من و ارواح👻👻👻(p¹⁰)

خب سلام دوباره اول بگم که من اوایل نظرسنجی داستانو نوشتم واسه همین اون موقع اکثرا گفته بودید که تینا از نیکلاس خوشش نیاد و گرنه نظر همتون برای من محترمه😊🙏🙏🙏

سلام دوباره هنوز در تلاشم که این تینا رو به هوش بیارم. آخه اگه به مامانم بگم باید براش توضیح بدم که چرا تینا غش کرد که دیگه اینطوری کل قضیه لو میره.آهان فهمیدم .رفتم آب آوردم و با دستم پاشیدم به صورتش تینا که پاشد با خنده گفت : واای آنی نمیدونی چه خواب م.ز.خ.ر.ف.ی دیدم خواب دیدم تو یه روح خونگی داری فکر کن، تازه اسمش هم نیکلاس بود😂😂

من گفتم: امممم مطمئن نیستم که خواب بودی چون ... همون موقع نیکلاس پرید وسط حرفم و گفت : من خیلی هم واقعی ام دختر نازک نارنجی ،آنی که منو دید فقط یکم جیغ زد ولی تو خیلی ترسویی تینا گفت :خو...( می خواست بگه خودتی) و دوباره غش کرد دوباره با دستم بهش آب پاشیدم و گفتم: ای بابا تو هم که هی غش می کنی این بود همه ی هیجان و نترس بودنت؟

راستی آقای نیکلاس تو هم با دوست من درست صحبت کن . تینا گفت آخه تینا چجوری مگه میشه؟؟؟ من اینا رو فقط تو قصه ها شنیده بودم. همین شد که منم کل داستانو براش تعریف کردم. تینا گفت: وااای باورم نمیشه چه باحال یعنی همه ی اون کارا که تو جشنواره انجام دادی و درست کردن نقاشی من کار این کوچولو بود ؟ البته باید بهت بگم که ازت ممنونم ولی خب بازم کوچولویی. شاید بتونیم دوستای خوبی بشیم؟

نیکلاس گفت : اولا انقدر به من نگو کوچولو من ۱۰۰۹ سالمه دوما معلومه من خیلی باحالم سوما اصلا هم دوست ندارم باهات دوست بشم ولی برای نقاشیت خواهش می کنم. تینا گفت : انقدر برای من اولا دوما نکن نکنه فکر کردی من به تو گفتم باحال .من منظورم خوش شانسی آنی بود. بعدم مگه ۱۰۰۹ سال به سن آدما چقدر میشه. نیکلاس گفت: به تو ربطی نداره ، خب خب میشه ۹ سال ولی اگه دلم بخواد خودمو اندازه یه مرد ۵۰ ساله میکنم. تینا اومد ادامه بده که گفتم : بس کنید دیگه . چقدر بحث می کنید تینا اگه تو بزرگتری تو کوتاه بیا نیکلاس به تو هم برای بار دومه میگم با دوست من درست صحبت کن خدایا آخر من از دست اینا دیوونه میشم