9 اسلاید صحیح/غلط توسط: خامه میهن انتشار: 2 سال پیش 14,423 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست


لینک کوتاه

توجه!

محتوای ارائه شده در این سایت توسط کاربران تولید می شود و تستچی نقشی در تهیه محتوا ندارد بنابراین نمایش این محتوا به منزله تایید یا درستی آن نیست. مسئولیت محتوای درج شده بر عهده کاربر سازنده آن می باشد.

  • جهت اطلاع از قوانین و شرایط استفاده از سایت تستچی اینجا را ببینید.
  • اگر محتوای این صفحه را نامناسب یا مغایر با قوانین کشور تلقی می نمایید می توانید آن را گزارش کنید.

سایر تست های سازنده

نظرات بازدیدکنندگان (242)
  • imageوایبی )))
    خوشحال

    یه بار شب ساعت سه بود . من پا شدم برم آب بخورم وقتی برگشتم تو تختم دیدم یه موجود خیلی قد بلند که مثل میله یا اسکلت بود وایساده کنار دیوار تو راهرو و سرش دوربینه . من اینو وقتی ۱۰ سالم بود دیدم و فوبیای چیزای بلند و باریک داشتم بعد اون شب به سختی خوابیدم ... ۲ سال بعد یاد اون افتادم شب دقیقا ساعت سه بود تا چشمامو خواستم ببندم دیدم یه چیزی مثل فلش دوربین ازم عکس گرفت تا صبح نخوابیدم ....

  • imageJimin Lover💖
    𝑨𝒓𝒎𝒚 𝒈𝒊𝒓𝒍

    من یکبار ساعت ۱۲یا۱ شب اینا بود احساس کردم تشنمه رفتم آب بخورم وقتی برگشتم توی اتاقم یه چیز سفید که خیلی بلند بود کنار اینه وایساده بود چراغ روشن کردم غیب شد ولی به محض اینکه تو اینه نگاه کردم درست کنارم بود
    ………………………………………..
    دو سال بعد رفتم حموم صدای مامانم اومد که گفت یه لحظه برو کنار دستمو بشورم که یادم اومد مامانم و بابام سرکارن وقتی هم اومدم بیرون شیر آب باز بود😁

    • imageYasi
      خسته

      خونتون جن نداره؟

    • imageJimin Lover💖
      𝑨𝒓𝒎𝒚 𝒈𝒊𝒓𝒍

      نمی دانم

  • یبار ساعت 4 صبح بود تازه اماده شدم بخوابم پلک زدم که چشمامو ببندم. بعدش خوابم نبرد چشمامو باز کردم و یه چیز خیلییییی بزرگ بزرگتر از در ورودی خونمون که سبز بود دیدم پلک زدم رفت

  • imageنیک یار
    پارگی حنجره از عمق سکوت.

    ادامه : از مشاور پرسیده بود گفته بود که حالش بد بوده بارد.. اره بخاطر همین نیومده بود بعد هیچی دیگهههه نکته اش اینه که فک کنم مجرد. ه🤡🤡🤡🤡🤡

    • اینکه ترسناک نبود بیشتر بود😐

    • imageنیک یار
      پارگی حنجره از عمق سکوت.

      نمد از نظر خودم ترسناک بود

  • imageنیک یار
    پارگی حنجره از عمق سکوت.

    داستانای ترسناک زیاد دارم ولی امروز ترسناک ترینش واسم پیش اومد
    ما پارسال تو مدرسمون یه معلم جدید اومد که یکم چاق بود فقط یکمممم حالا این هیچی امسال روز اول خیلی نسبت به قبلش چاق تر شده بود مخصوصا شکم و پهلو یکی از دوستام گف شرط میبندم حا.. مل.. ست اخه خیلی چاق شده منو بقیه اکیپ دوستام هم مسخرش میکردیم ما اکیپمون 11 نفرس و منو 2 نفر دیگه تو یه کلاس جداییم و بقیه هم یه کلاس جدان بعد چند هفته ای بود خیلی نامرتب میومد و سرود ما هم میموند (معلم پرورشیه امسال) بعدش یکی از بچه های اون یکی کلاس

  • imageᴠᴀɴᴅʏ
    بک میدم

    یک شب تو اتاقم رو تخت دراز کشیده بودم و داشتم گوشی بازی میکردم یهو یه صدایی شبیه بگیر بخواب از بیرون اومد گفتم حتمی خواهرمه.
    همون موقع یادم افتاد مامان بابام سر کارن خواهرم هم خونه دوستش.

  • یه بار وقتی بابام سرکار بود و همه خواب بودن من یه هو از صدای پای یه نفر بیدار شدم و بعد سایه یه نفر رو دیدم که داشت میومد سمت اتاقم با خودم فکر کردم بابامه چون سایه اش شبیه بابام بود و با خیال راحت چشمام رو بستم ولی یه لحظه به خودم اومدم و یادم افتاد بابام سرکاره و اصلا خونه نیست! و همینجوری صدای پا بیشتر و بیشتر میشد و من از ترس بدنم بی حس شده بود

  • یکیش این بود که تقریبا چند ماه پیش چراغ اتاقمو خاموش کردم که بخوابم وقتی نشستم رو تختم انگار یه دختر کوچولو تقریبا اندازه عروسکام نشسته رو ویترین اتاقم موهاش بلند بود و پیراهن بلند پوشیده بود. مثل عروسک بود ولی خب من هیچوقت اون عروسکو نداشتم پاشدم و چراغو روشن کردم و اون دیگه نبود💀
    و توی مدرسمون خیلی اتفاقا میفته و اونجا خیلی قدیمیه🫣

  • من داستان های ترسناک زیادی دارم ولی یه دفه خواب بودم مامانم مریض شده بود ساعت ۳ یا ۴ بود با بابام رفتن بیمارستان بعد منم خواب بودم نفهمیده بودم با صدای کوبیده شدن در اتاقم بیدار شدم دیدم یه چیز سبز با چشمای سفید اندازه ی در اتاقم (حدود ۲ متر) وایساده روبروم منم همینطوری خشکم زد پتو رو کشیدم روم صدام در نمیومد بعد احساس کردم یه چیزی پام رو فشار داد بعد همون موقع دیدم دیگه اون چیز نیست

    • من یه داستان مثل مال تو دارم

  • imageجیس☆⁩و
    دنیای من =بلک پینک 💗🔥

    بقیه...
    صورتش رو فقط نیم رخ میدیدم اما تا صورتش رو به من چرخوند سریع شروع به سجده کردن شد منم داداشمو بیدار کردم تا منو بغل کنه اون موقع من 5 ساله و داداشتم کلاس 2 بود

برای ثبت نظر باید وارد حساب کاربری خود شوید.