کارخونه سم سازی از بانگو•_•

(عکس کاملا بیربط) شیبوساوا:لامپ دستشویی مون خراب شده فیودور به جاش یه لامپ قرمز گذاشته عین فیلم ترسناکا شده هعی...آرامش تو دستشوییم ازم گرفتن

چویا: دازای کنارم نشته بود بهش گفتم یه جوری مهمونا رو رد کنه برن خوابم میاد اونم چایی ریخت رو لباسم منم عین سگ جیغ کشیدم بعد گفت اوه این باز قرصاشو نخوره جنی میشه شما برید:)

دازی:خواستم چویا رو امتحان کنم از خط ناشناس بهش زنک زدم گفتم شوهرتو گروگان گرفتیم یه ملیون بده آزادش کنیم گفت دو ملیون میدم بکشیدش جنازشم بسوزونید بریزید پای دخرتا لعنتی چویا نیست که سلسله جبال احساساته

نیکولای:تو با یه حرکت میتونی مامانتو راضی کنی بره خاستگاری دخترخاله ات اما دختر عمه؟ نچ، اونم یکیه مثل مامانش

دازای:یکی از فانتزیام اینه که برم تو خارج روانشناس شم بعد هرکی اومد مشاوره بگم خفه شو تو که تو خاورمیانه زندگی نمیکنی پس انقدر ناله نکن

سیگما:ترجیح میدم زیر کولر بخوابم و به نیکولای فکر کنم که رفته سر قرار تا اینکه برم سر قرار و به کولر فکر کنم

چویا:آکو y/n یعنی چی؟ آکوتاگاوا:یعنی اسم خودت چویا:خوندن ادامه فن فیک* چویا به چشمان اقیانوسی چویا خیره شد آکو:سکووووت*

فیودور:تا چند روز دیگه لوازم آرایشی گرون میشه اون وقت حقایق زیادی آشکار میشه همون موقع اس که ما مردا تو بیو مینویسیم پیوی ممنوع

چویا: یه بار رفتیم برای دازای سگ بگیریم که مرده گفت حتما هر روز سه بار باید مسواک بزنه منم گفتم آقا این خودش هفته ای یه بارم مسواک نمیزنه! والا!مردم چه توقعاتی دارن:/

سیگما: داشتیم با نیکولای از فرودگاه برمیگشتیم که یهو گفت:مامی ایز وری کول هیر(مامان اینجا خیلی باحاله) منم زدم پس کلش گفتم:انقدر اسگل بازی در نیار ما فقط رفتیم فیودور رو برسونیم فرودگاه مهر آباد