پروانهیمن:') part¹
از زبون راوی'
جئونجونگکوک-!
پسری که از همون زمان کودکی هم کوله باری از غم رو همل میکرد!
جونگکوک بعد مرگ مادرش افسرده شد!
جونگکوک کسی رو جز خودش نداشت!
جونگکوک تنها چیزی ک از مادرش براش به جا مونده بود گیتارش بود!
مادرکوک نوازندهی خوبی بود و به جونگکوک هم نواختن رو یاد دادع بود!
کوک برای اینکه یک سقف بالای سرش باشه و بتونه نون شبش رو دربیارع کار میکرد
از همون بچهگی پسر باهوشی بود
کوک شب و روز کنار پل مینشست و مینواخت تا بتونه خرج خودشو بدع
کوک از داردنیا فقط دوستش سوکجین رو داشت!
خب بهتره بریم سر اصل ماجرا-!
روزی پسرک کنار پل قدم میزد
جونگکوک گیتارش رو کنارش گذاشت و لبهی پل نشست!
غرق در افکارش بود
شاید فقط زیادی سختی کشیده بود
شاید جونگکوک هم مثل بقیه یه زندگییه اروم و بی دغدغه میخواست!
نسیم خنکی میوزید
نسیم موها خرمایی رنگ و زیبای جونگکوک رو ب رقص گرفته بود
جونگکوک لبخندی محو زد
و نفسعمیقیکشید
از زبون جونگکوک'
به اتفاقات اخیر فکر میکردم
خودمونیما ولی هرچی بیشتر به بلا هایی که سرم اومده فکر میکنم قلبم بیشتر درد میگیرع!
چشمامو روی هم فشار دادم و سعی کردم ذهنمو اروم کنم
هوففف این دمه آخری هم باید همش به فکر جینهیونگباشم جعر
یعنی بدون من چیکار میکنه؟
خخخ چه سوال مسخرهای معلومه دیگه!
به زندگیش ادامه میدع...
جئون تو واسع هیچکس مهم نیستی!
واسع هیچکس))
آدمایی که تنها به این دنیا میان
قطعا تنها هم از این دنیا میرن!
واین سرنوشته منه
سرنوشته من مرگه!
لبخندی زدمو بلند شدم
به گیتارم نگاه کردمو زیر لب گفتم
مامانی زودی میام پیشت:))
چشماموبستم و به اشکام اجازع ریختن دادم
نفس عمیقی کشیدمو داد زدم:
خداجون بابت همه چی ممنونم ولی من متعلق به این دنیا نیستم!
بعدگفتن این جمله خودمو باهمه خاطراتم و همهی سختی هایی که کشیدم رها کردم!
وتنهاچیزی که حس کردم افتادن توی آب بود!
4 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
13 لایک
چرا ادامه ندادی؟🥲
عالی بود♡♡
ممنانعیزممم