عاشقت شدم زیر بارون ۲۷

سلام برو بعدی

خب روز تولد مرینت تموم میشه (روز بعد) ( نکته: امروز هوا بارونیه) آدرین: مرینت حاضر شو بریم پیاده روی 😀 مرینت: هوا سرده 🥶 آدرین: خب لباس گرم بپوش 😐 مرینت: چشششم 🙄 (نکته: الان تقریبا شبه و بیرون تاریکه 👻) مرینت: آدرین اینجا خیلی ساکت و خلوته من میت.رس.م آدرین: نت.رس تو منو داری 😏 .... که یهووووو یک نفر با لباس مشکی یک لگ.د محکم به مرینت میزن.ه و مرینت پخش زمین میشه آدرین: مرینت خوبی 😮؟ بعد با داد میگه: تو کی هستییی 😡 (🐾 پلگ پنجه ها ... (میخواد تبدیل شده که دوباره همون یارو یکی مح.کم میزنه تو دهن آدرین (دو تاشون پخ.ش زمین میشن) مرینت: تو کی هستی؟ ناشناس: شما فکر میکنید من کیم؟ من یه دوستم یک آشنا مرینت: کدوم دوستی دوستاشو می.زن.ه 😐؟ ناشناس: مرینت برای سلامتی خودت هم شده از این یارو دور شو ... بعد معجزه گر آدرین رو بر میداره آدرین: نهههههه و بعد از یقه آدرین میگیره و میبرش مرینت: این سری نمی‌زارم ببریش (🐞تیکی خال ها روشن🐞) لیدی باگ: نمیدونم کی هستی ولی بهتره ولش کنی 😉 ...

ناشناس: من نمیخواهم بزن.مت پس ولم کن بزار برم 😉 لیدی باگ: عمرا بعد به سمتش حم.ل.ه می‌کنه ناشناس فقط از حمله هاش جا خالی میده و یهووووو یه پرتال مثل پرتال های بانیکس باز میشه و بانیکس میاد بیرون ازش لیدی باگ: چ خوب شد اومدی یه کمکی برسون 😗 بانیکس: الان وقت این کارا نیست و بعد یک پرتال باز می‌کنه و خطاب به ناشناس می‌گه بانیکس: برو 😒 لیدی باگ: داری چیکار می‌کنی 😡 اون داره آدرین رو میبره بانیکس: به نفع خودته هیچی ندونی و بعد با ناشناس میرن 😔 لیدی باگ به مرینت تبدیل میشه و میوفته زمین و گری.ه می‌کنه 😭😭 تیکی: آروم باش مرینت حتما یه دلیلی داشته که آدرین رو برده مرینت: نههههههه هیچ دلیلی ندارد از الان اون یارو (منظورش ناشناسه 😉) و بانیکس دش.م.ن های ما هستن 😠 تیکی: باید فکر کنیم بعد ... مرینت: ساک.ت شووو تیکی تیکی: باشه مرینت ...

(مرینت می‌ره خونه و اصلا خوابش نمی‌بره و همش گ.ری.ه می‌کنه 😭 و جواب تماس هاش رو هم نمیده) (نکته: امروز استاد اعظم از سفرش برمیگرده و می‌ره پیش مرینت استاد اعظم: مرینت خوبی چت شده آدرین کجاست 🤔؟ مرینت همه ماجرا رو برای استاد تعریف می‌کنه استاد اعظم: خب که این طور بانیکس کار درست رو کرده 😉 مرینت: چطور میتونی این حرف رو بزنی اونا آدرین رو بردننن 😫😭 استاد اعظم: آروم باش این کارشون یه دلیل مهم داره 😉 تیکی: منم همینو بهش گفتم 😐 مرینت: از خونه من بروو بیرووون 😡😠 استاد اعظم: من میتونم چرا بردنش و می‌دونم که ناراحتی ... باشه من میرم ولی مراقب خودت باش 😒 ... (خب فعلا دیگه بسه ناظر محترم لطفاً منتشر کن 🌺)

اسلاید اضافه ..

تموم شد خداحافظ