9 اسلاید صحیح/غلط توسط: خامه میهن انتشار: 2 سال پیش 13,414 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست


لینک کوتاه

توجه!

محتوای ارائه شده در این سایت توسط کاربران تولید می شود و تستچی نقشی در تهیه محتوا ندارد بنابراین نمایش این محتوا به منزله تایید یا درستی آن نیست. مسئولیت محتوای درج شده بر عهده کاربر سازنده آن می باشد.

  • جهت اطلاع از قوانین و شرایط استفاده از سایت تستچی اینجا را ببینید.
  • اگر محتوای این صفحه را نامناسب یا مغایر با قوانین کشور تلقی می نمایید می توانید آن را گزارش کنید.

سایر تست های سازنده

نظرات بازدیدکنندگان (242)
  • من یکبار ساعت ۱۲یا۱ شب اینا بود احساس کردم تشنمه رفتم آب بخورم وقتی برگشتم توی اتاقم یه چیز سفید که خیلی بلند بود کنار اینه وایساده بود چراغ روشن کردم غیب شد ولی به محض اینکه تو اینه نگاه کردم درست کنارم بود
    ………………………………………..
    دو سال بعد رفتم حموم صدای مامانم اومد که گفت یه لحظه برو کنار دستمو بشورم که یادم اومد مامانم و بابام سرکارن وقتی هم اومدم بیرون شیر آب باز بود😁

    • imageYasi
      خسته

      خونتون جن نداره؟

    • نمی دانم

  • یبار ساعت 4 صبح بود تازه اماده شدم بخوابم پلک زدم که چشمامو ببندم. بعدش خوابم نبرد چشمامو باز کردم و یه چیز خیلییییی بزرگ بزرگتر از در ورودی خونمون که سبز بود دیدم پلک زدم رفت

  • image𝗡𝗶𝗸𝗶
    حرف صداقت شد،صدا قطع شد!

    ادامه : از مشاور پرسیده بود گفته بود که حالش بد بوده بارد.. اره بخاطر همین نیومده بود بعد هیچی دیگهههه نکته اش اینه که فک کنم مجرد. ه🤡🤡🤡🤡🤡

    • اینکه ترسناک نبود بیشتر بود😐

    • image𝗡𝗶𝗸𝗶
      حرف صداقت شد،صدا قطع شد!

      نمد از نظر خودم ترسناک بود

  • image𝗡𝗶𝗸𝗶
    حرف صداقت شد،صدا قطع شد!

    داستانای ترسناک زیاد دارم ولی امروز ترسناک ترینش واسم پیش اومد
    ما پارسال تو مدرسمون یه معلم جدید اومد که یکم چاق بود فقط یکمممم حالا این هیچی امسال روز اول خیلی نسبت به قبلش چاق تر شده بود مخصوصا شکم و پهلو یکی از دوستام گف شرط میبندم حا.. مل.. ست اخه خیلی چاق شده منو بقیه اکیپ دوستام هم مسخرش میکردیم ما اکیپمون 11 نفرس و منو 2 نفر دیگه تو یه کلاس جداییم و بقیه هم یه کلاس جدان بعد چند هفته ای بود خیلی نامرتب میومد و سرود ما هم میموند (معلم پرورشیه امسال) بعدش یکی از بچه های اون یکی کلاس

  • imageᴠᴀɴᴅʏ
    بک میدم

    یک شب تو اتاقم رو تخت دراز کشیده بودم و داشتم گوشی بازی میکردم یهو یه صدایی شبیه بگیر بخواب از بیرون اومد گفتم حتمی خواهرمه.
    همون موقع یادم افتاد مامان بابام سر کارن خواهرم هم خونه دوستش.

  • یه بار وقتی بابام سرکار بود و همه خواب بودن من یه هو از صدای پای یه نفر بیدار شدم و بعد سایه یه نفر رو دیدم که داشت میومد سمت اتاقم با خودم فکر کردم بابامه چون سایه اش شبیه بابام بود و با خیال راحت چشمام رو بستم ولی یه لحظه به خودم اومدم و یادم افتاد بابام سرکاره و اصلا خونه نیست! و همینجوری صدای پا بیشتر و بیشتر میشد و من از ترس بدنم بی حس شده بود

  • image𝗍𝗁𝗈𝗋𝖺🌃off
    بار دومی درکار نیست؟(:(

    یکیش این بود که تقریبا چند ماه پیش چراغ اتاقمو خاموش کردم که بخوابم وقتی نشستم رو تختم انگار یه دختر کوچولو تقریبا اندازه عروسکام نشسته رو ویترین اتاقم موهاش بلند بود و پیراهن بلند پوشیده بود. مثل عروسک بود ولی خب من هیچوقت اون عروسکو نداشتم پاشدم و چراغو روشن کردم و اون دیگه نبود💀
    و توی مدرسمون خیلی اتفاقا میفته و اونجا خیلی قدیمیه🫣

  • من داستان های ترسناک زیادی دارم ولی یه دفه خواب بودم مامانم مریض شده بود ساعت ۳ یا ۴ بود با بابام رفتن بیمارستان بعد منم خواب بودم نفهمیده بودم با صدای کوبیده شدن در اتاقم بیدار شدم دیدم یه چیز سبز با چشمای سفید اندازه ی در اتاقم (حدود ۲ متر) وایساده روبروم منم همینطوری خشکم زد پتو رو کشیدم روم صدام در نمیومد بعد احساس کردم یه چیزی پام رو فشار داد بعد همون موقع دیدم دیگه اون چیز نیست

    • من یه داستان مثل مال تو دارم

  • imageجیس☆⁩و
    دنیای من =بلک پینک 💗🔥

    بقیه...
    صورتش رو فقط نیم رخ میدیدم اما تا صورتش رو به من چرخوند سریع شروع به سجده کردن شد منم داداشمو بیدار کردم تا منو بغل کنه اون موقع من 5 ساله و داداشتم کلاس 2 بود

  • imageجیس☆⁩و
    دنیای من =بلک پینک 💗🔥

    خیلی وقت پیش با مامان و بابام و برادرم خواب بودیم توی اتاق برادرم خوب اتاق برادرم دو تا در داره یکی به سمت حال مون باز میشه یکی توی راه رو مون بعد ما به ترتیب جلوی در سمت راه رو من و کنارم داداشم و کنارش بابام و کنار بابام مامانم انگار مامانم جلوی در سمت حال مون بود بعد خیلی شد بود که خوب من خوابم نمیومد همه خواب بودن داشتم به در باز جلوم نگاه میکردم و خیال پر دازی میکردم یهو یه چیز سیاه با دو چشم قرمز توی در جلوم دیدم اول فکر کردم خیالاتی شدم ولی چشمامو بستم و باز کردم بازم اونجا بود صورتش رو

برای ثبت نظر باید وارد حساب کاربری خود شوید.