پارت 11 ناظر پلیز منتشر:)♡
تو اتاقم قدم میزدم امیدوارم دعواشون نشه.....کم کم هوا تاریک میشد و خورشید پشت کوه پنهان میشد یکم خوراکی برداشتم و تو کوله پشتیم گذاشتم یه هودی مشکی با شلوار جین پوشیدم موهامو شونه کردم کوله پشتیمو روی شونم انداختم از اتاق خارج شدم و از پله ها رفتم پایین دراکو پایین پله جلو در اصلی وایستاده بود رفتم سمتش دراکو : اومدی ، منتظرت بودم ایزابل : لبخندی زدم...متیو کجاست؟ دراکو : نمیدونم ایزابل : مگه تو یه اتاق نیستید؟ دراکو : خب...چرا...گفت چند دقیقه دیگه میاد ایزابل : نگاهم به بالای پله ها افتاد متیو با قدم های محکم از پله ها اومد پایین چند تا بطری دستش بود متعجب یه ابرومو بالا بردم این چیه؟ متیو : نوشیدنی...شاید لازم شد دراکو : بهتره بریم دراکو : اونوقت قراره تا کی بمونیم؟ متیو : شاید چند روز اسنیپ که گفت تا گیاها رو پیدا نکنید بر نگردید! ایزابل : نمیدونم چرا خودش گیاها رو بهمون نداد متیو : اون موقع کار آسون میشد دراکو : هیچی آسون نیست بهتره راه بیوفتیم در و باز کردم و از هاگوارتز خارج شدیم ایزابل : باد سردی می وزید...آروم راه میرفتیم رسیدیم جنگل درختا با سیاهی شب تیره شده بودن صدای زوزه گرگ و قار قار کلاغ توی هوای گرگ و میش می پیچید دراکو : باید چادر بزنیم ایزابل : فکر خوبیه...چوب دستیمو توی دستم چرخوندم و چادر بزرگی روی زمین بر پا شد متیو : بهتره دنبال گیاه بگردیم ایزابل : بهتره از هم جدا نشیم دراکو : بریم!.....هر جا رو می گشتم هیچ چیزی شبیه رز سیاه پیدا نمیشد ایزابل؟ ایزابل : چیه؟ چیزی پیدا کردی؟ دراکو : نه تو چی؟ ایزابل : نه..متیو تو چطور؟ متیو : اگه پیدا کرده بودم الان اینجا نبودم دراکو : خب نمون! ایزابل : بسه...پسرا بس کنید دعوا رو کنار بزارید دراکو : اگه اون بس کرد و انقد تیکه ننداخت اوکی ایزابل : با هردوتونم! دراکو : چشمام سنگین شده بود بچه ها من خوابم میاد ایزابل : به نظرم الان برگردیم تو چادر فردا صبح دوباره دنبالش میگردیم...
رو به چادر روانه شدیم زوزه باد سکوت و می شکست دراکو : ایزابل بیا تو ام بخواب متیو : من یه درصدم خوابم نمیاد بیرون وایمیستم ایزابل : منم خوابم نمیاد دراکو : اخمی بین ابروهام نشست شب خوش ایزابل : خوب بخوابی...از چادر رفتم بیرون و کنار متیو نشستم متیو : بهتره تنهاش نزاری ایزابل : خوابم نمیاد متیو چیزی نگفت و بطری رو از کوله پشتیش بیرون اورد و کمی نوشیدنی خورد متیو : زوزه باد توی گوشم می پیچید و موهام و حرکت میداد نوشیدنی توی بطریو خوردم سرم درد میکرد ایزابل : سرمو انداخته بودم پایین نگاه سنگین متیو رو روی خودم حس میکردم نگاهمو از زمین گرفتم و به متیو زل زدم ظاهرش یکم آشفته بود دستشو برد سمت کیفش و یه بطری دیگه برداشت دستمو بردم سمت دستشو بطریو ازش گرفتم نگاه متعجبی بهم انداخت و زد زیر خنده متیو : ها...چیه؟ چرا...اینطوری میکنی؟...دیوونه شدی؟ ایزابل : بهتره دیگه نخوری....متیو : چرا ایزابل : حالت خوب نیست بسه کوله پشتیشو گرفتم و پشت سرم گذاشتم متیو دوباره خندید و گفت : چیه؟... چرا نگرانمی؟ ایزابل : نمیخوام حالت بد بشه متیو : من...خوبم ایزابل : نه نیستی....متیو : چرا نمیفهمی؟ ایزابل : چیو؟ متیو : دوسِت داشتم! ایزابل : متیو فکر کنم تا الان فهمیده باشی من دراکو رو دوست دارم! متیو : به من چه پس من چی؟ منی که بیست چهار ساعت بهت فکر میکنم چی؟ ایزابل : متیو تو حالت خوب نیست بهتره یکم بخوابی متیو : نه...من خوبم...ایزابل : یکم بخواب به خودت بیا متیو : من خودمم ایزابل...بفهم ایزابل : کم کم داشتم نگران میشدم متیو بهم نزدیک شد و تو چشمام خیره شد ازش فاصله گرفتم و پا شدم متیو همین الان بگیر بخواب...لطفا
