کادویی مخصوص تو

سلام اسم من تارا است و امروز تولدمه الان وقت کادو ست تارا بیا وقتشه بیآیید بریم 😄 کادو هارو دادن کادویی نمانده تارا تارا تق تق سریع رفتم و در را باز کردم دیدم سیما دوستمه بغل اش کردم گفت زود باید

زود برم امروز می ریم توکیو برای کار پدرم خیلی دوستت داشتم اینم کادوت بای گفتم بای آمدم آمدم باز کنم فرار کرد!!!!😲😲😲😨😨همه از ترس قش کردن منم ده برو دنبال کادو گفتم آهای چرا فرار می کنی برگرد 😠 رسیدیم به بلند ترین

قله شهر کادو خودشو پرت کرد ولی گرفتم اش اونم توی سقوط در همین حال بودم و کادو باز شد دیدم فلش توشه با یه خرگوش و چطر نجات پوشیدم اش نوشته ای هم بود ( تارا این خرگوش همآن اتفاق است دوستت دارم تارا خرگوش شاد من ☺ ) داستان خرگوش از این قراره

وقتی من و سیما کوچک بودیم چون سیما خانواده ای پولدار داشت در باغ آنها بازی می کردیم او به من می گفت خرگوش شاد توی تنه درخت سوراخی بود خرگوشی بیرون آمد سیما گفت تارا این تویی خرگوش شاد من منم خندیدم اون هم مادر سیما آمد گفت وایییییی خرگوش سریع بیرون اش کنید 😠😠😠 من و سیما فراری اش دادیم اینم داستان خرگوش فلش هم خاطرات من و سیما بود آمدم خانه و ماجرا را گفتم 😁. ( پایان )

خب کامنت و لایک یاد نره می بینم کامنت نمی زارید ها😐😐😐😐

با با ی کاااااااامممممممننننننننننتتتتتتت و لللللللللللاااااااااااااااییییییییییکککککککککک