پارت 29 ناظر محترم باور کن چیزی ندارههه💔☺ لطفا منتشر کن رد نشه:))♡♡
دراکو : آروم..آروم باش گوشیو بردار دیانیرا : گوشیو دم گوشم گذاشتم صداش توی تمام وجودم پیچید (دل تنگت بودم دیا جون منو دور میزنی؟ فرار میکنی؟ دیانیرا : من از تو نمیترسم که بخوام ازت فرار کنم الیزابت : پس من فرار کردم؟ دیانیرا : آره فرار کردم ولی نه از تو...فقط میخواستم من و دراکو زنده بمونیم الیزابت : جرعت داری امشب ساعت هشت بیا همون پارکینگ دیانیرا : می بینمت ) دراکو : هنوزم میگی بدون اسلحه؟ دیانیرا : نمیدونم...دراکو...من گیج شدم نمیدونم دارم چکار میکنم دراکو : آروم باش چیزی نشده خب؟ سه ساعت وقت داریم دیانیرا : نگاهم به گوشی افتاد دوباره زنگ میخورد مامان؟ گوشیو رو گوشم گذاشتم ( سلام مامان چیزی شده؟ ماریا : دیانیرا کجایی؟ دیانیرا : همون جایی که بودم لندن...دراکو : راستی دیا این پارکینگ خیلی دوره ها بزرگ ترین پارکینگ لندنه دیانیرا : انگشتمو به نشونه سکوت جلوی لبم گرفتم دراکو : حواسم نبود ببخشید ماریا : پارکینگ؟ دراکو چی میگه؟ دیانیرا : هی..هیچی مامان چیز مهمی نیست فعلا باید برم خدافظ ) آخه دیوونه ای انقد بلند حرف میزنی؟ دراکو : خب حواسم نبود داری با گوشی حرف میزنی ببخشید بیب دیانیرا : خب تو میگی چکار کنیم؟ دراکو : فعلا میریم می بینمش یکم باهاش حرف میزنیم پلیسم خبر میکنیم دیانیرا : هعی... نمیدونم
دراکو؟ آخرش زنده می مونیم؟ دراکو : این چه حرفیه ها؟ ما تازه اول زندگی ایم تو جایی نمیری دیانیرا : تو چی؟! دراکو : این چه سوالیه؟ من کنارتم قول دادم سر قولم می مونم دیانیرا : دستم و روی دستش گذاشتم و تو چشماش زل زدم ممنون....( 2 ساعت بعد ) خب لیدی وقت رفتنه دیانیرا : رفتم تو اتاق یه هودی سفید با شلوار بگ پوشیدم از اتاق خارج شدم دراکو : لبخندی زدم بریم؟ دیانیرا : اسلحه روی میز و برداشتم تو دستم گرفتم کفشم و پوشیدم و رفتم سمت ماشین و در و باز کردم و نشستم دراکو : پشت فرمون نشستم نمیدونم قراره چی بشه... قراره همه چی تموم بشه؟ یا آخرش خوبه؟ لبخندی زدم اسلحه رو ازش گرفتم و تو کشو داشبورد گذاشتم جاش اینجا امن تره البته فعلا تا رسیدن به پارکینگ هیچ حرفی بینمون رد و بدل نشد چون هردو تو فکر بودیم تو یه خیال آخرش چی میشه؟ یه ساعت گذشت رسیدیم دلم نمیخواست پیاده شم ولی به اجبار در و باز کردم و از ماشین رفتم بیرون با قدم های آروم به سمت پارکینگ حرکت کردیم کمی جلوتر رفتیم متوجه یه چیز شدم اسلحه...اسلحه تو ماشین بود!! دراکو : تفنگ! یادم رفت الیزابت : سلام عزیزای من اون بار که انتقام من نصفه نیمه موند دیانیرا : تو نمیخوای...دست از سر ما برداری نه؟ الیزابت : فعلا باهات کاری ندارم اول این پسر میمیره!!
