
ناظر چیز بدی نداره

همچنان... با هر قدم چکمه های چرمی... شخص عقب تر میرفت... نمیتونست نگاهش رو از روی چکش ورداره... -:(( آ... آلیس... خ... خواهر کوچلو توکه.... ن... نمیخوای... )) حرفی نمیزد. شخص همچنان که روی زمین افتاده بود به عقب خودش رو میکشوند.آلیس:(( ...تو مرتب گناه فجیعانه ای شدی که قابل بخشش نیست. و من تورو... به سزای اعمالت میرسونم. )) و...... .
عطسههههه جولیا: وای دختر امروز برا بار هشتمه عطسه میکنیا نکنه مریض شدی؟ ( علامت آلیس+ علامت جولیا*) +: ها نمیدونم فکر کنم. *: پس برو خونه استراحت کن احمق دیروزم تب داشتی +: اره شاید حق با تو باشه. *: راستی امروز میای بریم بیرون؟ +: ها نه تو که میدونی امروز سیزدهمین سالگرد ختم مادرمه. *: اوه.... متاسفم یادم رفت. +: نه اشکال نداره پیش میاد. مثل همیشه. چهارشنبه افتضاح که همیشه میاد. از چهارشنبه ها خوشم نمیاد. دقیقا تو همین چهارشنبه سیزده سال پیش بعد از اینکه مامان داشت برامون قصه میخوند بعدش رفت سوپری خرید کنه اما همونجا ماشین بهش زد. آه... ایکاش یه اتفاقی تو زندگیم بیوفته... یه اتفاقی که...... -: خروسه میگه بع بع)) برگشتم که ببینم کیه و از کسی که دیدم خیلی جا خوردم.
اره درسته رزیتا بود. خواهر وسطیم. از اونجایی که ما سه تا خواهیم من بچه کوچیکترم و بچه وسطی رزیتاس.( نکته: رزیتا همونی که تو عکس موهاش کوتاهه و لبخند زده)خوشحال شدم. پریدم بغلش و اونم بغلم کرد. باهم تا یه جایی رو رفتیم. -:(( ام میگم بریم دنبال رز که از اونطرف بریم سر قبر مامان؟ )) آره. رز خواهر بزرگمه. یعنی... خواهر بزرگمونه. بین من و رزیتا دو سال اختلاف سنی هست. من 20 سالمه و اون 22 سالشه. اما رز که پنج سال ازم بزرگتره 25 سالشه. +:(( اوکیه)) ( ببینید دوستان از الان میخوام شخصیت هارو بهتون بگم🗿. اگر پوستر و دیده باشید اونی که وسط بین سه تا دختر قرار داره شخصیت اصلی یا همون آلیس هستش. دختر سمت راست که موهاش بلنده خواهر بزرگتره یا همون رُزه.و اونی که سمت چپه خواهر کوچیکتره یا همون رُزیتاس.خب بریم ادامه:)
رفتیم دم شرکت و منتظر موندیم. چند دقیقه بعد رز اومد و باهم از اون طرف رفتیم سمت قبر مامان. جایی که دور از شهر زیر درخت گیلاسی که همیشه اونجا برامون قصه ی آلیس در سرزمین عجایب و میخوند، دفن شده بود. روی سنگ قبر چوبی حک شده بود: لیندا کِلِرمَن. روحت مانند شکوفه های گیلاس شاد باشد. ) رز: اگر میتونستی یک چیز و تغییر بدی اون چی بود. خب من قطعا میخواستم مامان برگرده. رزیتا: اگر برمیگشت حتما دوباره برامون آلیس تو سرزمین عجایب میخوند. آلیس: پس فکر کنم فهمیدم چرا اسم من و انتخواب کرده. رز: آره چونکه همیشه عاشق اون داستان بود.... رزیتا: ای بابااا بیاین فاز غم نگیریم بریم یه رستورانی چیزی. رز: موافقم. آلیس:😄 *در رستوران مک دونالد* رزیتا: گشنمههههه رز: غصه نخور سیب زمینی بخور آلیس:..... آلیس: بچه ها... بیاین به هم یه قولی بدیم. رز: ها چه قولی. آلیس : ..... اینکه.... هیچوقت هم و ترک نکنیم. رز: *خنده* خریا برا چی باید ترکت کنیم. رزیتا: اره احمق معلومه که همدیگرو ترک نمیکنیم. اصلا من خودم ضامنشم. رز: باشه خانم شیرین زبون تو ضامن😄 آلیس: 😄 ............... خواهرای عزیزم......درسته.................... ما هیچوقت....... هم و....... ترک........ نمیکنیم....... .

هه....... آره درسته..... منم اون موقع اینجوری فکر میکردم...... ها ها ها* خنده اعصبی* ولی خب...... کی میدونست..... قرار بود چه بلا هایی..... سرم بیاد .
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالی بود.. ایول داری.. ادامه بده حتما :)
❤