من باهاش کنار اومدمp5

ا/ت:خب من سه تا برادر دارم،جین از همه بزرگتره،خب درواقع از من و کوکی هف سال بزرگتره،جیمین ک الان اومد از من ۴ سال بزرگتره و کوکی سه دقیقه ازم بزرگترع دوست صمیمی جین و میبینی داره سالاد و میریزه تو ظرف؟ ته:اون؟ ا/ت:اره اون نامجونه و همونطور ک گفتم بست فرند جینه،نامجون و جین باهم تو یه کافی شاپ کار میکنن،اون دوتا رو میبینی به جیمین چسبیدن؟اونی ک قدش یکم کوتاه تر از اونیکیه شوگاس و اونیکی‌ جیهوپ ک بست فرندای جیمینن،امسال هم دانشگاهی هسدن باهم!ما هفت نفر از ۱۰ سال پیش ک سال اول دبیرستان جین بود باهم دوست شدیم و از اون موقع باهم رفت و امد زیاد داریم ته:واوو جین:خب ا/ت و تهیونگ بفرمایید سر میز! تهیونگ: بله مرسی! تهیونگ:خب دست شما درد نکنه،من باید برم مرسی ازتون ک ازم پذیرایی کردین شوگا:خیلی خوشحال شدیم دیدیمت بازم بیا

تهیونگ:مرسی! (همه دم درن و شوگا در و میبنده) شوگا:وای ا/ت اون عاشقتهههههههه ا/ت:اوپا چرا گیر دادی ب این مسئله؟ جونگکوک:نگاهاش به ا/ت!!! شوگا:صحبتاش با ا/ت!!! ا/ت:کوکی تو دیگه ساکت شو،جین اوپا اون روز و یادته ک کوکی دیر اومد خونه؟ کوکی:عام...شوگا هیونگ چرا هی خواهر منو اذیت میکنی؟ جین:خب،ا/ت چی میخواستی بگی؟ ا/ت:هیچی خواستم بگم لاستیک دوچرخه ش خراب شد لاستیک عوض کردیم ویو ا/ت باید یه موقعایی اینجوری تحدیدش کنم تا بفهمه،از قیافه شوگا معلوم بود قضیه رو گرفته و داشت ریز ریز میخندید😂 شوگا:به هر حال ا/ت،ازت خوشش میاد! جیمین:راست میگه ا/ت!! ا/ت:حالا بهت بگم دم در چی گفت پشمات میریزه نامجون:واو ا/ت بگووو ببینم چیشدهههه جیهوپ:بهت پیشنهاد کرد؟ شوگا:آرههههه؟؟؟؟ ا/ت:نه بابا،جیمین ک اومد تو...جیمین قیافشو دیدی؟؟ جیمین:اره،یجوری به من نگاه میکرد! ا/ت:فک کرده بود تو دوس پسرمی😂😂 شوگا:وای جر،فک کن جیمین... (یهو جیمین زانو میزنه جلوش):ا/ت!من تو این مدت احساساتم نسبت به تو غیر قابل کنترل بود! (ا/ت ک گرفته بود جیمین داره فیلم بازی میکنه):اوههه اوپا!!!این حس متقابله!!!

جیمین:پس...با من ازدواج میکنی؟؟ ا/ت(درحالی سعی میکرد جلوی خندشو بگیره):بلهههه شوگا:هوی جیمین!به زن تهیونگ پیشنهاد دادی؟ جیمین(باخنده):اههه هیونگ جونگکوک:وای من سرم درد میکنه! ا/ت:برو بخواب کوکی:باش،پسرا میخواید برید الان؟ شوگا:اره الان تاکسی میگیرم،نامجون با من میای؟خونتون نزدیک خونه ماس فک کنم بشه با یه تاکسی رفت درسته؟ نامجون:اره فک کنم جیهوپ:این چ حرفیه بچه ها من میرسونمتون! شوگا:اوکی،پس ما رفتیم کاری ندارید؟ جین:نه خدافظ ویو ا/ت شب بود و خوابم نمیبرد،دلم میخواست با یکی صحبت کنم و فک کنم یار همیشگیمم بیدارع،رفتم در اتاق کوکی و زدم

ا/ت:کوکیییی کوک:چته؟ ا/ت:توعم بیداری؟ کوک:اره ا/ت:بیام تو؟ کوک:اره بابا بیا ا/ت:کوکییییی خوابم نمیبره کوک:منم ا/ت:عوم،میگما به نظرت واقعا از من خوشش اومده؟ کوک:کیو میگی؟ ا/ت:اههه تهیونگ دیگه کوک:اره ا/ت:خب راستش منم ازش خوشم میاد کوک:جدی؟؟ ا/ت:اره کوک:شوگا میگفت ا/ت عاشقشه من باور نمیکردم😂

ا/ت:چیح؟؟شوگا چی دیگه گفت؟؟؟ کوکی:هیچی!فقط گفت کجا عروسیتونو بگیریم و اسم بچتونو چی بزاریم... ا/ت:کوکی! کوک:😂😂 ا/ت:اههههههه کوک:ا/ت راستشو بگم اگ ازدواج کنی خیلی دلم برات تنگ میشه! ا/ت:عرررر منم همینطور! کوک:بغل بخادرانه؟ ا/ت:بغل بخادرانه:)))

کوک:وای ا/ت احساس میکنم حالم بده! ا/ت:چته؟ کوک:سرم درد میکنه ا/ت:بخواب خوب میشی،من میرم شب بخیررر کوک:شب توعم بخیر ویو ا/ت اروم از اتاقش اومدم بیرون و داشتم خیلی اهسته ب سمت اتاق خودم میرفتم ک یهو دیدم در اتاقش باز شد و من و کنار زد و رفت تو حموم ا/ت:کوکی؟خوبی؟؟ کوک:آ...آره