
صلام♡:) «امیدوارم خوشتون بیاد»

خب اول از همه شما ا/تی ۲۴ سالته مادر پدرت از هم جدا شدن و هر کدوم زندگی های خودشون رو دارن شما پیش مادرتون زندگی میکنید تا اینکه مادرتون گفت پاییز و زمستون امسال رو باید برید پیش پدرتون. ♕{روز موعود}♕ از زبان ا/ت« تو راه رفتن به سمت شهری که پدر توش ساکن بود بودیم،بعد از ساعتها رسیدیم، راننده کمکم کرد تا چمدونم رو بیارم پایین، با اینکه جای خوبی بود اما ازش خوشم نیومد، بالاخره با هر سختی بود زنگ در رو زدم. [علامت پدر ا/ت ~ : علامت ا/ت * ] ~«سلام خیلی وقته منتظرتم◉‿◉» *«سـ... سلام» ~« چرا دم در موندی بیا تو دیگه» *«چشم» از زبان ا/ت«یکی از اتاق هارو بهم نشون داد و گفت این اتاقمه [عکس✓] باید خودم رو آماده میکردم فردا مدرسه داشتم معلوم نبود چی میشه فقط آرزو میکردم زبونم کار دستم نده.

♕{فردا صبح تو راه دانشگاه} ♕ از زبان ا/ت« خب خودتو کنترل کن همچین دانشگاه شاخی نیس 😐💔 ذهن ا/ت «آره جون هیترا ».[آها راستی این👆🏻 عکس دانشگاه هست] «بعد از پرسیدن از ده نفر کلاس ۲۷ رو پیدا کردم چ کلاس ساکتی 😐 وات د خاک بد خورد تو پَرم ما معلم هامونم از اینا بیشتر سر و صدا می کردن بعد پرسیدن از ی نفر ک قشنگ معلوم بود داره بزور جواب میده فهمیدم میز یکی مونده ب آخر خالیه، رو ب افق نشسته بودم که با ورود چند نفر یا بهتر بگم ی اکیپ کلاس رف رو هوا دخترا جیغ پسرا سریع خودشونو جمع کردن یکی از دخترا که قشنگ معلوم بود داره خودشو میکشه ب چشم بیاد سریع رفت جلوشون، عجب غلطی کردم گفتم اینا ساکتن ، دقیقا هم اومدن پشت من نشست همون دختر ک داشت خودشو می کشت تا ب چشم بیاد اومد ب من گف از سر جام پاشم منم همینطوری پوکر بهش زل زدم ک لگد زد ب میزم یکی از پسرای اکیپ پشتی گف چیکارش داری اگه ایشون اول نشسته تا آخرم باید خودش بشینه، دخترام ک غش منم همینطور پوکر بودم😐💔 دخترم ک بدجور ضایه شده بود با اخم وحشتناکی رف نشست میز اول.

عکس پسری ک ازت دفاع کرد یا همون جونگ کوک] ا/ت«آم ممنون» کوک«لبخند» جیمین«یاااا از کی تا حالا از حق دانش آموز ها دفاع میکنی» کوک«سیس» ا/ت«داشتم ب درس گوش میکردم و نکته برداری میکردم ک یاد حرف مامانم افتادم گفت امکان اینکه وسطای سال برام انتقالی بگیره زیاده لبخند رو لبم نشست ک با صدای گوش خراش یکی ب خودم اومدم، بعله اون معلم بود.{بعله معلم های عزیز ک همیشه بد موقع صدا میزنن😐💔}گفتم« بله» معلم:«حواستون کجاست چند بار صداتون کردم»ذهن ا/ت«خو می خواستی نکنی مگه اجباری بوده😐» معلم«اگر زحمتی نیست بیاید این سوال رو حل کنید» ذهن ا/ت «ها سوال اصلا الان کلاس چی هس 😐 آها فک کنم ریاضی بوده خاک😐💔ب زور پاشدم، اصلا با اون خطش معلوم نی چی نوشته ایش😐 خب ام چیزه اینو بلد بودما الان یادم نی [صدای زنگ] ا/ت«🥳اا خودتو جمع کن دختر اهوم اهوم اوا این معلمه کجا رف اینجا همه مشکل دارن😐 اوا این دختره هنو از اینکه اون پسره از من دفاع کرد ناراحته، از کلاس برم بیرون تا این دختره با اون نگاه های وحشتناکش بهم آسیب نزده 🏃♀️[تو حیاط] ااا چرا باز دور اینا انقد شلوغه اصلا ب من چه 😐؟