دیانیرا : چرا؟ هدف تو منم نه دراکو الیزابت : همونطور که مامانت توماس و ازم گرفت دراکو رو ازت میگیرم دراکو : اگه من بمیرم چیزی نمیشه ولی بعدش دیانیرا از اینجا میره؟ دیانیرا : بسه دراکو حرف الکی نزن تو کاری با دراکو نداری سمتش هجوم بردم دردی توی پهلوم احساس کردم نگاهمو از الیزابت گرفتم دستمو روی پهلوم گذاشتم و به دستم خیره شدم تنها چیزی که دیدم خ..و..ن بود چ..کار کردی دراکو : یه تیر به دیانیرا زده یاد بغض توی گلوم شکست سمت دیانیرا رفتم و کنارش نشستم چ..چی شد دیا؟ دیانیرا : من...خوبم زخمش عمیق نیست رفتم سمت دیوار و نشستم و به دیوار تکیه دادم درد عجیبی داشتم دراکو خیلی دور و بر الیزابت بود نمیدونستم میخواد چکار کنه دراکو : چکار کردی هااااا گوش کن اگه اتفاقی واسه دیانیرا بیوفته تو از روی زمین محو میشی الیزابت : تند نرو تو حتی اسلحه ام نداری دراکو : سمتش دویدم ولی جا خالی داد سرم به دیوار خورد همه چیو تار می دیدم افتادم رو زمین س..سرم..آ..آخ ا..لیز..الیزابت تو..زنده نمی...مو..نی الیزابت : کنار دراکو نشستم و تو میخوای منو بکشی؟ تفنگم و از جیبم در اوردم و بهش نشونه گرفتم دیانیرا : نمیتونستم از جام تکون بخورم قلبم تند تند می تپید عرق روی پیشونیم نشسته بود و اشک از چشمام جاری! نکن...این...کارو نکن الیزابت : چشمامو با درد روی هم گذاشتم کاش میتونستم این کارو نکنم کاش این دو تا به هم می رسیدن کاش کینه و ع..ش..ق آخرش انتقام نبود! نگاهی به دراکو انداختم چشماش نیمه باز بود و نفس نفس میزد نیم نگاهی به دیانیرا انداختم گریه نمیزاشت یه کلمه حرف بزنه فقط تقلا میکرد این کارو نکنم نگاهم و ازش گرفتم
دیانیرا...دراکو متاسفم...متاسفم که مانع بهم رسیدنتون شدم..متاسفم که توی زندگیتون بودم دیانیرا : خواهش میکنم...این کارو نکن...نمیفهمی من چی میکشم؟ اصلا تو رحم داری؟ صدای شلیک گلوله تمام حرف ها رو قطع کرد!!
ناظر عزیز و محترم لطفا لطفا منتشر کن رد نشه خواهش میکنم:) واسش زحمت کشیدم میدونی اگه منتشر کنی چقد خوشحالم میکنی پس لطفا منتشر کن ناظر مهربونم پلیز منتشر:))💚☺تنک:) لایک و کامنت فراموش نشه:))♡♡
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
دوستان گرامی هرگز فراموش نکنید که دراکو خیلی قوی تر از این حرف هاست 😶
اهوم دقیقا
راستی آجی اگه گفتی امروز چه اتفاقی افتاد 🤠
نمیدونم چی شد آبجی؟ اومم...تولدته؟ نمد بگو بیب
علامت یادگاران مرگ رو توی پارک پیدا کردم 😁🥺
وای جدیی برگامم
🥺💚
ایییییییییی خدااااااااا دختررررر من با تو چیکار کنمممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممم ای واییییییییی
هعییی آروووم باش بیب
ولی به نظرم دراکو نمیمیره، فکر کنم یه نفر به الیزابت تیر زده
شاید
چرااااااا؟؟؟ الان وقت تموم کردن بوووووددددد ؟؟؟؟
هعیی ساری بیب:))
خدا لعنتتتتتتتتتتت کنه
چرا تموم شدددددد
به خدا اگه دراکو رو بکشی
پارررررررررررت بعد
خدانکنه
واییی من فرار😂💔😔
بعدیو یا الان می نویسم یا فردااا
آروم باش لیدی عصبی نشوو خب؟😂💔😔