
مبخواستم زودتر بزارم ولی اینترنتم تموم شد😐🌸
دور خونه نوارکشی شده بود . نوار را کنار زدم و رفتیم تو. صحنه جرم باسازی شده بود « خب بچه ها میخوام که گوشه به گوشه اینجا رو بگردید حتی سوراخ های بین سرامیک ها خب؟ ممکنه مدرکی پیدا کنیم» { باشه من میرم حموم رو بگردم } [ پس منم اتاق خواب رو] « خب پس معلوم شد منم هال رو میگردم» جونگکوک:: دستکش ها رو دستم کردم و در حموم رو باز کردم از همون اول چیزی عجیب نبود نه بوی تمیز کننده ای می اومد نه مویی نه لوازم تیز نه چیز دیگه ایی. ولی باید میگشتم .کرم ، شامپو هر چیزی که بود رو بررسی کردم ولی هیچی نبود . بیرون اومدم:{ جون کیونگ ، راستش اینجا هیچی نیست هیچی .مثل یه حموم معمولیه. } [ دقیقا اتاق خوابش هم چیزی نداشت جون کیونگ تو چیزی پیدا کردی؟ ] « منم نتونستم مدرک پیدا کنم همچی عادیه داره .مگه میشه تو صحنه جرم چیزی وجود نداشته باشه؟ » ((((( و اینو بگم که جونگ کوک با{ } و تهیونگ با[ ] و جون کیونگ با« » نشون میدم)))
همگی سردرگم بودیم که تهیونگ از جیبش عکس هایی در اورد [ یه لحظه وایسین. ببینین اینا عکس مقتوله دقیقا اونور هال جسدش افتاده بود. طبق گزارش معلوم شد ضربه مغزی باعث شده .پس باید نوخ( برعکس) زیادی ازش رفته باشه ولی دور دسج ( برعکس) مقدار خیلی کمی نوخ( برعکس) وجود داشته . افراد پزشک قانونی هم چیزی پیدا نکردن نه؟ خب اصلا شاید چیزی وجود نداشته باشه!] « یعنی چی؟ » [ یعنی اینکه ممکنه اصلا اینجا صحنه جرم نبوده باشه و اینکه هنوز فرضیه اس] { یعنی داری میگی که یکی یه جای دیگه چوی ها یون رو هتشک ( برعکس) و بعد اینجا اوردتش تا صحنه جرم واقعی رو مخفی نگه داره؟ } [ خب این خیلی کامل تر بود ولی اره ] « خیله خب بچه ها بیاین ته توی زندگی ها یون رو در بیاریم ممکنه به مجرم نزدیک تر بشیم . »
ولی مشخصاتش که دست ماست} « از اون بیشتر. درباره خانوادش، کارایی که قبلن میکرده یا شایدم یه همکلاسی تو بچگیش بوده که کینه به دل گرفته و الان سرش اورده خب؟ فقط بلا ملا سر خودتون نیارید» [ خیله خب باشه😂] راوی: افراد بخش ویژه از خانه مقتول چوی ها یون بیرون امدند و به دنبال مدارک بیشتر برای تمام کردن این پرونده بودند و به سمت اداره پلیس راه افتادند. سر پرست یانگ سو:( خب بچه ها خسته نباشید من دیگه میرم شماهم کارتونو تموم کنید و برید با بچه های جرائم خشن شام بخورید چون روز اولتونه) « ممنون و شب بخیر فرمانده» بعد از رفتن فرمانده جونگ کوک به تهیونگ و جون کیونگ اشاره کرد تا بروند سر میز جلسه { طبق چیز هایی که من پیدا کردم گذشته چوی ها یون خیلی مشکوکه } [ چطور مگه؟ ] { ها یون چهار سال پیش در شونزده سالگیش گم شد و دو هفته قبلش پدرش یعنی چوی سانگ وو که یک معلم دبیرستان بوده گم شده ول..} « یه لحظه وایسا پدرش چوی سانگ وو بوده؟ »
اره .چطور مگه؟ } « چوی سانگ وو معلم دبیرستان من بود . بعد دو هفته دسج ( برعکس) توی حیاط پشتی مدرسه پیدا شد» { اوه واقعا؟ ولی انگار هنوز لتاق( برعکس) رو پیدا نکردن و همینجوری پرونده رو بستن } [ چقدر کم کاری کردن] « اون زمان شنیدم که مجبور به این کار شدن وگرنه خیلی نزدیک بودن حتما یکی نمیخواسته که این پرونده حل بشه» { پس یعنی به نفعش نبوده} « اوهوم» [ یعنی الان باید دنبال صحنه جرم اصلی باشیم ؟ خب پس من میرم ببینم تازگی ها با کی ها ارتباط داشته] « اما الان باید بریم شام بخوریم» [ اوه راست میگی پس بریم] { یه لحظه وایسا کتمو بردارم} در تمام مدت سه افسر ویژه فکرشان درگیر این پرونده بود و اینکه چطور به فرمانده در این باره که تحقیقات بیشتری بدون در نظر گرفتن اجازه اش انجام دادند و قرار است بیشتر تحقیقات انجام دهند بگویند تا تعلیق نشوند..
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
نظرات بازدیدکنندگان (2)