پارت 22 ناظر محترم باور کن چیزی ندارههه💔☺ لطفا منتشر کن رد نشه:))♡♡
دیانیرا : کنار لوکاس نشستم و دستمو روی شونش گذاشتم لوکاس : آبجی.... از ترحم متنفرم دیانیرا : نه...ترحم نیست فقط اینو بدون...منو دراکو همیشه کنارتیم احساس تنهایی نکن لوکاس : لبخندی زدم من جز شما که کسی رو ندارم دراکو : به حرفاش فکر نکن اگه اون کسی رو دوست داشته باشه اشتباه بزرگی کرده چون تو بهترین و خوش قلب ترین پسری هستی که دیدم لوکاس : ممنون رفیق من میرم خونه به مامانم چیزی نگید البته اگه اون دختر چیزی نگه نمیخوام بفهمه دیانیرا : تنها نرو دراکو باهات میاد دراکو : آ..آره خب می موندی حالا از رو مبل بلند شدم لوکاس : میخوام یکم تنها باشم دراکو...دیا خدافظ از رو مبل پا شدم و رفتم سمت در و از خونه خارج شدم دیانیرا : واقعا این دختره لیا احمق و سنگدله دراکو : خیلی...... به نظرت لوکاس میتونه فراموشش کنه؟ دیانیرا : فراموش کردن آدما شاید آسون باشه ولی فراموش کردن خاطرات درد داره دراکو : فراموش شدن و فراموش کردن آسون نیست.... همونطور که من نمیتونم هیچوقت تو رو فراموش کنم دیانیرا : فکر کردی من میتونم؟ دراکو : نه دیانیرا : به مبل تکیه دادم و لبخندی زدم صدای پیام گوشی سکوت و شکست از تو جیبم برش داشتم و تو دستم گرفتم
یه شماره ناشناس پیام داده بود وارد پیام شدم ( سلام دیانیرا جونم خوبی؟ شنیدم زیاد وقت نداری تا کی میخوای دنبالم بگردی؟ میخوای منو پیدا کنی؟ بیا بزرگ ترین پارکینگ لندن تا بتونی منو ببینی ) دراکو : کی بود؟ دیانیرا : با قیافه بهت زده و متعجب به دراکو خیره شدم الیز...الیزابت!! دراکو : چی؟ گوشیو از دیانیرا گرفتم و پیامشو خوندم شمارتو از کجا پیدا کرده؟ دیانیرا : نمیدونم شاید تنها فرصتی باشه که بتونیم گیرش بندازیم دراکو : همینطور نمیشه رفت پیشش دیانیرا : کشوی میز و باز کردم و اسلحه رو توی دستم گرفتم اینو داریم دراکو : تو اسلحه داری؟ ما چوب دستی داریم دیانیرا : نباید آدم های عادی از جادوی ما باخبر بشن نباید از جادو استفاده کنیم دراکو : پاک یادم رفته بود خب؟ میگی چکار کنیم؟ دیانیرا : باید ببینیمش دراکو : خطرناکه دیانیرا : منم که عاشق خطر کردنم دراکو : دختر انقد کله شق نباش دیانیرا : اگه نباشم ذهنم کار نمیکنه بهش زنگ میزنم و قرار می زاریم دراکو : نقشه چیه؟ دیانیرا : نقشه ای در کار نیست فعلا باید باهاش حرف بزنیم باید یکم وقت بخریم ساکت باش گوشیو تو دستم گرفتم و شمارشو گرفتم چند تا بوق خورد بالاخره صداشو شنیدم به صداش میخورد 42/ 43 سالش باشه (به به الیزابت خانم حال شما؟
الیزابت : جرعت تو قابل تحسینه دیانیرا! دیانیرا : چی با خودت فکر کردی که من از تو می ترسم؟ میخوام ببینمت! الیزابت : جونت پای خودته! دیانیرا : ریسک و دوست دارم قرارمون همون پارکینگ یه ساعت دیگه هر کی نیاد ترسیده الیزابت : می بینمت ) گوشیو قطع کردم و رو مبل انداختم دراکو : جدی میخوایم بریم پیشش؟ دیانیرا : می ترسی؟ دراکو : نه...ولی خطر داره دیانیرا : مجبورم این خطر و به چون بخرم اگه میخوای میتونی باهام نیای دراکو : من تو رو تنها نمیزارم میرم حاضر شم دیانیرا : اول من میرم رفتم تو اتاق و در و بستم یه هودی مشکی با شلوار مشکی پوشیدم موهامو دم اسبی بستم از اتاق رفتم بیرون اسلحه رو برداشتم دراکو : لیدی! اسلحه دست من می مونه الان اونجا میزنی یارو رو می کشی بعد به خاطر اون میوفتی آزکابان دیانیرا : هوفف باشه ولی هر وقت گفتم بهم بدش لبخند تلخی زدم به نظرت زنده می مونیم؟ دراکو : منم نمونم تو باید زنده بمونی دیانیرا : یا باهم زنده می مونیم یا...اَه بسه دیگه برو آماده شو در ضمن خودتو سپر من نمیکنی دراکو : لبخندی زدم و رفتم تو اتاق یه بلوز کاموایی مشکی با یه شلوار مشکی و کت چرم مشکی پوشیدم موهامو شونه کردم و تو آینه به خودم زل زدم آروم باش پسر...تو تا تهش کنارش میمونی
نفس عمیقی کشیدم و از اتاق خارج شدم دیانیرا : بریم....از خونه زدیم بیرون و سوار ماشین شدیم اون پارکینگ بیرون شهر بود خیلی دور هر از گاهی نگاهی به اسلحه ی روی داشبورد می انداختم نگاهمو گرفتم و به بیرون چشم دوختم منظره قشنگی بود و البته خطرناک!
ناظر عزیز و محترم لطفا لطفا منتشر کن رد نشه خواهش میکنم:) واسش زحمت کشیدم میدونی اگه منتشر کنی چقد خوشحالم میکنی پس لطفا منتشر کن ناظر مهربونم پلیز منتشر:))💚☺تنک:) لایک و کامنت فراموش نشه:))♡♡
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالیییییی
مرسییی
عرررر🌌چقد نایسههه
ممنووونمم قشنگم:))
عالی بود لیدی🌚🌙
پارت بعد رو کی میزاری؟
تنککک بیب:))
بعدی بررسیه☺
تنکککک خوندمش