
سلام ، من پرنیام و اینم دوستم ساریناست. سارینا: هی مدیر اومد فیلمو قطع کن. پرنیا: دارم از ترس می میرم می خوان کیفامونو بگردن. سارینا: چیییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی؟ پرنیا : اون چیه؟ شبیه شبیه سارینا: چته؟
از زبون پرنیا: خب، الان می خوان کیفا رو بگردن و گوی من تو جیبمه. خدایا! کمککککککککککککککککککککککککککککککککککککک! امروز روز خوبیه، باور می کنی پیتزا سفارش دادم تا بیاد مدرسه؟ وای ! اون اون دیگه چیه؟ صدا آهنگ میاد و ..... ......Spoon like butter خود خود صدا شونه . لعنتی مگه جز من کس دیگه ای هم گوشی میاره؟
بدو بدو میام تو حیاط و................ ساریناااااا! بی تی اس! جی هوپ رو نمی خوای ببینی؟ و در اون لحظه من و سارینا خشکمون زد و و درینگ! مدیر میاد و بی تی اس رو میبینه. جیغ زد و بردشون دفتر و ما هم زدیم به چاک! چون اگه می موندیم کارمون ساخته، آبرو رفته .
ازشون تعهد می گیره و کلی چیزا . اونهاهم که نمی دونستن کارشون ساختس!و ما با نقشه : مدیر اونها کی بودن اومده بودن؟ پانیای حواس پرت: هفت فرشته! مدیر میگه: شما اونها رو می شناسین؟ پانیا: اره سارینا اهنگاشون رو لود داره و پرنیا هم تو گوشی که الان اورده اهنگاشون رو داره!
و ما اون لحظه: وایییییییییییییییییییییییییییییی! بزن به چاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااک! و خلاصه مدیر دنبال ما! حالا ندو کی بدو! باور کنین یا نه، اخر خودمونو توجامیز معلم ( جامیزی بسیار بزرگ ) جا دادیم و داشتیم تقریبا له می شدیم! خب با این حال به فنا رفتیم چون معلم پیدامون کرد و ما هم گفتیم : مار دیدیم! و معلم هم قبول کرد ولی................ دوباره زنگ بعد
! I need you girl و در اون لحظه دیگه از کله مدیر بخار در اومد......................... این داستان ادامه دارد!
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
نظرات بازدیدکنندگان (1)