🖤♥️قلب مشکی و قرمز (part5)

خب کجا بودییییمممممم😐 آها برو بعدی🤛🤜

کت🐈‍⬛:«چرا ولی سعی دارم فراموشش کنم😖!». مرینت💖:«چرا؟» کت:«چون.....

مرینت💖:«چرا؟» کت🐈‍⬛:«چون اون منو دوست نداره و منم از اینکه دلم داعماً شکسته بشه خسته شدم😭😫!» مرینت💖:«از کجا مطمئنی اون دوستت نداره؟» کت🐈‍⬛:«اون گل های من رو رد می‌کنه و بهم میگه یه پسر دیگه رو دوست داره! وقتی از زبون خودش شنیدم،نمیشه تکذیبش(تکذیب:انکار) کرد! به حدی خسته شدم که فکر کردم عزیزم صدام کرد😭! اگه بازم توهم بزنم،همه فکر میکنم دیوونه ‍م😭 البته من حاضرم همه فکر کنم دیوونه ‍م ولی پیش بانوم باشم😭 اما ببین در چه حد ناراحتم که...(هق هق😭)فکر میکنم اون واقعاً منو دوست داره! تو تصور کن یه لحظه فکر کنی که به بزرگترین آرزوت رسیدی ولی یهو بفهمی که همش توهم بوده😭! ناراحت نمیشی؟»

همون موقع یه باد ‍ی وزید و مرینت گفت💖:«هی کت نوار! دوست داری بیای توی اتاقم؟»(آخه همه ی این مدت توی بالکن بودن) کت🐈‍⬛:«آره* اشکاشو پاک کرد* بریم!!!»

از زبان کت🐈‍⬛:«وقتی رفتیم توی اتاق مرینت...چیز یعنی..پرنسس،(داره سعی می‌کنه مری رو جایگزین لیدی کنه) دیدم روی دیوار های اتاقش عکس های من بود! ولی کت نواریم😮! یعنی دوباره عا*شق من شده بود😮؟ یا این به خاطر اینه که طرفدارمه🤔🤔؟

از زبان راوی☠️: مرینت💖:«درسته! منم ناراحت میشم وقتی بفهمم همش فیک(فیک:غیر واقعی) بوده! ولی کت! تو فکر نمیکنی اون بهت علاقه مند شده باشه؟ و اون عزیزمش،واقعی بوده باشه؟» کت🐈‍⬛:«مطمئناً نه😖! وقتی بهش گفتم:"تو منو عزیزم صدا کردی؟" با حالت شوک دار و گیجی،بهم گفت:"نه" 😞😭» بعد با ناراحتی رفت بغل مرینت*👆مثل عکس اسلاید👆*مرینت💖:«خب این یعنی دوستت داره دیگه😄!» کت از بغل مرینت اومد بیرون و گفت:«جدی😃؟!»

کت 🐈‍⬛:«جدی😃؟» مرینت💖:«آره! من هم مثل لیدی باگ،وقتی میخواستم بهش(آدرین)احساساتمو بگم،همیشه یا لکنت میگرفتم و دستپاچه میشدم و همه چی تیره و تار میشد یا یه اتفاقی می‌افتاد و من نمیتونستم بهش بگم یا اینکه فکر میکردم اون نمی‌خواد بدونه من دوستش دارم🤦🏻‍♀️! لیدی باگ هم مثل منه😁!» از زبان کت🐈‍⬛💚: مرینت که این حرف ها رو میزد،آروم میشدم! که یهو یادم اومد.......

کت🐈‍⬛:«راستی مرینت!این نامه رو تو برای من نوشتی🤨؟» (مرینت نامه رو گرفت و خوند) مرینت💖:«کت🤦🏻‍♀️😂!! من این‌همه برات توضیح دادم و تو نفهمیدی کی تو رو دوست داره😂؟ معلومه که این اعتراف عشق،از طرف لیدی باگه فقط یادش رفته امضاش کنه😂😂😂!»

از زبان مرینت💖: هوف😌!بالاخره فهمید لیدی باگ دوستش داره😌!!!(بچه ها ایموجی آسوده رو پیدا نکردم"😌" رو گذاشتم) بهش گفتم💖:«لیدی باگ داره روی پشت بوم ها میدوئه! دوست داری بری پیشش😊😄؟» کت نوار 🐈‍⬛:«آره معلومه که میخوام😃!فقط تو که ناراحت نشدی😓😟؟» من💖:«نه!منم یه نفر دیگه رو دوست دارم»*این روی توی دلش میگه*💖: و اونم تویی😊😍!!!

و اونم تویی😊😍!!!! وقتی کت رفت روی پشت بوم ها تا دنبال من بگرده،من تبدیل شدم و رفتم روی پشت بوم ها. از زبان کت نوار🐈‍⬛💚:دیدم مای لیدی،رفته روی برج ایفل.....(ادامه در نتیجه👈🏻)