Mr.Malfoy~P10

روز اسم نویسی تو مسابقه سر رسیده..هری بهم میگه=حالا اسممو مینویسم...امیدوارم انتخاب نشم!)میگم=هه هه چرا مینویسی خببب!)میخنده از هاگوارتز سال ۴ ام دراکو،سیموس،متیو،هری،پنسی،بلیز و بعضیای دیگه اسم نوشتن دراکو بعد از پرتاب کاغذ اسمش داخل جام سه جادوگر سمتم اومد و گفت=تو اسم نمینویسی؟!)میگم=نه بابا!)میخنده و میره.میرم سمت رون میگم=چرا تو نمی نویسی؟)میگه=به همون دلیلی که تو نمینویسی)میگم=خوب از کجا میدونی من چه دلیلی دارم؟!)میگه=ای بابا!)ویکتور کرام وارد سالن میشه و سکوت سنگینی همه جارو میگیره..به همه نگاهی میندازه نمیدونم چرا فکر میکنم بمن بیشتر نگاه میکنه!!فکر کنم بقیه هم توجه شدن

کلاس پیشگویی شروع میشه...من و هری سر یه میز میشینیم قراره قهوه بخوریم و فال همو بگیریم .فنجون هریو میگیرم...تصویر اژدها میبینم برعکسش میکنم...علامت اسکلت در مار...معنی هاشو نمیفهمم..معلم میاد پیشم میگه=یا خدااا....اوییی!!!)لیوانو پرت میکنه تو دستام..میگم=چیشد؟؟)گفت=علامت....مر...مرگگ...مرگ خوارا....و اژدها!!!اینده ی بدی منتظرته پسر جون!!!)وقتی کلاس تموم میشه هری بهم میگه اینا معنیش چی بود؟کتاب پیشگوییو باز میکنم اژدها به معنی اینده ی سخت و علامت اسکلت و مار ....یعنی ...ولدمورت!هری که انگار ذهنمو خونده و بعد کتابو میگیره و میبینه میگه=امکان نداره!)میگم=نگران نباش...همیشه پیشبینی ها درست در نمیاد...هری خوبی؟؟)دستشو رو پیشونیش میزاره...میگه=آیییی!)میگم=هری.؟؟؟خوبی؟؟؟؟چیشده؟؟؟)کف زمین میشینه چشماش به جایی ثابت خیره میشه انگار کسیو میبینه ولی کسی اونجا نیست....بعد انگاری که شکی بهش وارد شده نفس نفس میزنه بهش میگم=هری؟؟)میگه=....توهم زدم...مرد کچل صورت مار مانندی جلوم بود...خیلی ترسناک بود....صداهایی مار مانند میشنیدم که معنی شونو میفهمیدم!جای صاعقه ی پیشونیم تیر میکشید!)دستشو میگیریم و بلندش میکنم و میگم=هری؟میخوای بریم درمانگاه؟؟)میگه=نه نه‌‌‌‌‌..فقط...میخوام استراحت کنم...)میگم=ولی کلاس معجون سازی چی؟)میگه=اصلا حالم خوب نیست!)و میره

به کلاس معجون سازی میرم اسنیپ خیلی بداخلاق تر از همیشست جای همیشگیم کنار هرماینی میشینم و بهش میگم=حال هری خوب نبود...نیومد!)اسنیپ وقتی کلاس شروع شد گفت=بلک گرنجر...پاتر کجاست؟)به هرماینی نگاهی میکنم بعد میگم=پرفسور هری حالش خوب نبود.)اسنیپ اخمی میکنه...بعد میگه=حتی اگه درحال مردنم باشیو باید سر کلاس من بیاید.‌.!۱۰ امتیاز از گریفیندور کم میشه!)میگم=ولی پرفسور حالش واقعا بد بود..!)میگه=بدلیل گستاخیت ۱۰ امتیاز دیگه کم میشه!)هرماینی گفت=نمیتونید همینطوری امتیاز کم کنید!)اسنیپ گفت=از شما نظرخواستم خانم گرنجر؟۱۰ امتیاز دیگه!و البته...به دلیل گستاخیت اقای فینیگان!۱۰ امتیاز دیگه!)دست سیموس روی گوش دین بود و داشتن در گوشی حرف میزدن...اسنیپ اینو گستاخی دید و ۱۰ امتیاز کم کرد!در کل ۴۰ امتیاز از دست دادیم!دراکو پشتم بود دلاشد و گفت=نگران نباش اخر سال قراره بیای اسلیترین پس نگران امتیازای گریفیندور نباش!)گفتم=ساکت شو مالفوی!)

