سلام راستش حرفی ندارم من حمایت نمیشممم🥺😭😭😭😭واقعا باور کنید دارم با گریه مینویسم چون کسی رمان منو نه لایک میکنه نه کامنت میزاره نه فالو میکنه 😔😔🥺😭😭
از زبان کاترین:((صبح بیدار شدم و صبحانه خوردم و گاپی رو با خودم به کلاس کنگفو رفتم و لباس های کنگفو رو پوشیدم .((راستی کاترین کمربند مشکی هستش😔البته برای شما مهم نیست😭😭😭))
به کنگفو رفتم و بعدش به مدرسه رفتم ساعت۱۲ ظهر بود داخل حیاط هیچکس نبود و
من صدایی شنیدم که میگفت:((سلام خوشگله!همینقدر که خوشگلی پولدار هم هستی؟ کاترین:(( به دنبال صدا رفتم و دیدم ۲ پسر دارن یک دختر مو طلایی رو اذیت میکردن رفتم و گفتم:((اهای شما چخبرتونه!
4 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
9 لایک
عالیه
وایی چند روزه منتظر پارت بعدی ام کی میاد؟
ممنون کیوتا😍🥺
قشنگه خیلیییی زود بنویسس
عالی بودددد ❤ ادامه بده عشقم و دیگه هرگز اینجور چیزا رو به خودت نگو