ایدی سازنده روی تصاویر هست من از اینستا اوردم نمیدونم توی تستچی قبلا گذاشتن یا نه ولی اگه دیدین بدونید من از کسی توی تستچی کپی نکردم💜
کاور تست
9 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
163 لایک
ادامه : از مشاور پرسیده بود گفته بود که حالش بد بوده بارد.. اره بخاطر همین نیومده بود بعد هیچی دیگهههه نکته اش اینه که فک کنم مجرد. ه🤡🤡🤡🤡🤡
داستانای ترسناک زیاد دارم ولی امروز ترسناک ترینش واسم پیش اومد
ما پارسال تو مدرسمون یه معلم جدید اومد که یکم چاق بود فقط یکمممم حالا این هیچی امسال روز اول خیلی نسبت به قبلش چاق تر شده بود مخصوصا شکم و پهلو یکی از دوستام گف شرط میبندم حا.. مل.. ست اخه خیلی چاق شده منو بقیه اکیپ دوستام هم مسخرش میکردیم ما اکیپمون 11 نفرس و منو 2 نفر دیگه تو یه کلاس جداییم و بقیه هم یه کلاس جدان بعد چند هفته ای بود خیلی نامرتب میومد و سرود ما هم میموند (معلم پرورشیه امسال) بعدش یکی از بچه های اون یکی کلاس
یک شب تو اتاقم رو تخت دراز کشیده بودم و داشتم گوشی بازی میکردم یهو یه صدایی شبیه بگیر بخواب از بیرون اومد گفتم حتمی خواهرمه.
همون موقع یادم افتاد مامان بابام سر کارن خواهرم هم خونه دوستش.
یه بار وقتی بابام سرکار بود و همه خواب بودن من یه هو از صدای پای یه نفر بیدار شدم و بعد سایه یه نفر رو دیدم که داشت میومد سمت اتاقم با خودم فکر کردم بابامه چون سایه اش شبیه بابام بود و با خیال راحت چشمام رو بستم ولی یه لحظه به خودم اومدم و یادم افتاد بابام سرکاره و اصلا خونه نیست! و همینجوری صدای پا بیشتر و بیشتر میشد و من از ترس بدنم بی حس شده بود
یکیش این بود که تقریبا چند ماه پیش چراغ اتاقمو خاموش کردم که بخوابم وقتی نشستم رو تختم انگار یه دختر کوچولو تقریبا اندازه عروسکام نشسته رو ویترین اتاقم موهاش بلند بود و پیراهن بلند پوشیده بود. مثل عروسک بود ولی خب من هیچوقت اون عروسکو نداشتم پاشدم و چراغو روشن کردم و اون دیگه نبود💀
و توی مدرسمون خیلی اتفاقا میفته و اونجا خیلی قدیمیه🫣
من داستان های ترسناک زیادی دارم ولی یه دفه خواب بودم مامانم مریض شده بود ساعت ۳ یا ۴ بود با بابام رفتن بیمارستان بعد منم خواب بودم نفهمیده بودم با صدای کوبیده شدن در اتاقم بیدار شدم دیدم یه چیز سبز با چشمای سفید اندازه ی در اتاقم (حدود ۲ متر) وایساده روبروم منم همینطوری خشکم زد پتو رو کشیدم روم صدام در نمیومد بعد احساس کردم یه چیزی پام رو فشار داد بعد همون موقع دیدم دیگه اون چیز نیست
بقیه...
صورتش رو فقط نیم رخ میدیدم اما تا صورتش رو به من چرخوند سریع شروع به سجده کردن شد منم داداشمو بیدار کردم تا منو بغل کنه اون موقع من 5 ساله و داداشتم کلاس 2 بود
خیلی وقت پیش با مامان و بابام و برادرم خواب بودیم توی اتاق برادرم خوب اتاق برادرم دو تا در داره یکی به سمت حال مون باز میشه یکی توی راه رو مون بعد ما به ترتیب جلوی در سمت راه رو من و کنارم داداشم و کنارش بابام و کنار بابام مامانم انگار مامانم جلوی در سمت حال مون بود بعد خیلی شد بود که خوب من خوابم نمیومد همه خواب بودن داشتم به در باز جلوم نگاه میکردم و خیال پر دازی میکردم یهو یه چیز سیاه با دو چشم قرمز توی در جلوم دیدم اول فکر کردم خیالاتی شدم ولی چشمامو بستم و باز کردم بازم اونجا بود صورتش رو
وقتی خیلی بچه بودم مامان بزرگم برا به عروسک خرید که خیلی عجیب بود کلش چشماش همه چیزش عجیب بود دهن درازی داست که از بالای چشاش تا زیر دماغش بود عروسک پارچه ایی بود " لباسی
هم نداشت . من اط اون میترسیدم ولی بازم مامانم اونو کنارم میزاشت یه شب وقتی خوابیده بودم که صدای یکیو شنیدم که میگفت شلام سلام در حالی که مامان و بابام خوابیده بودنو اون عروسک وقتی بیدار شدم رو صورتم بود ایندفعه لباس داشت ! خلاصه که سه روز نگذشته بود که اون عروسک گم و گور شد
و دیگه هیچ وقت تا الان پیداش نکردم .
بچها این در حد داستان شدن نیست فقط بگم دیشب یک شب از مسافرت برگشتیم حدود دوی شب رفتم حموم اول پشتم به اینه بود بعد خمیر دندونم روی روشویی بود بعد به محض اینکه برگشتم خمیر دندونم از روی روشویی افتاد توی روشویی تازه جالب اینه که موهام پسرونه است و نمیشه گفت باد موهام تکونش داده
داشتم سکته میکردم با سرعت تمام سرم رو شستم رفتم بیرون