😍امروز تصمیم گرفتم حسمو بهش بگم میخوام بدونه که چقدر دوسش دارم

لیدی باگ اومد سمتم و گفت:بزن قدش منم بجای اینکه بزنم قدش از پشتم یه گل رز قرمز مشکی در اوردم و زانو زدم و اوردم جلوش بهش گفتم:تقدیم به تو بانوی من میدونم این رنگ مورد علاقت نیست من همه گلارو بهت دادم ولی تو ردشون کردی همه رنگشون🙂ولی ایندفعه میدونم که قبول میکنی تازه گل رز قرمز و مشکی نشون دهنده عشق و مرگه یعنی باعشق تا مرگ کنار هم!!!لیدی باگ من عاشقتم و کسیم نمیتونه مانع دوست داشتن من به تو بشه داستان از دید لیدی باگ: به کت نوار گفتم:معذرت میخوام کت😕ولی نمیتونم این گل و قبول کنم قلب لیدی باگ برای یکی دیگه میتپه قبلانم که بهت گفتم من یکی دیگرو دوست دارم_خواهش میکنم بانوی من_نمیتونم کت نوار ما باهم دوستیم و من یکی دیگرو دوست دارم_میدونم سوالم اینجاست که انقدر که تو اونو دوست داری اونم تورو دوست داره😒_منظورت چیه؟؟😑کت من نمیخوام ناراحتت کنم ولی.......

داشتم حرف میزدم که گوشوارم چشمک زد و از کت نوار خدافظی کردم و رفتم به حالت عادی برگشتم و به تیکی غذا دادم و گفتم:تیکی فکر کنم یکم زیاده روی کردم خیلی با کت بد حرف زدم_خب دل کت نوار و شکوندی ولی بالاخره که باید میگفتی_راس میگی.چون شب بود رفتم رو تختم و خوابیدم😴بقیه داستان از زبون کت نوار:رفتم خونه به حالت عادی برگشتم با ناراحتی رفتم رو تختم پلگ همونطور که داشت پنیرشو میخورد بهم گفت:امروز دخترکفشدوزکی حسابی زد تو ذوقتا_اون من و فقط به چشم یه دوست و همکار میدونه😕

فک کنم بهتره که زیاد دور و برش نپلکم.....پلگ.پلگگگگگگگ_ها چیه؟؟_داشتم باتو حرف میزدما شنیدی اصلا؟؟_اره گفتی که تو اونو به چشم یه عاشق میدونی و اون....._😂😂_ها چیه درست گفتم دیگه_بگیر بخواب_شب بخیر آدرین_شب بخیر پلگ داستان از دید مرینت:

صبح روز بعد بیدار شدم برای مدرسه رفتم مدرسه تو حیاط بودم داشتم میدویدم که یهو خوردم به آدرین و افتادم بلند شدم و آدرین گفت:سلام مرینت خوبی_سلام آدرین آره_بیا بریم سرکلاس و دستم و گرفت و باهم رفتیم سر کلاس😇وایی آدرین خیلی فوق العادس رفتم کلاس و نشستم پیش آلیا📝📝📝📝📝کلاس که تموم شد من و آلیا نشستیم رو نیمکت حیاط

به آلیا گفتم:آلیا من میخوام یه چیزی بهت بگم_باز چی شدع_چیزی نشدع من یه چیزی برای آدرین درست کردم میخوام بهش بدم و بگم که چه حسی نسبت بهش دارم ولی نمیتونم چون هروقت میخوام باهاش حرف بزنم دهنم کف میکنه و به لکنت میوفتم.راستش من به کمکت احتیاج دارم_واو مرینت خیلی خوشحالم که میخوام بهت کمک کنم حالا از فردا باید من و دکتر آلیا سزار صدا کنی🧐از فردا من میشم مشاورت_چشم خانم دکتر آلیا سزار😂😂🤣_مسخره میکنی🤨😂😂 بعد از حرفای من و آلیا من رفتم خونمون🏠رسیدم خونه رفتم اتاقم و بعدشم رفتم و بالکن اتاقم داشتم به ستاره ها نگاه میکردم

اینم از پارت اول داستان ببخشید که این پارت خیلی کم بود پارت بعدی بیشتر مینویسم منتظر پارت بعدی باشید پشمکام🍥🥮
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالی بود منتظر پارت سه هستم
سلام داستانت عالی بود
تنکص💕
سلام عالی بود ولی یکم بیشتر بنویس تا داستان جذاب تر بشه و به نکات ریز بیشتر توجه کن
عالی پارت بعد ادامه بده اگه میشه زود کشف هویت نشه ممنون داستانو خیلی ادامه بده
پارت بعدی😶کشف هویت میشه
لطفا بعدیییییییییی🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