
خب اینم از فصل دوم😃☘️ با تاخیر بود کمی
بلاخره به مدرسه رسیدیم رفتیم تو کلاس و با کلی معذرت خواهی نشستیم رو صندلی. کمی بعد اقای چوی ماژیکش را روی میز رها کرد و یه لحظه رفت بیرون و برای مدتی برنگشت دو ساعت تمام منتظرش ماندیم به دفتر اطلاع دادیم ولی انها هم خبر نداشتند که اصلا اقای چوی سر کلاسش نیست چند تا از بچه ها هم رفتند دنبالش ولی نبود سوهیوک به اقای چوی زنگ زد ولی تمام مدت اشغال بود خواستیم به پلیس اطلاع بدیم ولی سون جه گفت: اگه الان برین دنبالشون نمی گردن باید ۴۸ ساعت بگذره راوی:::: بچه ها سردرگم و هراسان مدام زنگ میزنند و دنبال اقای چوی در ان دور و اطراف می گشتند ولی هیچ اثری نبود بین این همه استرس و نگرانی خانوم ها سومین مدیر مدرسه وارد کلاس شد و گفت: بچه ها نیاز به گشتن نیست ما به پلیس اطلاع می دیم لطفا نگران نباشید و برین خونه و استراحت کنید اگه چیزی شد خبرتون میکنم بچه ها همگی کیف هایشان را برداشتند و با تعظیم و تشکر کردن کلاس را ترک کردن ( اه واقعا باورم نمیشه که اقای چوی یهو غیبش زد اون همیشه منظم سر کلاس بود ولی الان بدون هیچ دلیلی رفت )[ خب شاید کار فوری براش پیش اومده]( خب اگه اونطوره چرا وقتی رفت به دفتر اطلاع نداد؟ ها؟ خب چرا هیچکی خبر نداره؟ واقعا دارم دیوونه میشم!) پچ پچ بچه های کلاس دوازدهم a2 همه جا را برداشته بود کم کم معاون همه را بیرون کرد و همگی به سمت خانه هایشان روانه شدند جون کیونگ::::: فکر اقای چوی ذهنمو مشغول کرده بود چطور به هیچ کس اطلاع نداده ؟؟ سرم رو پایین گرفتم و به سنگ فرش روی عابر پیاده خیره شدم { چرا اون شب خونه مین هیون خوابیدی؟ } [ خب چون شما مارو تنها زیر بارون ول کردید گوشی تو و سوجون هم خاموش بود منم که ادرس رو بلد نبودم خب پس چاره ایی نداشتم در ضمن مین هیون توی اتاق دیگه خوابید پس نگران این قضیه نباش ]{ اگه اینطوره باشه صبر کن سوجون خبر نداره که اقای چوی گمشده بیا بهش نگیم } [ خب چرا؟ ] { بخاطر اینکه ممکنه اصلا معلم گم نشده باشه و به خوابم الکی نگرانش کنیم تازه یکم مریض احوال هست بدتر از این نکنیمش} [ اره راست میگی ولی اگه گم شده بود چی؟ ] { اونوقت دیگه خودش میفهمه ولی دقت کن که اگه اقای چوی گمشده بود قبل از اینکه خودش بفهمه بهش بگیم خب؟ } سر تکون دادم و رفتیم بعد از شام تمام مدت تو اتاقم بودم دوست داشتم با یکی حرف بزنم ولی میدونستم
که اون یک نفر نه هیونجینه نه سوجون و نه خالم چت هام رو نگاه کردم با خودم گفتم که هر کی انلاین بود با اون چت می کنم همه چت هام رو نگاه کردم ولی کسی انلاین نبود پس رفتم تو یه کانالی یه عکس گذاشته بود بازش کردم نوشته بود:: شغل ها با توجه به تایپ شما تایپمو که پیدا کردم دیدم زده کاراگاه[هه نه بابا] ولی کنجکاوی ولم نکرد پس رفتم تو گوگل و درباره کاراگاه پلیس سرچ کردم دربارش کلی مقاله خوندم مقاله چند شغل دیگر که در مد نظرم بود هم خواندم ولی انگار این منو جذب کرد اصلا شاید نظرم تغییر کرد وایسا باید با توجه به شغل ام برم دانشگاه باید بیشتر فکر هامو کنم الانم خسته ام فکری به ذهنم نمیرسه یکم استراحت کنم. لیوان اب کنار تختم رو خوردم و دراز کشیدم دو هفته بعد::: ( یعنی چی؟؟ مطمعنین اقای چوی سانگ وو توی جزیره ججو هم نبوده؟ اخه چطور میشه؟ الو؟ الو؟؟ وای اممم ببینین بچه ها بهتون گفته بودم هنوز خبری نشده ما تمام مکان هایی که ممکن بود اقای چوی برن رو بررسی کردیم ولی به هیچ کدوم از اون مکان ها نرفتن برای همین این فرضیه به ذهنمون رسید که ممکنه که غیر قانونی مهاجرت کرده باشند احیانا تو کلاستون درباره یه کشور خاصی اشاره نکرده که مثلا بخواد سفر کنه؟ ببینید هر چیزی می
تونه کمک کنه پس لطفا بهمون بگین ){ خببب راستش.. }( وایسا بزار صداتون ضبط کنم خب شروع کنین){خب ما یه روز قرار بود تحقیق بیاریم درمورد شهر هایی که دوست داریم به ان سفر کنیم و یکی از بچه ها تحقیق درباره نپال اورده بود مطمعن نیستم ولی گفت خیلی دوست داره یهویی بره اونجا و تا جایی که می تونه از اورست بالا بره البته که فکر می کنم نتونه این کار رو کنه چون زانوش مشکل داره ولی شاید برای استراحت رفته باشه}( همین؟ ){ اوهوم چیز دیگه ای نیست}( خیله خب ممنون نمیدونم کمک می کنه یا نه ولی اگه هر چیزی پیدا کردید مارو در جریان بزارید ) [ اه افسر اوه خیلی داری خودتو درگیر این ماجرا میکنی دو هفته گذشته ولی هیچ اتفاقی نیوفتاده حتی یه سر نخ کوچیک هم نیوفتاده دستت بنظر نباید ولش کنی؟ ]( نه چند تا سر نخ پیدا شده یه حسی بهم میگه اتفاق خاصی براش افتاده ولی اگه اینارو به اون بچه ها بگم از خود بی خود میشن پس اگه کمکی نمی کنی دخالتم نکن )[ اومم خب باشه موفق باشی اگه با بخش جرائم خشن کار داشتی فقط به خودم بگو اصلااصلا فکر نکن که از فرمانده پارک اجازه بخوای باهات همکاری کنیم خیلی خشکه پس اصلا باهاش صحبت نکن خب؟ اها اومدم که بهت اینو بدم این لیست جاهاییه که چوی سانگ وو یه هفته قبل از گم شدنش رفته به سختی پیداش کردم ازش خوب استفاده کن]( خوبه به کارم میاد تو هم سریع برو وگرنه فرماندت قضیه ترفیع گرفتن تو رو کنسل می کنه )
خب اینم پایان این پارت ☘️ امیدوارم خوشتون اومده باشه🌸
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
واقعا جالبه خیلی خوب مینویسی:)
💓😃 ممنونمممم
سلام من هم داستان جدید گذاشتم اگر دوست دارید سر بزنید و اگر از داستانم خوشتون اومد حمایت کنید که پارت های بعدیش رو بزارم و دوتا داستانم درباره ی تهیونگ هست