
ساخته ذهن یه اوتاکوی سم 🤡

چیفویو: *چیفویو خیلی ذوق داشت که اومده یه کشور دیگه، برای همین دوست داشت برین بیرون و بگردین تا بیشتر با ایران آشنا بشه و جاهای جدیدی رو ببینه، برای همین به خواست و اصرار چیفویو بلخره رفتین بگردین، تو جاده بودین که یه نیسان رو دیدین که گله گوسفند پشتش بود 😂🤌🏻 چیفویو هم که پشماش ریخته بود و خیلی ذوق داشت سریع و توریستطوری گوشیشو دراورد تا از این منظره بهنظرش کیوت عکس بگیره، ا.ت هم داشت فرمون رو گاز میزد از خنده😂🤌🏻*

تاکمیچی: *این بچه هم از شانس بدش بد موقع میاد ایران 🥲 درست وقتی که چارشنبهسوری بود😂 خب تاکمیچی اشتباه فکر میکرد چون فکر میکرد موقع خوبی اومده ایران موقعی که یکی از رسوم فرهنگی و شاد رو جشن میگیریم😂🤌🏻 برای همین دوست داشت برید بیرون و چارشنبه سوری رو برگذار کنید، ا.ت هم کلی بهش هشدار داد بود ولی خب گوش تاکمیچی بدهکار نبود🥲 برای همین رفتین بیرون و با جنگ جهانی سوم روبهرو شدید :) تاکمیچی به گل خوردن افتاده بود و با ترس و گریه هی میگفت ما می.میریم ما میم.یریم :) ا.ت: نترس بابا اینجوریام نیست، من سالهاست دارم تو این وضعیت زندگی میکنم...فقط باید از نارنجکا جاخالی بدی و بدویی تاکمیچی: *در حین فرار جرقهای تو سرش روشن شد* میگم ا.ت میتونیم از بروبچ شما یه باند بزرگ درست کنیم! ا.ت: چی داری میگی؟ تاکمیچی: من شمارو ندیده بودم، شما ۱۰ هیچ دربرابر تومان برندهاین ا.ت: *خنده*

باجی: *ایشون حامی حیواناته :) هرروز تو کوچه خیابونا میگرده دنبال حیوونا و بهشون پناه میده و ازشون مراقبت میکنه، وقتی متوجه وضیعت سگا تو ایران میشه کلی گریه میکنه* اخه این سگا چه گناهی کردن که بی دلیل میکش..نشون؟ ا.ت: *اونم میزنه زیر گریه* باجی: *دستشو میزاره رو سینش و اتکطوری سوگند میخوره* قسم میخورم تا وقتی من تو این کشورم از حیوونا مراقبت کنم *در آخرهم به دلیل فعال محیط زیست بودن بچهرو دس.ت.گیر میکنن... :)* (اخرش دارک تموم شد هعیییی🤡💔)

میتسویا: *ایشون چون خیلی تو کار مد و لباسه علاقه زیادی داره درمورد لباسای محلی ایران تحقیق کنه، هی از این شهر به اون شهر میره و کلی با لباسای زیبا ایرانی روبهرو میشه :) کلی ایده میگیره برای طراحی، از هر لباس یکی میخره و موشکافانه ریز به ریز لباسو نگاه میکنه، (جا داره بگم که نصف داراییش رو خرج همین لباسا میکنه 😂 و وقتی پولاش ته میکشه میره سراغ کوکو) این بچه کلا دید هنری و فرهنگی داره و دوست داره علاوه بر لباسا جاهای توریستی هم بگرده و درمورد تاریخ و فرهنگ ایران بیشتر بدونه، مثلا باهم میرید تخت جمشید و میتسویا مثل این محقق های تاریخ دستشو میزاره زیر چونش و با دقت به آثار نگاه میکنه*

