از یک طرف وقتی ادرین به مدرسه میاد به عنوان یه مدل بین دخترا خیلی طرفدار داره توی این مدرسه دختر شهردار(اسمش کلویی هست) هم بود که اونم ادرین رو دوست داشت ولی ادرین اونو یه دوست می دید مرینت هم اونو دوست داشت ولی آش همین بود و کاسه همین چون یه قضایای پیچیده ای داره. یه دختر (همین لایلا عکسش قبل تر تو وبلاگم هست)اونم ادرین رو دوست داشت ولی چون ادرین اونو هم دوست می دید سعی می کرد مرینت و کلویی رو جلوی ادرین بد جلوه بده ولی لو رفت و از خجالت از مدرسه رفت .
یه دختر دیگه هم هست که موهای کوتاه و آبی داره اون رو ادرین اولین بار تو کلاس شمشیر بازی دید و وقتی دید لیدی باگ دوستش نداره سعی کرد رابطه اش رو با اون دختر(اسمش کاگامی بود ) ولی دختره هم عاشق ادرین هست . برادر یکی از شاگردهای کلاسشون هم از یه قسمت به پاریس میاد و عاشق مرینت میشه اسم پسره لوکا هست . رابطه ادرین و مرینت هم از نظر عشقی خوب نیست کت نوار کم کم تو ماجراها عاشق لیدی باگ میشه ولی لیدی باگ که در حقیقت مرینت هست عاشق ادرین هست و فکر می کنه نمی دونه دو نفر رو همزمان دوست داشته باشه در حالی که این دو نفر در واقع یک نفر هستن (نکته لیدی باگ و کت نوار نمی تونن هویت اصلی هم دیگه رو به هم دیگه یا هر کس دیگه ای بگن چون اگه به گوش حاکماث برسه خطرناکه و می دونه برای گرفتن میراکلس خانواده ها رو هم تهدید کنه ) قضایا ی عشقی تو این ماجرا یه چیزیه شبیه این دقیق مطالعه کنید. بزن صفحه بعد و با دقت نگاه کن
دو تای پایین ادرین و مرینت هستن دو تای بالا لیدی باگ و کت نوار هستن لایلا دیگه از بازی خارج شده اصلا تو تصویر نیست سمت راست لوکا و سمت چپ کاگامی هست رابطه ادرین و مرینت هم گفتم زیاد جالب نیست جدیدنه این سریال داره با دور شدن شخصیت های اصلی و نزدیک شدن شخصیت ها فرعی به اصلی داستان رو غمگین میکنه از نظر من باید هر چه زودتر یه اتفاقی بیافتد البته تقریبا غیر ممکن هست
چون تو یه قسمت هویت مرینت برای ادرین رو میره و ادرین و مرینت دوست پسر و دوست دختر میشن ولی وقتی لیدی باگ از طریق یه آینه جادویی آینده رو میبینه متوجه میشه که پدر ادرین اجازه این رابطه رو نمی ده و مرینت گریه کنان فرار می کنه همزمان حاکماث یه پروانه ی سیاه رو می فرسته ولی ادرین اون پروانه رو می بینم و سعی می کنه جلوشو بگیره و تبدیل به کت نوار میشه و با قدرتش پروانه رو نابود کرد ولی ناتالی اینو دید و به حاکماث گزارش داد (ناتالی تنها کسی هست که راجب کار های پدرش می دونه) وقتی کت نوار و لیدی باگ برای نبرد پیش حاکماث میرن,حاکماث هویت خودش رو به کت نوار لو میده و می گه می دونمکه تو پسر منی کت نوار این کار رو برای مادرت می کنم و جای مادرش رو بهش نشون میده ادرین هم ناراحت و عصبانی میشه و در اثر این آکوماتیز میشه (آکوما به پروانه ی شیطانی میگن و وقتی میگن یه نفر آکوماتیز شده یعنی قدرت شیطانی پیدا کرده) و با لیدی باگ شروع به جنگ می کنه.
لیدی باگ همه ی اتفاقات بالا رو از توی یه صفحه جادویی که آینده رو نشون میداد دید و قبل از این که اتفاقی بیوفته برگشت به عقب و جلوی اتفاقات رو گرفت و باعث شد هیچ کدوم از این اتفاقات نیوفته . و داستان همین جوری ادامه پیدا می کنه و هر روز آکوماتیز جدید . امیدوارم چیزی رو جا ننداخته باشم . بچه ها من این داستان رو توی دو پارت تموم کردم چون میخواستم خلاصه بشه داستان های دیگه میزارم
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
نظرات بازدیدکنندگان (0)