از سر بیکاری رفتم پشت بوم» ♕{رو پشت بوم} ♕ ا/ت«اا این دختره اینجا چیکار میکنه؟[ا/ت فرزندم تو چرا انقدر فضولی 😐] رفتم جلوش سلام کردم» جنی«[منظور جنی بلک پینک نیست عزیزانم، عکس جنی👆🏻] سلام تو اینجا چیکار میکنی؟» ا/ت «من همینجوی گفتم بیام بالا پشت بوم.جنی«اهوم» ا/ت «میگم میشه ازتون ی سوال بپرسم» جنی «ن» ا/ت «😐باش هر جور راحتی[در حال خروج از پشت بوم🚶♀️]جنی«یااااا تو اصلا میدونی من کی هستم» ا/ت «ن😐» جنی «من پارک جنی هستم😌» ا/ت«خوش منم کیم ا/ت هستم😐» جنی«✋🏼» ا/ت«✋🏻»=🤝🏻[😂] ♕{تو راه رو} ♕ جنی «خب ا/ت چند سالته؟» ا/ت «۲۳» جنی «پس همسن منی» ا/ت «خب کلاس من اینجاست» جنی «کلاس منم در بقلیه😂»[صدای زنگ]، ا/ت درحال رفتن ب کلاس 🚶♀️] اریکا« هی دختره خوب گوش کن ببین چی میگم» ا/ت« یاااا چته وحشی ترسیدم»[راستی اریکا همون دخترست ک اول داستان داشت خودشو می کشت ب چشم بیاد،گفتم در جریان باشین😐✋🏻] اریکا «اول نزدیک اکیپ شون میشی بعد کاری میکنی یکیشون ازت دفاع کنه بعد ب خواهرش نزدیک میشی ولی اینو بدون اول و آخر مال خودمه من سه ساله دارم زجر میکشم نمی زارم ی روزه بدستش بیاری» ذهن ا/ت«خواهر کی این چی می گف کی رو بدس بیارم 😐 اشکال نداره حتما باز قرصاش رو جا ب جا خورده 😐👍🏻» ♕{تو کلاس} ♕

[دستم ب خاطره ها پیوست 😂] ا/ت«رفتم نشستم سر جام، ک دیدم ی پسره اومد تو [عکس همین پسره ک ا/ت میگه 👆🏻😂] دخترام ک دیگه خودتون میدونید😐، بعد اون پسره هم اون پسره ک ازم دفاع کرد اومد، بهم چشمک زد 😐 منم اصلا به روم نیاوردم خیره شدم ب افق 🙂.

♕{بعد کلاس}♕ ا/ت«تو راه خونه بودم ک دیدیم ی پسره نشسته وسطه خیابون لباساشم خاکیه مثل منم رو ب افقه😐💔 ب راننده گفتم نگه داره، سلام شما وسط خیابون چیکار میکنین نمیگین ماشین زیرتون میکنه😑 الو آقا آهای آقا😐💔» اقا «چیزی گفتین؟» ا/ت «ن😐راحت باش، پاشد بعد رف 😐💔اوا کیف🏃♀️آقـــــــا آقــــــــــــــــــــــا» آقا «بلع » ا/ت «هـــــــــــه... هـــــــــــه... هــــــ.. کیف. هــــه... ی دیقه.. واسا هــــــــــــــــه کیفتون رو جا گذاشتید. آقا «😂مرسی»ا/ت« خواهش» ذهن ا/ت «چرا وقتی ماشین داشتی دنبالش دویدی 😐؟» ا/ت«خاعک😑» [عکس آقا👆🏻😌] ♕{تو اتاق ا/ت}♕ ا/ت «چقد داده مطالعه کنیم😐💔اصلا از کجا معلوم فردا بپرسه 😌 من ک نمی خوانم 😁. ♕{فردا صبح} ♕ ا/ت«مامان بیدارم ولم کن اااا ولم کن دیگه میگم بیدارم [جــــیــغ] اینجا کجاست کی منو دزدیده منو ول کنین من کاری نکردم آها حالا یادم اومد کجام😐 [بعد پوشیدن یونیفرم] ااا این پسره اینجا چیکار میکنه چرا از خونه بقلیه ما اومد بیرون، یونیفرم مدرسه ی منو پوشیده کع😐. پسره «سلام» ا/ت«سـ.. سلام» پسره: فک کنم هم مدرسه ای باشیم» ا/ت«آره فک کنم😊» پسره «اسمت چیه؟» ا/ت« اسمم ا/ته و شما» پسره « سوهو [مسخرم نکنید اسم پیدا نکردم 😐]» از زبان ا/ت «تو راه مدرسه بودیم ک یهو... _ _ _ _ _ _ _ _ _ _

خب لاوام تموم شد امیدوارم خوشتون اومده باشه 💞🌈
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
این داستان از کوکه یا جیمین
در اصل مال جیمینه لاوم🥺🍭
لاوام قسمت بعدی دو روزه تو برسیه🥺🍭
فقط اسم داستان رو ب فارسی نوشتم«⟭⟬ مدرسه ی متفاوت ²❥︎»🧡🙂
خیلی قشنگ بود😍😍 فقط نفهمیدم 23 سالش بود یا 24؟ 🤔🤔
مرصی لاوم 🥺🍭
ببخشید من ۲۳ رو اشتباه نوشتم 😐💔
۲۴ سالشه🤍✨
بازم ببخشید 💎💙
قشنگ بود
مرصی عزیزم 🥺🤍🧡
عالی بود چجوری فونتت رو عوض می کنی؟؟!
مرصی لاو🥺🤍🍭
با برنامه ی Fonts 🧡✨
عالی بود 💝💞
خيلي خوب بود نمیدونم چی بگم اما میتونم بگم که عالی بود 💚💜
خیلی خیلی ممنونم 🥺🍭
عالی بود:)
مرصی عسلم🧡✨
میگم میشه اسمش رمان رو اینطوری ننویسی
اوکی فارسیش رو مینویسم 🥺✨
مرصی ک نظر دادی لاوم🤍✨
عـالـیــ بود 🍓⛓🍭
بی صبرانه منتظر پارت بعدی هستم :) 🌈💜
مرصی لاوم 🥺💜
وايييي خودااا خيلي عالي بودد
پارت بعد رو كي ميزاري
مرصی کیوتم 🥺🍭
امشب🥺💔