بخون عصیصم
... یکهو صدای افتادن شنیدم.
برگشتم و دیدم که مریگاس بود! اونهم افتاده بود و کف عجیبی از دهنش می ریخت. به آنیتوس گفتم: سلام آنیتو...
حرفمو قطع کرد و با اعتراض گف: آرتمیس. میشه ای اسمو نگی؟
💙 من
💜آرتمیس
💙آخه چرا؟💜چون خاطرات بدی ازش دارم. این اسمو پدر روم گزاش اما آرتمیس مادرم.
💙پدرتو دوس نداری؟💜معلومه دارم، احم.ق جون.
💙پس چی💜طولانیه. وقتش نیی جناب همه دارن میفتن. نگا.
همه افتاده بودن و من داشتم حرف میزدم. خدایا!
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
16 لایک
درضمن داستانتم عالیه3>
میسی🩵🎼🦋🐋🎶🖤
سلام
من نویسنده داستان «مسیر افسانه ها» هستم
اون اکانتم از ناظری برکنار شد و اومدم رو این اکانت
منو شناختی:)
معلومه خواهر🥰
قشنگه...
مرسی
ولی حمایت نداره🫠🙂
آره،من خودمم داستانم خیلی حمایت نداره...
داستان منم اصلا حمایت نداره