پارت 3:) ناظر عزیز و محترم باور کن چیزی ندارههه☺💔 لطفا لطفا منتشر کن رد نشه:))♡♡
ولی چشمامو رو هم گذاشتم نه مثل اینکه واقعا خوابم نمیاد صبر کردم یکم تا بقیه خوابشون ببره چند مین همینطور گذشت نگاهی به اطراف انداختم نگاهم به فلورا خورد بی خیال خوابیده بود و لبخندی روی لبش بود لبخندی زدم و از رو تخت بلند شدم با قدم های آروم و بی صدا رفتم سمت در آروم دستگیره رو فشردم و از اتاق خارج شدم راهرو های سالن غرق سکوت بود همه جا آروم بود خیلی آروم...تنها صدایی که توی گوشم می پیچید صدای کفش هام بود تو سالن قدم میزدم چوب دستیمو برداشتم و آروم و بدون صدا گفتم لوموس حداقل میتونستم بدون صدا حرف بزنم و لب خوانی کنم رسیدم به برج نجوم یه نفر اونجا بود و به نرده ها تکیه زده بود و به آسمون خیره شده بود یه پسر بود رفتم جلوتر دستمو روی نرده گذاشتم اون پسر برگشت و نگاهی بهم انداخت تام بود!! اینجا چکار میکرد؟ البته خیلی تعجب نداشت چون آدمی که بره سمت تالار اسرار میتونه هر جا باشه تام : مثل اینکه امروز سرنوشتت به من گره خورده همش جلو چشمم سبز میشی امیلیا : متعجب بهش خیره شدم لبخندی زدم و بدون صدا لب زدم (خودت اینجا چکار میکنی؟ ) تام : از اتاق خوشم نمیاد ترجیح میدم به ماه خیره بشم
امیلیا : نظر منم همین بود خیره شدن به ماه و آسمون بهتر بود از موندن تو یه اتاق تاریک سرمو به نشونه مثبت تکون دادم تام : یعنی اینجا ام نمیتونم تنها بمونم؟ امیلیا : نمیدونم چرا انقد تنهایی رو دوست داره بی اهمیت دستامو روی نرده گذاشتم و سرمو روی دستم و به ماه خیره شدم قشنگ بود...قشنگ و درخشان...! تام : نگاهی بهش انداختم غرق تماشای ماه بود لبخندی زدم که برگشت سمتم چهره جدی به خودم گرفتم و خونسرد بهش زل زدم امیلیا : ( بدون صدا ) تا حالا با ماه حرف زدی؟ تام : معلومه...امیلیا : دستی روی شونم احساس کردم تند برگشتم با چهره عصبی و متعجب پروفسور اسنیپ روبه رو شدم اسنیپ : دوشیزه امیلیا؟ ریدل؟ فکر میکنم تو اتاق هاتون پنجره داشته باشه و منظره ماه و میشه دید تام : ولی حسی که وقتی به ماه زل میزنی و باد خنک می وزه رو نمیشه با فضای بسته اتاق مقایسه کرد امیلیا : سرمو انداختم پایین نمیخواستم به خاطر من از ریونکلا امتیاز کم شه اسنیپ : به خاطر بی دلیل پرسه زدن تو سالن و بیرون از اتاق بیست امتیاز از ریونکلا و اسلایترین کم میشه!
امیلیا : دستام از عصبانیت مشت شد با تنفر نگاهی بهش انداختم و با قدم های محکم برج نجوم و رد کردم و ازش دور شدم تام : پروفسور؟ فکر نمی کنید امتیاز کم کردن از گروه خودتون کار اشتباهی باشه؟ اسنیپ : تام...این بار نمیتونی منو تحت تاثیر قرار بدی درضمن تو نمیتونی بگی چی درسته و چی غلط بهتره بری بخوابی تا امتیاز و کمتر نکنی تام : پوزخندی زدم و از کنارش رد شدم سالن خالی بود تاریک بود سوت و کور....همه جا همینطور بود مثل قلب خودم! همه جا خالی از هر محبتی بود مثل زندگیم! بی خیال قدمی برداشتم و رفتم تو اتاقم و رو تخت دراز کشیدم ولی مگه حال من واسه کسی مهمه؟ واسه کسی مهمه که من چقد تنهام؟ چقد غمگینم؟ فکرشو بکن از وقتی خودتو شناختی فهمیدی نه مادر داری نه پدر حداقلش مادرم تا دو سال پیشم بود ولی مثل اینکه به اندازه کافی خوب نبودم مثل اینکه منو دوست نداشته و منو گذاشته یتیم خونه چند سال و تا یازده سالگیت پیش بچه هایی باشی که ازت متنفرن بعدشم بیای تو این مدرسه مسخره خندی ای کردم و چشمامو رو هم گذاشتم
امیلیا : نور آفتاب توی اتاق می تابید هیچکس تو اتاق نبود از رو تخت اومدم پایین و دست و صورتم و شستم و موهامو شونه کردم بلوز سفید و دامن مشکی و ردای مشکی و آبیمو پوشیدم از اتاق رفتم بیرون و وارد سالن غذاخوری شدم و رفتم سمت میز ریونکلا بچه ها با دیدنم شروع کردن به پچ پچ یکی از بچه ها گفت ازت انتظار نداشتم امیلیا!
ناظر عزیز و محترم لطفا لطفا منتشر کن رد نشه خواهش میکنم:) واسش زحمت کشیدم میدونی اگه رد کنی قلبم میشکنه💔 اگه منتشر کنی واقعا خوشحالم میکنی پس لطفا منتشر کن ناظر مهربونم پلیز منتشر:))💚☺ تنک:) لایک و کامنت فراموش نشه:)🌚🌊
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
دختره ناشنواست؟ یا لال؟
نمیتونه صحبت کنه زیباا
پرفکتتتتتتتتتت
تنککک یوو گرل:)🌚💙
عالی بود پارت بعدی
مرسیییی احتمال زیاد فردا شایدم امشب نمد🌚💖
وایییی واییییییییییی واییییییییییی ببخشیددددد من خیلی وقته نیومدم تستچی 🥲💔
تو هم که خیلیییی تند تند تست درست میکنی اصلا وقت نکردم لایک کنم و کامنت بزارم براتتتت
ببخشیددددد
اشکال نداره قشنگم درک میکنم آره اصن نمیتونم دیر دیر بزارم😂💔😔
مشکلی نی کیوتمم لاو یو🌚💙:)
🙂💚
مثل همیشه عالی :)
مث همیشه مرسیییی زیبا:))♥🌚
مثلاپارتبعد:)؟
میزارم بیب یا امشب یا فردا:) تنکک یو لیدی💚
عکسشششش
عالی بود🌞
اهوم:) ممنونمم مهربونم لاو یو💙
🦋