
الآن باید برم سحر بخورم میام واستون تست میسازم😐! ببینین چقدر دوستتون دارم😃🥰
از زبان لیدی باگ 🐞: کت بهم گفت:«میخواستی بهم بگی ع.ش.ق.م😈؟» من🐞:«چیز..نه کت😅...من..م..راس..راستش😓!» میخواستم جمله م رو تموم کنم و بهش بگم که دوستش دارم ولی اون حرفم رو قطع کرد و با صدای بغض داری گفت🐈⬛:«میدونم میدونم😢! من باید این رو درک کنم که نمیتونم احساساتم رو بهت تحمیل (تهمیل؟ طحمیل؟ طهمیل؟ نمیدونم میدونین توی کامنتا بهم بگین😅) کنم😢..شرمنده بان...چیز منظورم لیدی باگ بود🥲!»
بعد که جمله ش رو تموم کرد،رفت😞! وقتی رفت انگار کلللللللللللللللللللل دنیا مثل آوار روی سرم سقوط کرد🤕! کاش وقتی ع.ا.ش.ق کسی میشم،لکنت نگیرم تا بتونم راحت باهاش حرف بزنم😢! یهو............
یهو😱😱😱😱😱😱😱😱😱😨😨😨😨😨😨😨😨😨😨😨😨😨😨😨😨😨😨😐😐😐😐😐😱😱😱😱😱😱😱😱😱😱😱😱😱😱😱😱😱😱😱😱😱😱😱😱😱😱😱😱😱😱😱😱😱😱😱😱😱😱😱😱😱😱😱😱😱😱😱😱😱😱😱😱😱😱😱😱😱😱😰😰😰😰😰😰😰😰😰😰😰😰😰😰😰😰😰😰😰😰😰😰😰😰😰😰😨😨😨😨😨😨😨😨😨😨😱😱😱😱😱😱😱😱.......
(اون پنج تا "😐" مسخره بودن نه😅؟) یادم اومد که تکالیفم رو ننوشتم📝 (نکنه فکر کردین پیشی جونم شرور شده😨؟ مرینت💖:«چند بار بگم اون پیشی مال منهههههههه؟») سریع رفتم خونه و به حالت عادی برگشتم..همینجوری مینوشتم که یهو دیدم به قطره آب چکید روی ورقه دفترم...اولش فکر کردم کار تیکی ه اما بعد فهمیدم اشک خودمه...بدون اینکه بفهمم،دارم گریه میکنم😢 پاکش کردم و ادامه ش رو نوشتم (تکالیفو میگه) همینجوری داشتم مینوشتم که یهو دیدم تیکی قایم شد! ازش پرسیدم💖:«چرا قایم شدی؟» که یهو یه صدا از پشتم گفت....
اون صدا گفت:«کی چرا قایم شده🧐؟» جیغی کشیدم و مدادم و پرتاب کردم سمت اون صدا که وقتی برگشتم دیدم که اون کت نواره😐 من💖:«ترسوندیم بابا! مداد که کورت نکرد😨؟ آخه ترسیدم فکر کردم دزده🤕!!» کت🐈⬛:«یعنی خدایی دزد بخواد بیاد دزدی،حرف میزنه که تو متوجه ش بشی🤦🏼؟»
من💖:« آره ببخشید😅!» کت نخندید. گفت🐈⬛:«آفرین👏! حالا بگو داشتی چیکار میکردی😀؟» من💖:«تکالیفمو مینویسم!» کت🐈⬛:«کلاس چندمی؟ اگه نهمی میتونم کمکت کنم!» من💖:«آره کلاس نهمی م! میای اینو بهم بگی؟» من اون رو بلد بودم ولی دلم میخواست که با کت باشم برای همین هم الکی گفتم بلد نیستمش تا بهم توضیح بده، یهو کت که انگار داره سعی میکنه جلوی خنده ش رو بگیره گفت🐈⬛:«من گفتم نهم.این که مال کلاس سومه😐!» من💖:«چطور؟» کت🐈⬛:« انصافاً تو توی ضرب ۲×۲ مشکل داری😐😂؟» من:«😐😐😐😐» کت:«اونوقت به من میگه کله پوک😐» (اگه اون تیکه ی نامه دادن پارت های قبل رو یادتون باشه😅) من💖:«😐» توی ذهن مری*💖:کاش یه سوال سخت تر میپرسیدم حداقل😐😐
از زبان کت🐈⬛: فکر نمیکردم مرینت انقدر ضربش ضعیف باشه😐! نباید بذارم به گوش کلویی برسه وگرنه پشت گوشمو دیدم یه مرینت آبروی دار رو هم میتونم ببینم😐! (منظورش اینه که کلویی آنقدر مرینت رو مسخره میکنه،دیگه آبرو برای مری نمیمونه) بعد همینجوری مرینت رو نگاه میکردم که داره تکالیفشو انجام میده. وقتی تموم شدن،ازش پرسیدم:«راستی وقتی اومدم،به کی گفتی"چرا قایم شدی؟" 🧐؟؟» مرینت💖:«امممم...چیز 😅..هیچکی!»
من🐈⬛:«باشه🧐!!» یهو با دیدن قیافه مرینت،یاد لیدی افتادم🥲! وقتی آخرین بار دیدمش،قیافش مثل مرینت شده بود*با توجه به دیالوگ آخر هردو و لکنتشون* (به خدا اگه یکی ندونه فکر میکنه کت نوار چنننننننند سال لیدی رو ندیده که میگه"وقتی آخرین بار دیدمش" 😐😐)
از زبان مرینت💖: یهو کت قیافش رفت توی هم (یه چیزی توی مایه های این ایموجی👈🏻😞) من💖:«چیزی شده؟ ناراحتت کردم😦؟» کت🐈⬛:«نه! *اشکاشو پاک میکنه* چیزی نیست😞!!» مری💖:«اگه چیزی شده میتونی بهم بگی! دوباره لیدی باگ😵؟» (کیمیا☠️:«یعنی خدایی تو نمیدونی چی شده😐؟ مثلاً عا*شقش شدی😐😐!») کت🐈⬛:«آره! حدست اشتباه بود😞! اون منو دوست نداره😞😞🥲!» مرینت💖:«چرا؟» *وقتی ایموجی"💧"میذارم یعنی اون لحظه اشک ریخته* کت🐈⬛:«حالا دیگه فکر کردم بهم گفته ع.ش.ق.م💧 ولی بازم نه💧💧💧!» اشکاشو میپاکم (پاک میکنم) و میگم💖:«شاید دوباره لکنت کنترلش رو به دست گرفته!» کت🐈⬛:«هر دفعه😣💧؟»
واقعاً جوابی براش نداشتم😫😣! من💖:«تو باید بهش زمان بدی!این همه رد شدن رو تحمل کردی،یه کم دیگه هم روش!» (واااااااااااااااااااااااااااااییییی چقدر تو پررویی مرینت😐) کت🐈⬛:«طوری حرف میزنی انگار بهت گفته که منو دوست داره یا نه🤨!» (بازم مثل همیشه..ادامه توی نتیجه)
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
https://testchi.ir/tests/991249 سر میزنی؟ 🥺🥺♡♡
آره😁
مرسی
تحمیل
درسته
از تحمل میاد😑😑
ممنون😃
خواهش میکنم
عالی بود:)
فالو:فالوو
جالب بود