پارت 2 از زبان کوکو
بعد از حدود دو ساعت همه اعضای اصلی تو عمارت بودن:من، ران، ریندو، سانزو، مایکی، ایزانا(اینجا زندست)، کاکوچو و تاکئومی. ماجرای کایو رو براشون توضیح دادم. مایکی: «خب....واقعا میخواین نگهش دارین؟» ایزانا: «آره اون خیلی کیوته.» مایکی: «اوکی» کاکوچو: «ولی با وجود این بچه انجام ماموریتا خیلی سخت میشه» تاکئومی: «ام..... خب میتونیم یه پرستار بگیریم واسه مواقعی که کایو تنهاس» ماکی: «خب پس.... کایو رو نگه میداریم.» همه: «آرههههه» دوباره صدای گریه کایو اومد من: «خاک تو سرتون، یکم آرومتر داد میزدین» سانزو: «صدای خودت از همه بیشتر میومد چُلمَن(جرررچلمن😂👍)» من: «به من چی گفتی؟؟؟»سانزو:«گفتم چُل....مَن»من(زیر لب) : «بی تربیت...(میدونم ازین فحشای آبکی نمیدن ولی یه بار ناظر رد کرد مجبور شدم عوضش کنم» ران: «من میرم کایو رو ساکت کنم» من : «ایزانا، کاکوچو بیاین بریم براش وسیله بخریم.»
دوساعت بعد عمارت بونتن از زبان مایکی
ران اومد پایین و یه راست رفت خودشو پرت کرد رو کاناپه ریندو :«چیشده داداش؟» ران: «اصن ساکت نمیشه، راستی از توی سبدی که کایو رو گذاشته بودن توش یه تیکه کاغذ پیدا کردم، توش نوشته بودن که وضع مالیشون خوب نیس برای همینم بچه رو گذاشتن اینجا و اینکه این بچه 1 سالو 2ماهشه.»من:«آها» زنگ در یه صدا در اومد. ریندو رفت درو باز کرد. کاکوچو: «سلام برای کایو لباس،اسباب بازی، پوشک و شیشه شیر و شیر خشک گرفتیم.» ایزانا: «باید بعدا بریم گهواره ام بخریم.» کوکو: «حالا بریم بهش غذا بدیمممم.» سانزو: «خب من میرم بهش غذا بدم.» من: «منم میام وسایلشو میچینم، یکیم بیاد لباساو پوشکشو بپوشونه» (منحرفا منحرف نباشید، فقط یه بچه 1 سالس😂✨) تاکئومی: «من میام»
پایان پارت 2
ممد یا ناظر ها تست هارو رد میکنن
من خودم چندباری برام پیش اومده
باید هر پارتی رو که مینویسی کپی بگیری
از نوشته ها بعد توی یه پیام رسان ذخیره کنی تا مجبور نشی دوباره بنویسی