شخصی نشه صلوات
روزی روزگاری قاسم وکاظم تو خونه بودن وحوصلشون سر رفته بود که ناگهان یه فکری به سر قاسم رسید.اون به کاظم گفت :بیا مزاحم تلفنی بشیم کاظم هم قبول کرد.اونا تصمیم گرفتن یه شماره رندم روبگیرن ومسخره بازی دربیارن واولین شماره رندم روهم قاسم زد.دراون طرف،ممدکه توخواب عمیق بود ناگهان با صدای تلفن بیدار شد.ممد:بله بفرمایید.قاسم:عه ممد تویی.ممد:معلومه که منم مثلا به من زنگ زدی چی شده حالا؟قاسم:عه من میگم چرا شمارت آشناست.ممد:معلومه که آشناست منظورت چیه؟قاسم:هیچی فقط میخواستیم مزاحم تلفنی بشیم به طوررندوم یه شماره گرفتیم بعد به طوراتفاقی شماره تودراومد.ممد:منوبیدارکردین به خاطر یه چیزمسخره،دیگه مزاحمم نشین خداحافظ.دراون لحظه دوباره گوشی ممد زنگ خورد:_قاسم بهت چی گفتم؟+من قاسم نیستم کاظمم😂ممدهمون موقع علاوه براینکه گوشیشو قطع کرد گذاشتش روحالت هواپیما
10 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
27 لایک
باحال بود بازم بزار🗿🤌🏼
درود
میشه بیای تو اکیپم و عضو اصلی بشیو فرند شیم)؟
https://organizations.minnit.chat/867469506519536/Main
خوشحال میشم بیاین و لحظات خوبی رو باهم سپری کنیم)