
خوابم میاد😐💤...
از زبان مرینت💖: گفتم💖:«خب..من😅.... اممممممممممممممممممممممممممممم خب..نمیدونم😅😅😁!» همون لحظه صدای شکستن شیشه اومد ولی پنجره اتاق من سالم بود. کت🐈⬛:«من برم ببینم چه خبره🤔🤫!» کت رفت و یخورده بعد، اومد و بهم گفت🐈⬛:«شیشه پنجره همسایه بود! یه شرور شکسته ش! فعلاً خداحافظ👋!» من💖:«خداحافظ پیش..یعنی کت نوار😅!» کت نوار رفت و منم تبدیل شدم! واااااااااااااااااااااااااااااااااااااییییییییییییی
حالا چجوری نگاش کنم😨😧؟ با چه رویی برم پیشش؟ مهربونه و صمیمی؟..نه خشک و بی احساس...مثل گابریل😑! هی لیدی باگ🤦🏻♀️! داری چی کار میکنی؟ اون همکارته، دوستته، ع.ش.ق.ته باید ازش عذر خواهی کنی و حقیقت رو بهش بگی😉! فقط امیدوارم دوباره لکنت نگیرم🤐😬! یه نفس عمیق کشیدم و رفتم به محل وقوع حادثه💣! توی راه با خودم تمرین و تکرار میکردم تا دوباره جلوی کت نوار گ.ن.د نزنم🤦🏻♀️
همین که دیدم کت نوار داره میجنگه، دست و پامو شل شدن ولی باید خودمو جمع و جور کنم😞😕!
از زبان کت نوار🐈⬛: یهو دیدم که لیدی باگ با حالت عجیب غریبی، اومد.

پیام های بازرگانی😐
بهم سلام کرد و منم جوابشو دادم! یهو یاد همون موقع که فکر کردم میخواد ع.ش.ق.م صدام کنه افتادم😞😞! با اینکه خیلی رد شدم ولی نمیدونم چرا این فرق داره😞! یهو با صدا لیدی به خودم اومدم که میگه🐞:«کت؟..کت؟! کتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتت🔊؟!» من🐈⬛:«ها؟! بله🙄😞😑؟» لیدی🐞:« میخواستم بگم که... واااااااااااااااااااااااااااااااااااااییییییییییییی مواظب باش😱😱 پشت سرت!» خواستم که برگردم که یهو دیدم......
یویوش رو پیچوند دورم و منو کشید سمت خودش😦😍! وقتی کشیده شدم سمتش، صورت هامون به هم نزدیک شده بود و یه جورایی توی ب.غ.ل لیدی بودم🤩🤩! دست خودم نبود! رفتم ل.ب.ش رو 👩❤️💋👨 کنم و در کمااااااااااااااااااااااااال تعجب دیدم که.....
دیدم که ل.ب.ش رو کنار نکشید و اجازه داد ب.و.س.ش کنم😲😍! یعنی اون هم برای لکنت بود و منو دوست داره🤩؟! (منظورش اون ع.ش.ق.م ه) خلاصه از فرصت استفاده کردم و یه ب.و.س مححححححکم و طولانی کردم و در تمام این مدت،مقاومت نکرد و حتی من رو از ب.غ.ل خودش بیرون نیاورد😍😍. زیر چشمی بهش نگاه کردم و دیدم که......
دیدم که چشم هاش رو بسته😍! حالا دیگه کاااااملا به حرف های مرینت، ایمان آوردم (بر طبل شادمانه بکوب 🥁 پیروز و مردانه بکوب🥁 برخیز و پرچم را ببر🥁 بر سر در خانه بکوب😐 لیدی باگ گند نزد خدااااااااااااااا رو شککککر🤲) منم خواستم قشنگ یه صحنه ی عالیِ لیدی نواری درست کنم پسسسسسسس......
خودم رو از یویوی لیدی باگ آزاد کردم (از ب.غ.ل.ش نه ها! از یویوش) و دست هام رو دور ک.م.ر.ش حلقه کردم و بعد دیدم که اون داره ل.ب.ش رو از لبام جدا میکنه😐! تازه داشتم حس میگرفتما🤦🏼! (..توی نتیجه..)
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
ج چ کتابی که درسی بود و برای اولین بار ساخته شد
حدس میزنم ریااضی باشه ولی نباشه
همین ریاضیی گند زد تو زندگیم یه بار بالای 2 نشدم ای
خیلی عالی بود😁
جواب چالش:عربی😐
ج چ : ریاضییییییی بخدا ریاضییییییییی فقط ریاضیییییییییی😐
ج چ
قطعا ریاضی
ج چ : داستان میراکلس کل بدبختی های من از قسمت اول میراکلس شروعی شد ۱ افت تحصیلی ۲ هر ۳ روز پول اینترنت ۳ داد و بیداد های پدر و مادر و ...
😂😂😂😂
عالی بید
مرسی🥰🥰
خییییلی عالیییی بود اصلاااا غغشششش کردم😻😻😻😻
چالش: مطالعات اجتماعی + تاریخ
تصمیم خوبی گرفتی👍😀😁
😂😂
عالییی
مرسی🥰
ج. چ: فارسی
داستانت عالیه
ممنون عزیزم😘
نظر لطفته ❤️😍