الکسیس:دوستای واقعی ایم اونجا بودن از خوشحالی بال دراورده بودم البته غرورم زیر پا نگذاشتم و بهشون سلام کردم و در طول راه کلی باهم درمورد هاگوارتز و سنگ شیشه ایش و برج ستاره شناسی اش و سالن اجتماعات ها حرف زدیم.وقتی رسیدیم مرد غول مانندی به استقبالمون اومد و ما رو تا قایق هامون همراهی کرد.ما چهار تا توی یه قایق به همراه دختری به نام پانسی و خواهرش به نام پنی به سمت هاگوارتز حرکت کردیم.
وقتی رسیدیم زنی با وقار که پرفسور مک گونگال نام داشت به ما گفت که در چهار گروه گریفیندور هافلپاف ریونکلاو و اسلیترین گروه بندی میشیم.به تالار بزرگ رفتیم و سقفش واقعا خیره کننده بود.پروفسور اول هری پاتر پسری که زنده موند رو صدا زد.هری و رون و هرماینی رفتن گریفیندور.نوبت مالفوی شد که بی شک اسلیترینی شد و نوبت ما شد.
کلاه:قدرت طلبی شجاعت صداقت و دانش ولی قدرت طلبی بیشتره... مکگونگال:الکسیس بلک و اریانا واتسون و کاترین پارکر و ونوس اسمیت اسلیترین!همه مون با رضایت کامل تو قلبمون جشن گرفته بودیم ولی غرور یک اسلیترینی رو نمیشه زیر پا گذاشت.مالفوی:اسم پدر چیه؟الکسیس:الروند بلک.مالفوی:مادرم هم نارسیسا بلک از خاندان بلک هست گمونم نسبتی با پدرت داشته باشه.الکسیس:با سر تاید کردم و برگشتم.
اونقدر خوردیم دیگه توان راه رفتن نداشیم به دنبال ارشد از خود راضیمون راه افتادیم.به خوابگاه رفتیم من تخت کنار تراس رو انتخاب کردم که نمای زیبای اسمان از تختم معلوم بود.فردا با مکگونگال کلاس تغییر شکل داشتیم.فردا بعد از صبحانه مفصل نگاهی به درس هایی که قرار تدریس بشه انداختیم و وارد کلاس شدیم.
پروفسور درباره تاریخچه هاگوارتز سوال پرسید و تا میتونستیم فقط ما چهار تا جواب می دادیم.تحقیق درباره سقف شیشه ای و بنیان گذاران هاگوارتز شد تکالیف ما که به ونوس سپردیم.تو راه مالفوی رو دیدم که داره میاد دوستای تنبل و تپلش هم پشتش.چی شده؟مالفوی:مامانم گفت بابات پسر عمه اش هست پس ما هم یجورایی فامیلیم.الکسیس:درسته.رفتیم سرسرا تا ناهار بخوریم و از طرف والدینم تبریک دریافت کردم.
لحظه ای صدای جیغی به گوشم خورد.اریانا این دیگه چی بود؟کاترین:از راهرو سومه.ونوس:(دوان دوان) چطور فهمیدی؟.کاترین:یک جورایی با جادو.رسیدیم راهرو سوم در اتاقی باز بود.سگ سه داشت سه تا بچه رو می کشت.چهارتمون چوبدستی مون رو نشونه گرفتیم و سگ رو به خواب بردیم.هری و رون و هرماینی از زیر پنجه های سگ اومدن بیرون.هرماینی:ممونم داشتم از دست این دوتا نیا رو ترک می کردم.سر و کله فیلچ پیدا شد داشت میومد اینجا.کسی طلسم ناپیدید کننده بلده؟ونوس:اره و یه چیزایی زیر لب گفت و ناپیدید شدیم.رون:وای مردم.هرماینی:احمق ناپدید شدی حالا ساکت باش. رون:اخه گرسنمه.هرماینی:با این سر و وضع و این موقعیت گرسنگی برای تو توی اولویته.فیلچ در و بست و رفت.اون سه تا رفتن رخت شو خونه لباس پیدا کنند.داشتیم میرفتیم خوابگاه که یهو کوویرل و ددیم داشت با خودش حرف میزد اما پشت سرش تکون می خورد.مرموز بود تصمیم گرفتیم تعقیبش کنیم.نیمه شب بود که دیدیم با اسنیپ روبهرو شد.اسنیپ دست کووریل و گرفت علامت مرگخواری روش بود.یعنی کووریل احمق مرگخواره؟
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
باشه
پارت بعدی
ممنون بابت نظرتون
عالى بود خيلى قشنگ بود ولى بايد يه حقيقت تلخى رو بگم.خوابگاه اسليترين زيرمنينيه و نزديكاى كلاس معجون سازيه.واسه همين پنجره نداره..البته يه جا خوندم دربارش كه احتمالا درسته ولى نميدونى واقعا درسته يا نه
اکی ببخشید نمی دونستم