پارت 23 ناظر محترم باور کن چیزی ندارههه💔☺ لطفا منتشر کن رد نشه:))♡
ماشین وایستاد فکر و خیال و کنار زدم و به دراکو چشم دوختم رسیدیم؟ دراکو : آره...دیانیرا : دستمو روی دستگیره گذاشتم و نفس عمیقی کشیدم و در ماشینو باز کردم و رفتم بیرون باد سردی می وزید دراکو : بهش نزدیک شدم ازم دور نشو دیانیرا : اوکی وارد پارکینگ شدیم نور لامپ پر پر می زد و روشن و خاموش می شد اسمش پارکینگه هیچ ماشینی نبود با قدم های محکم ولی آروم رفتیم جلو قلبم تند تند می تپید عرق سردی روی پیشونیم نقش بسته بود دراکو : دستمو توی دستش فشردم هر چی جلوتر می رفتیم قلبم تند تر می تپید دیانیرا : نگاهم به یه صندلی افتاد که یه نفر نشسته بود رفتم جلو سرشو بالا گرفت خودش بود الیزابت!! صورتش رنگ پریده و زیر چشماش گود افتاده بود اخمی بین ابروهاش نشست از رو صندلی بلند شد ولی جلو نیومد الیزابت : بالاخره اومدی؟ چقدر بزرگ شدی دیانیرا...چشمات خیلی شبیه ماریاس! بهش نزدیک شدم دستمو روی صورتش کشیدم دیانیرا : فقط متعجب بهش زل زده بودم دستشو روی صورتم کشید یه قدم به عقب برداشتم مشتاق دیدار الیزابت! دراکو : بدون هیچ حرفی فقط بهشون خیره شده بودم الیزابت : حرف زدنتم مثل خودشه دیانیرا : چرت نگو برو سر اصل مطلب
الیزابت : بهت ادب یاد نداده؟ انقد عجول نباش وقتی هیچی نمیدونی قرار بود تنها بیای این پسر کیه؟ دیانیرا : من بدون دراکو هیچ جا نمیرم اون کسیه که تا آخرش قول داده کنارم باشه تنها کسیه که درکم کرد وقتی همه بهم به چشم یه قا..تل نگاه می کردن اون درکم کرد اون بهم اعتماد کرد دراکو : در جواب فقط لبخندی بهش زدم ولی تا نگاهم به الیزابت افتاد لبخندم نا پدید شد و اخمی جایگزینش شد الیزابت : پس دوسِت داره ولی ع...شق یه چیز تلخه! دیانیرا : نیست! در ضمن من همه چیو می دونم الیزابت : تو هیچی نمیدونی اگه ماریا واست توضیح داده نصفش دروغه دیانیرا : در مورد مادرم درست حرف بزن الیزابت : نزدیکای کریسمس بود بهش زنگ زدم به ماریا...دوستم کسی که همه کسی بود که داشتم کسی که مثل خواهرم بود تصمیم گرفته بودم توماس و فراموش کنم گفتم میخوام ببینمش ولی...اون گفت دیگه نمیخواد منو ببینه به خاطر توماس...به خاطر تو همون حرفش قلبم و مچاله کرد تنها شدم گم شدم توی تاریکی هر شب با کابوس هایی که از توماس می دیدم از خواب می پریدم زندگیم داغون شده بود به خودم قول دادم ازشون انتقام بگیرم من فقط دوسش داشتم دوست داشتن جرمه؟ من تو رو میکشم از این دنیا محوت میکنم هم تو هم دراکو رو دیانیرا : چرا؟ ما چکار کردیم هان؟
الیزابت : کمی ازش فاصله گرفتم اگه قرار باشه خودشون و بکشم که دردی نمی کشن من شما رو میکشم که قلب هردوشون خورد بشه همتون باید تاوان سختی های زندگیم و پس بدین تاوان یه ع...ش..ق نا فرجام! دراکو : تند نرو اگه قراره کسی بمیره اون تویی دیانیرا : دراکو...آروم باش الیزابت : اونوقت قراره حرفت واسم مهم باشه بچه جون؟ دراکو : همین بچه میتونه کاری کنه مرغای آسمون به حالت گریه کنن الیزابت : وای ترسیدم دیانیرا : استرس وجودمو پر کرده بود الیزابت دستشو برد سمت جیب پالتوشو یه چیزی برداشت ا...اسلحه!! الیزابت : خب اول کدومتون میخواد از این دنیا محو بشه؟؟ دیانیرا : اون..اسلحه رو بزار کنار...پشیمون میشی الیزابت : نه من خیلی وقته قید همه چیو زدم چیزی واسه از دست دادن ندارم فوقش شما می میرید منم میرم زندان دراکو : دستمو بردم سمت اسلحه و برش داشتم اما دیانیرا از پشت دستمو گرفت و اشاره کرد تفنگ و بر ندارم دیانیرا : بزار دراکو بره دراکو : دیا؟ چی داری میگی؟ الیزابت : نه...هر دوی شما از بازی می رید بیرون دیانیرا : اسلحه رو روبه روم گرفت و تو چشمام زل زد با نگرانی تو چشمای قهوه ای رنگش که به قرمزی میزد خیره شدم هر از گاهی اسلحه رو به دراکو نشونه می گرفت قلبم با سرعت نور می تپید دراکو : الیزابت....بزار دیانیرا از اینجا بره دیانیرا : نه...بسه الیزابت مارو ول کن ما کاری نکردیم
الیزابت : همین که گفتم حرف اضافه نزن بچه گربه دیانیرا : از پشت سر اسلحه رو از دست دراکو گرفتم و روبه روش گرفتم این بچه گربه بدون سلاح اینجا نیومده با قدم های آروم عقب می رفتم الیزابت : چ..چی؟ صدای اسلحه همه جارو فرا گرفت
ناظر عزیز و محترم لطفا لطفا منتشر کن رد نشه خواهش میکنم:) واسش زحمت کشیدم میدونی اگه منتشر کنی چقد خوشحالم میکنی پس لطفا منتشر کن ناظر مهربونم پلیز منتشر:))💚☺تنک:) لایک و کامنت فراموش نشه:))♡♡
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
به تستام سر بزنی ایدلت میاد تو خوابت😧💔
فالوم کنی با یه اکانت دیگه بک میدم🤯🤯
اکییی من قش...😅😅اب قندددد
ممنوونمم بیب لطف داری☺
اییییی خدااااااا چرا اینجا تموم میکنی دخترررررررر من به تو چی بگممممم اخه؟؟؟؟؟!؟!!!!
ولی خدایییی خیلیییییی خوب بود
وااای ببخشییید عصبی نشووو😂💔💚
ممنووونمم بیب:))♡
عالی بود بیب
فقط منتظر بعدیم ببینم کدومشون مردن هر چند که یه حدسایی میزنم
زود تر بزار مرسی خیلی خوب بود
ممنوونمم لاوم:))
بعدیو شاید فردا گذاشتم
میخوام داستانتو بخونم😃!
باحال به نظر میرسه😃
راستی توی نظرسنجی آخرم شرکت میکنی؟
مخصوص پاترهدا/مالفوی هدا ست🦁🐍
ممنوونم قشنگم لطف داری:))
خوشحال میشم بیب:)♡
حتما