کازوتورا: *وقتی میره بیرون مردم با فرهنگمون خیلی بهش میخندن بخاطر موهاش :]😂 و هی بهش تیکه میندازن که شبیه موزه بچم :)😂💔 ولی ایشون یهورش هم حساب نمیکنه یا شاید اینجوری نشون میده :) همش بیرون برای خودش میگرده و آدمارو میبینه و یجورایی انگار میخواد بشناستشون، وقتی داشت همینجوری میگشت و از کوچه به کوچه ها میگذشت متوجه سروصدایی میشه و میره نزدیک که میبینه انگار جشن گرفتن، از دور نگاه میکنه و میبینه آره انگار عروسی کسیه، اول تعجب میکنه که چرا تو کوچه عروسی گرفتن ولی تعجبش وقتی بیشتر میشه که میبینه دارن سر یه گوسفندو می.برن :] بعد دیدن این صحنه بچم جوری که انگار شاهد ق.تل بوده برمیگرده خونه و تنها چیزی که میگه* میخوام برگردم ژاپن :)💔 (چیه؟ خب رو این عکس کراش دارمممم🤣🤌🏻)

"سویا و ناهویا" این دو بزرگوار لقب رحمان و رحیم ژاپنی رو گرفتن🤣🤣🤌🏻 همش آتیش میسوزونن و یه دقیقه ام آروم نمیگیرن، ازین بچهها که ظهر تا عصر تو کوچه فوتبال بازی میکنن و شیشه خونه مردمو میارن پایین، بخاطر همینم فوش خورشون بالاست🤣💔 البته از همنشینی با بچههای وطنم...یاد گرفتن زنگ کل کوچه رو بزنن و فرار کن...البته یه چند باریم نزدیک بود گیر بیوفتن... ناهویا: شت...گیر افتادیم سویا: داداش...اگه بخواد آسیبی بهت بزنه گریه میکنما ناهویا: ...سویا نکن شر میشه

ایزانا: *خب ایزانا جانم و کاکوچو توجهات زیادی به خودشون جلب میکنن :] ایزانا بخاطر لباساش و رنگ موهاشو چشماش 😂🤌🏻 کاکچو هم بخاطر زخم صورتش، برای همین وقتی بیرون راه میرن مردم عزیزمون جوری که انگار جن دیدن بهشون نگاه میکنن، و اونام تعجب میکنن که چرا اینجوری همه نگاهشون میکنن 😂💔 اما خب بعد عادت میکنن، وقتی داشتن توی یه محل تقریبا فقیر نشین راه میرفتن متوجه بچههای کار میشن و میرن پیششون* ببین پسر تو این دنیا هیچکس جز خودت برات اهمیت قائل نیست، هیچکس نیست که دوست داشته باشه پس خودت به خودت اهمیت بده و سرباز منشو بچه: ... ایزانا: ... بچه: ودف؟ کاکچو: *میزنه به بازوی ایزانا* بیخیال داداش بیا بریم
پاهچین: *ایشون درحال تست کردن هر نوع غذای ایرانیه...از همشونم خوشش میاد :] تا اینکه به کلهپاچه رسید...وقتی کلهپاچه رو سرو کردن اول یکم براش عجیب بود، مخصوصا برای پهیان 😂 ولی خب آخرش تستش میکنن، البته پهیان به اصرار پاهچین...و خب پاهچین خوشش میاد 😂😂💔 و پهیان با عجله خودشو میرسونه دستشویی...وقتی برمیگرده ژاپن هم همش میخواد براش کله گوسفند بپزن برای همینم همه چندبرابر بیشتر ازش میترسن😂💔💔*

مایکی: *ایشون افسردگی میگیره کلا... :]💔*
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
تولدت مبارککک🥰🤝🏻
ممنونم عزیزم 🥹💖
اخی تاکمیچی بنده خدا
خب دراکنم میذاشتی =\\\
بدبخت مایکی
بیچارهتاکمیچیㅋㅋㅋㅋ
تاکمیچیی
ینییی جررر😂💔
😂💜❤️
سر اسلاید ۷ جر خوردم .....
😂😂💜
خیلی خوب دمت گرم بازم بساز از توکیو ریونجرز 😉
ممنون :)💜 بازم درست میکنم ولی ایگنور میشه 💔🚶🏻♀️
به درککک برا من بسازز
توکیو ریونجرز فن نداریم زیاد
باشهههه...😂💜❤️ راستش خیلی ایده دارم برای تست درست کردن :) و مرسی بابت امتیاز :)))💜
نه هویج نیستی داشتم میگفتم فنا توکیو ریونجرز تو تستچی کمن
*کشیدن لپات
بنظرم تو یکم کیوت به نظر میرسی