لطفا منتشربشه
در گوش دامبلد یه حرفی و زد و با استرس کنارش ایستاد پروفسور دامبلدور تک سرفه ای کرد و گفت دامبلدور: بچها ما یه خبر ناگواری بهمون رسید که اسمشو نبر وارد مدرسمون شده پچ پچ زیادی بین بچه ها اومد اسمشو نبر آهان همونه که مامان راجبش برام گفته بلند دادزدم ویوین: منظورتون از اسمشو نبر ولدمورت؟ اون توی مدرسه ست دراکو با طعنه: اوه پاتح های با شجاعت اسم واقعی اسمشو نبر رو به زبون میاره تموم دوستاش کنارش خندیدن به همراه خودش با عصبانیت گفتم ویوین: هه هه مگه همه مثل خودت ترسوان دراکو مالفوی خشم تموم صورتشو گرفت
و همون طور که به من نگاه میکرد با فک قفل شده گفت دراکو: دهنتو ببند کراب خنده بچه ها بند اومد و پروفسور ادامه داد پروفسور دامبلدور: متاسفانه اون وارد مدرسه شده و سنگ جادو رو برداشته اما جای هیچ نگرانی نیست ما بزودی سنگ رو پیدا میکنیم و نمیذاریم بلایی سر هیچ کدوم دانش آموزا بیاد از شام لذت ببرین همه مشغول شدن و من داشتم به دراکو نگاه میکردم و همونطور که اونو نگاه میکردم گفتم ویوین: بلاخره یه حالی از این پسره میگیرم هرماینی: بیخیال شو ویوین رون: من میترسم نگاهم به رون افتاد که داشت رون مرغ رو میخورد هرماینی: ترسیدی رون: اوهوم
هرماینی: ترسیدی انقدر با اشتها غذا میخوری رون: هرماینی من هروقت میترسم اشتهام بیشتر میشه هری نگاهی به پروفسور اسنیپ انداخت و گفت هری: احساس میکنم پروفسور اسنیپ ولدمورت رو اورده توی مدرسه ویوین: هری انقدر زود قضاوت نکن هری: نه کاری به قضاوت ندارم از همون روز اول نگاهاش فرق داشت از همون روز اول باید سر از کار این مدرسه دربیارم باید بفهمم چی به چیه ویوین: منم باهاتم رون: منم هرماینی: منم هستم ~نیمه شب~ چهار نفری داریم توی راه رو ها پرسه میزنیم رون: چقدر ترسناک هری: هیش بیاین اینجا توی یه راهرو پنهون شدیم و پروفسور کوییرل اومد ورد شد و بعد از اینکه کامل رفت سریع برگشتیم توی اتاقامون ~کریسمس ~ نشستم روی صندلی و دارم کتاب میخونم هری و رون هم دارن شطرنج بازی میکنن هرماینی با چمدون نزدیکمون میاد و میگه هرماینی: من دارم میرم... توی این تعطیلات افراد زیادی میرن خونه بهترین فرصته تا بتونین اسرار مدرسه رو کشف کنین کمی خم میشه و میگه هرماینی: کتاب خونه ممنوعه اونجارو بگردین
ایستاد و گفت هرماینی: کریسمس خوبی داشته باشین لبخندی زد و رفت رو به پسرا گفتم ویوین: من به پروفسور کوییرل شک دارم هری: چرا ویوین: چطور اون شب با ترس اومد و خبر اومدن لردسیاه رو داد و دقیقا نیمه شب همون شب خیلی ریلکس داشت توی راه رو ها قدم میزد... چطور در عرض چندساعت ترسش تموم شد اونم توی شبای تاریک این مدرسه من میگم پروفسور اسنیپ بی گناهه و همش زیر سر این کوییرل سکوت کردن و دو روز گذشت و با رون مشغول باز کردن کادو هامون بودیم که هری اومد ویوین: هری بیا بابا واست هدیه روز کریسمس فرستاده
هری اومد و هدیه شو باز کرد یه شنل بود شنل رو تنش کرد و تنش نامرئی شد رون: وای هری تنت غیب شد خندیدم و گفتم ویوین: نه رون این شنل نامرئی با فکری که به سرم زد گفتم ویوین: عالی شد هری... با این شنل راحت میتونیم بریم و ته این ماجرا را دربیاریم رون: راست میگه هری امشب بریم؟ ویوین: نه رون الان هیچکس جز پروفسور دامبلدور و پروفسور اسنیپ نیست هری: من هدفم پروفسور اسنیپ ویوین ویوین: هری من دارم میگم به پروفسور کوییرل شک دارم تو، تو فکر پروفسور اسنیپی هری عصبی گفت: منم دارم میگم به پروفسور اسنیپ شک دارم رون برای اینکه بتونه جلوی دعوای مارو بگیره گفت رون: خب الان میریم تعقیب پروفسور اسنیپ بعد از اینکه پروفسور کوییرل اومد تعقیب اون اصلا شاید دست هردوشون توی یه کاسه باشه شوک شده بهش نگاه کردیم شاید واقعا حق با اون باشه
شب بود و هری با شنل رفت تعقیب پروفسور اسنیپ چون تعطیلات بود بهمون ایراد نمیگرفتن به همین دلیل من توی خوابگاه پسرا موندم بعداز چندساعت در بازشد و بسته شد رون ترسیده گفت ویوین: نترس رون هری هری شنل رو برداشت و گفت هری: هیچ خبری نبود ویوین: اها بله دیگه گفتم داستان اصلی پزوفسور کوییرل حالا تو هی بگرد دنبال اسنیپ رون: بچها نظرتون چیه بذاریم بعداز تعطیلات ویوین؛: چاره ای نداریم رون باید بذاریم بعداز تعطیلات ~بعداز تعطیلات ~ هرماینی: چیکار کردین؟ ویوین: هیچی دو هفته تعطیلات هیچ کاری نکردیم هیچ کاری نتونستیم بکنیم هری: امشب میریم رون: میریم هری: اره هرچهارتاییون نیمه شب بود و هرچهارتاییمون زیر شنل بودیم و نگهان رسیدیم به پروفسور اسنیپ که پروفسور کوییرل رو چسبدونده بود به دیوار اسنیپ: تو گردن میگیری فهمیدی پروفسور کوییرل ترسیده سری تکون داد ما رد شدیم و وارد یه راهروشدیم و یه اتاق
درو باز کردیم و رسیدیم به یه سگ سه سر رون: چیکارکنیم ویوین: باید واسش لالایی بخونیم هرماینی: کار خودت ویوین یکم لالایی خوندم و تا خوابید و نزدیک شدم و کلید رو برداشتم و رفتیم توی یه اتاق که شطرنج داشت رون: باید حلش کنیم با کمک رون حل کردیم و واردشدیم و بین اون همن کلید پرنده کلید خودمونو برداشتیم و درو باز کردیم و فقط هری رفت داخل هر چقدر منتظر مونذیم هری نیومد مجبورشدیم برگردیم توی سزسرا بودیم که خبر اومد که هری توی درمانگاه
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
نظرات بازدیدکنندگان (3)