کلاس تمو مشد دنبال هری رفتم در اتاق رو زدم و وارد شدم.هری تو تخت دراز کشیده بود و کتاب تو دستاش بود...گفتم=هری؟خوبی؟)نشست و گفت=بهترم...کلاس چطور بود؟)گفتم=افتضاح!چون نیومدی ۱۰ امتیاز کم کرد بخاطر پافشاری من وهرماینیم ۳۰ امتیاز دیگه کم کرد!)هری گفت=ببخشید)گفتم=حالت بد بود!اسنیپ خیلی توقع داره!)هری پوزخند میزنه .میگم=اونی که توهم زدی دیدیش..کیبود؟میشناختیش؟)میگه=نه...ولی یه حسی بهم میگفت میشناسمش)میگم=یعنی چی؟)میگه=نمیدونم!)میگم=باشه...پس من برم!)رون وارد میشه و من میرم بیرون.هرماینی سر راه میگه=هری خوب شد؟)میگم=بهتره)وقت شام دامبلدور ازون سخرانی طولانیه هاش داره!شروع میکنه=شبتون بخیر...امشب افراد انتخاب شده مشخص میشن!)چی ؟؟؟همه سرسرا سر و صداست دامبلدور میگه=خواهش میکنم سکوت رو رعایت کنید...خب ...)به مست جام میره دستی به دورش میکشه..جام یک کاعذ بیرون پرت میکنه...=فلور دلاکور!)همه دست میزنن و فلور باز ناز و اشوه میره سمت دامبلدور!نفر بعدی=ویکتور کرام!)با غرور میره سمت دامبلدور...=خب!حالا از هاگوارتز!......دراکو مالفوی!)اووو دراکو با پوزخند همیشگیش پا میشه میره سمت دامبلدور..ولی جام میخواد یه اسم دیگم بیرون بده....امکان نداره!=هری پاتر؟؟هری پاتر؟؟؟هرییی پاتر!!)دامبلدور با داد و بیداد هریو صدا میکنه هری بلند میشه و میره سمت دامبلدور میرن تو دفتر دامبلدور و ما نمیفهمیم چه اتفاقی رخ داده!

نصفه شب هری وارد سالن میشه و ما نگرانیم...براش بیدار موندیم ببینیم چیشده!تا هری میاد میریم سمت=هری چیشد؟)این سوالی بود که کل گریفیندور داشت.هری گفت=مجبورم مسابقه بدم...هم من هم دراکو!)میگم=یعنی چی!؟)میگه=دامبلدور گفت کاریش نمیشه کرد!)هرماینی دستشو رو دهنش میزاره همه نگرانیم!دو نفر از هاگوارتز امکان ننداره!ولبی در هر صورت باید براش اماده باشیم!با هری و هرماینی و رون میریم کتابخونه نا امادگی هرچیزو داشته باشیم به هری میگم=نکنه علامت اژدها تو کلاس پیشگویی...به این مرحله ربط داره؟)هرماینی میگه=یعنی میگی این مرحله اژدهاست؟)میگم=ممکنه...!)این هفته کامل تعطیل بود برای مسابقه پس صبح تا شب همه تو کتابخونه بودن ...راستش به دراکو هم سر میزدم..اولین بار تنهایی زیر یه کوه کتاب بود به سمتش رفتم و گفتم=دنبال چی میگردی؟)میگه=نمیدونم...هرچی بتونم!شما چی؟)میگم=ماهم همه چی ولی بیشتر اژدها!)میگه=خوبه...)میگم=کمک میخوای؟)میگه=اگه چیزی فهمیدید بهم بگید منم میگم اوکی؟)میگم=اوک)به جستجو ادامه میدیم هری میره سری به هاگرید بزنه ...وقتی برمیگرده میگه=هاگرید گفت موضوع اژدهاست!)میگم=به بقیه نگیم؟)هری اخمی میکنه و میگه=منظورت از بقیه دراکو عه؟!)میگم=نه!معلومه که نه منظورم ویکتور و فلور و دراکوعه !این بازی به اندازه ی کافی خطرناکه بزار عادلانه پیش بره!)همون حین فلور رو میبینیم مه به سمت قفسه ی اژدهاها میره..هری میگه=فلورو از لیستت خط بزن)پوزخند میزنم..=هری بزارربگم اوکی؟)میگه=خودم بگم؟)میگم=اوهومم بیا بگو!)

میریم سمت قفسه ای که ویکتور دنبال کتابه..میگم=هی!)(سخن نویسنده=توقع داشتید بچم چی بگه هاا؟؟؟چی بگهه؟؟همینم خیلییه😂😔)ویکتور برمیگرده=بله؟)هری میگه =موضوع مرحله اول اژدهاس لیا بیا بریم..)تند تند اینارو میگه دستمو میکشه ولی اهمیت نمیدم و میگم=اقای ویکتور،(میخواستید بگه ویکی جون؟ها؟؟؟😔😂)مرحله ی اول مسابقات سه جادوگر اژدهاست بما اعتماد کنید)ویکتور میگه=اونوقت چرا؟)میگم=چون به نفعتونه!،خب فعلا خدافظ!)میرم به دراکو بگم که صورتشو اونور قفسه ها میبینم فالگوش ایستاده میرم پیشش و میگم=شنیدی؟)میگه=نه پس!که اینطور مرحله اول اژدهاست!)هری میاد و با چشم غره ای رد میشه دراکو میگه=هی پاتر!چ حسی داری؟)میرم پیشهری و میگم=از چی حرف میزنه ؟هری میگه =ولش کن بابا دیوونس!)