سلام دوستان حالتون چطوره 😘😘میدونم داستان قبلی خیلی کم بود 🙁🙁اما این داستان خیلی بیشتر هست🙂🙃🙂
که یکدفعه یک مثلث روی دریا یک مثلث رو آسمون و یک مثلث روبه روی خودشون ایجاد شد اون ها بیل ، و دو تا برادرش سیل و خیل بودند (سیل رنگش کرمی هست و سایفر قدرت هستش خیل رنگش سفید هست و سایفر ترس هستش )استن لی و استن فورد با تعجب فریاد زدند:( چی بیل سیل و خیل غیر ممکن هستش شما زندانی بودید .) (نویسنده:آروم باشید به قول دیپر اینا چیزی نیستند.) که استن لی گفت دیپر دیگه کی هست آها قند عسلی رو میگی وایسا مگه اونم با این مثلث های وحشتناک رو به رو شده نویسنده :نه بابا
12 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
3 لایک
دوستان من یک موضوعی رو بگم من یک چند روزه امتحان دارم برای همین تا الان نتونستم پارت بعد رو بزارم اما مطمئن باشید سریع تر پارت بعد رو میزارم
خیلی ممنون
جالب بود
جالب بود
خیلی ممنون
خیلی قشنگ بود به داستان من هم سر بزن
بله حتما