صدای پا از پشت سرم شنیدم برگشتم که با چهره متعجب و آشفته دراکو روبه رو شدم دراکو : چه خبره؟ متیو صدات کل جنگل و برداشته ایزابل چی شده؟ ایزابل : زیاد نوشیدنی خورده حالش خوب نیست دراکو : رفتم سمتش و کنار متیو نشستم خوبی؟ پسر به خودت بیا متیو : دراکو....ولم کن چرا اینجوری کردی دراکو : چشماتو ببند باید بخوابی متیو : نمیخوام...چند بار بگم؟ دراکو : از رو زمین بلند شدم و رفتم سمت چادر...با یه لیوان آب برگشتم و آب و روی صورت متیو ریختم یکم عصبی و هیجان زده از رو زمین پرید متیو : چته دیوونه....دراکو : حالا شد...عقلت اومد سر جاش دیگه از این نخور...متیو : اوکی...ولی نمیخواد نگران من باشی بچه جون ایزابل : متیو از این نخور....به خاطر من! متیو : باشه...صدای گنجشک ها فضا رو پر کرده بود آفتاب طلوع کرده بود و بامدادی زیبا رو پدید اورده بود بچه ها بهتره حرکت کنیم دراکو : بریم با قدم های آروم حرکت می کردیم.....تنها یه کلمه توی ذهنم بود....رز سیاه ولی گوشه به گوشه جنگل و گشتیم و پیدا نشد متیو : چرا هیچ جا نیست؟ خسته شدم دراکو : انقد غر نزن....بجاش بیشتر بگرد ایزابل : خسته شده بودم پاهام توان راه رفتن نداشت ولی سرعتمو بیشتر کردم و با قدم های سریع تر حرکت میکردم ولی هیچ فایده ای نداشت مثل اینکه این گل آب شده بود و رفته بود تو زمین! دراکو و متیو بعضی وقتا نگاهی همراه با تنفر و چشم غره بهم مینداختن........ دراکو : از تام چه خبر؟ متیو : حق نداری پدرمو به اسم صدا کنی یا لرد سیاه یا آقای ریدل! دراکو پوزخندی زد و گفت : من هرکسی رو هر جور که دلم بخواد صدا میکنم حالا تام یا ولدمورت یه نفرن...متیو : دلیلی نمی بینم از پدرم چیزی بگم اونم به تو! دراکو : نه که واسم مهمه متیو : پس چرا میپرسی؟ ایزابل : بسه...انقد به هم نپرید....چه گیری افتادم متیو : من علاقه ای ندارم با مالفوی بحث کنم ولی اون شروع میکنه....دراکو دهن باز کرد که چیزی بگه ایزابل : بسه.....
بدون هیچ حرفی راه می رفتیم تنها صدایی که اطرافو پر میکرد صدای برخورد پا با برگای روی زمین افتاده بود متیو : برگردیم؟ ایزابل : آره...دراکو : ولی اگه همینطور پیش بریم به هیچ جا نمیرسیم ایزابل : خب...تو یکم دیگه بگرد منو متیو بر میگردیم اگه خبری شد و چیزی پیدا کردی بگو دراکو نگاه عصبی به متیو انداخت رفتم سمتش و دستمو لای موهاش کشیدم و لبخندی زدم...زود برگرد می بینمت از کنارش رد شدم و همراه متیو برگشتیم چادر متیو : به دراکو اعتماد داری؟ ایزابل : معلومه....چطور میتونم بهش اعتماد نداشته باشم؟ چیزی شده؟ متیو : نمیخواستم بهت بگم ولی ایزابل : چیو؟ متیو : نمیخواستم از من بشنوی!!....
ناظر عزیز لطفا لطفا منتشر کن رد نشه خواهش میکنم:)💚☺تنک:) لایک و کامنت فراموش نشه:)♡♡بروبچ یه لحظه بیاید نتیجه یه کاری باهاتون دارم:)
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
دراکو
هوم
ودف..بدجاااکااتتتتنکننننن...ازنظرممتیوهرچیبگهخالیمیبنده
تنککک💚 بد جا کات میکنم تا واس پارت بعد هیجان داشته باشید😂💔 شاید ممکنه
😔💔باقلبماایینکارونکنننننن
چالش=متیو
ولی دوس ندارم هیچ کدوم بده باشه
مرسییی💙 شاید ممکنه:)
:)
ج.چ:متیو😐:/
تنکک بیب:)💙♥ شاید فعلا معلوم نیس:)
BTS:)♡
| 3 دقیقه پیش
میشه زود زود بزاری چون چند وقته که حالم خوب نیست ولی وقتی داستان تو رو می خونم حالم خوب میشه_____
عزیزم چی شده؟ ممنون نظر لطفته:) ولی هر چی که هست امیدوارم زود تر خوب شی و بخندی:) لاوم آخه یکم درس دارم ولی تا جایی که بتونم سعی میکنم زود بزارم☺💚🌙
متیووووووووو
تنکک بیب:)💚فعلا معلوم نیس😅
میشه زود زود بزاری چون چند وقته که حالم خوب نیست ولی وقتی داستان تو رو می خونم حالم خوب میشه
متیو آدم بدیه . اصلا نمیتونم دریکو رو بد تصور کنم جور در نمیاد .
تنک فعلا معلوم نیس:)😅
عالیییییییییییییییه
مرسییی لاوممم:)💙