پارت 19 ناظر محترم باور کن چیزی ندارههه💔☺ لطفا منتشر کن رد نشه:))♡
(ادامه فلش بک ) توماس : چرا تنهایی؟ ماریا : تنها نیستم دوستم اونطرفه الانه که بیاد توماس : من توماسم ماریا : خب؟ توماس : خیلی وقته از دور می بینمت خب...ازت خوشم اومده ماریا : چی؟ تو منو تعقیب میکنی؟ توماس : نه...فقط یه مدت! ماریا : لبخندی زدم...من فعلا باید برم از کنار دریاچه بلند شدم و رفتم سمت الیزابت...الیزابت بهترین و تنها دوستم بود الیزابت : لبخند شیطونی زدم این پسره کی بود؟ ماریا : خب...ازم خوشش اومده الیزابت : اوه جدی؟ توماس : کمی اونطرف تر داشت با دوستش حرف میزد بلند شدم و رفتم سمتش سلام خانوما ماریا : بریم؟ الیزابت : سلام دستمو گرفتم سمتش الیزابت هستم توماس : بهش دست دادم توماس هستم ماریا : الیزابت بریم دیگه خسته شدم آقا تو ام دیگه منو دنبال نکن اخمی بین ابروهام نشست و قبل از الیزابت حرکت کردم اونم پشت سرم آروم قدم بر میداشت لبخندی زدم و بهش خیره شدم چی شده؟ خانم خانما تو فکرن وایسا ببینم نکنه از توماس خوشت اومده؟ الیزابت : چی میگی دیوونه ماریا : از نگاهت معلوم بود پسر بدی نیست
الیزابت : اون تو رو دوست داره الکی حرف نزن...ماریا : شاید منم ازش خوشم اومده! از وقتی تعقیبم میکنه یه بار از دور دیدمش پسر خوبیه الیزابت : من میرم خونه فعلا بای ماریا : باشه خدافظ..راهمو کج کردم و رفتم سمت خونه در و باز کردم و وارد شدم خودمو انداختم رو مبل و نفس عمیقی کشیدم فکرم درگیر توماس بود چند روز همینطور گذشت تصمیم گرفته بودم درخواست توماس و قبول کنم و باهاش از..دو...اج کنم! ( پایان فلش بک ) مامان؟ الیزابت پدر و دوست داشت؟ ماریا : چند سال از عر...و..سی گذشت الیزابت یه روز اومد خونمون زیر چشماش گود افتاده بود بهش میخورد حالش بد باشه اما با لبخند عجیبی گفت دلش واسم تنگ شده و اومد تو خونه تا نگاهش به توماس خورد تا مدتی بهش خیره شد از همون موقع حس بدی به الیزابت پیدا کردم ولی اون کاری نکرد هیچوقت با توماس حرف نمیزد وقتی تو به دنیا اومدی....اون تو رو خیلی دوست داشت حتی واسه آخرین بار شب کریسمس یه عکس باهم گرفتیم اما همون شب دعوامون شد و اون رفت اما گفت یه روز برمیگرده گفت زندگیو واست نابود میکنم ولی من حرفاشو نادیده گرفتم اونم رفت و دیگه هیچوقت برنگشت
دراکو : پس اون زن الیزابته دیگه هیچ خبری ازش ندارید؟ ماریا : نه...تا الان که دوباره مثل اینکه پیداش شده دراکو : یعنی از همون اول آقای اسمیت و دوست داشته توماس : بله دراکو : نگاهم به دیانیرا افتاد تو فکر بود و به زمین زل زده بود دیا؟ خوبی؟ دیانیرا : چرا باید زندگیم اینطوری شه؟ یه ماجرا تموم میشه یکی دیگه شروع میشه تا کی ادامه داره؟ دراکو : پیداش میکنیم ناراحت نباش دیانیرا : از رو مبل بلند شدم و در خونه رو باز کردم و رفتم بیرون دراکو : یهو بلند شد و رفت بیرون بلند شدم که برم دنبالش یه نفر دستمو گرفت ماریا : پسرم...مراقبش باش دیانیرا یکم کله شقه دراکو : باشه دیانیرا : کنار رود سن قدم برمیداشتم باد لای موهام می پیچید اشکی از روی گونم سر خورد نمیدونم کجا داشتم میرفتم انگار از این دنیا جدا شده بودم و دور شده بودم همینطور قدم برمیداشتم به جلو صدای بوق ماشین توی سرم پیچید و توسط یکی به عقب کشیده شدم حس میکردم آرامش تمام وجودمو پر کرده نگاهی بهش انداختم دراکو : دختر دیوونه شدی؟ داری خودتو به کشتن میدی دیانیرا : باید پیداش کنیم؟ دراکو : آره دیانیرا : از کجا؟ ما حتی نمیدونیم کجاست دراکو : فعلا باید برگردیم لندن تا یه فکری کنیم دیانیرا : از رو زمین بلند شدم و راه افتادم سمت فرودگاه دراکو : پرواز ده دقیقه دیگس دیانیرا : تو هواپیما کنار دراکو نشستم و به بیرون پنجره چشم دوختم
چند ساعت همینطور گذشت و هواپیما روی زمین نشست از هواپیما رفتم بیرون نمیخواستم یه کلمه حرف بزنم تو راه خونه نگاهم به لوکاس خورد
ناظر عزیز و محترم لطفا لطفا منتشر کن رد نشه خواهش میکنم:) واسش زحمت کشیدم میدونی اگه منتشر کنی چقد خوشحالم میکنی پس لطفا منتشر کن ناظر مهربونم پلیز منتشر:))💚☺تنک لایک و کامنت فراموش نشه:))♡♡
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
به تستام سر بزنی ایدلت میاد تو خوابت😧💔
رفقا امروز شاید پارت نداشته باشیم اگه گذاشتم ک هیچ اگه نزاشتم فردا پارت بعد و میزارم
پارت بعد رو کی میزاری؟
امروز شاید نزارم
سلام!
جشن یول بال داریم:)
فقط کافیه به این لینک سر بزنی=https://testchi.ir/tests/986768
❤️✨️
اوک
عاللللللللیییییییییی بود مثل همیشه
مرسییی بیب
خیلی گشنگهههه3>
ممنوون لاومم
very good babe:)
مرسییی بیب
:)♡👍
تنک