
ناظر چیز بدی نداره هاا
خب بسه بریم که در........ زینگگگگگگگگگگگگگگگ[صدای زنگ مدرسه] معلم: خب زنگ بعدی درس رو شروع میکنیم بچه ها: بله همه بدو از کلاس اومدن بیرون منو یون جی تو کلاس موندیم ا.ت: زود باش یون جی:......... ا.ت: * ریز کردن چشا * منتظرماا یون جی: وایییی ا.ت معلوم هس کجاییی؟؟ دیه یادی از ما نمیکنی ا.ت: الحق که دختر خودمی یون جی: هوم ا.ت: چخبر یون جی: هیچی باو تمام مدت همش تو خونه بودم ا.ت: هعییی حالا خوبه دوباره باهم همکلاسی شدیم یون جی: اوم ولی رو مخم نرو خاب؟ ا.ت: قبوله یون جی: افرین ا.ت: خب بیا بریم حیات حوصلم سر رفت یون جی: اک باهم از کلاس اومدیم بیرون . داشتیم واسه خودمون میچرخیدیم ا.ت: صبر کن یون جی: هوم ا.ت: من شیر موخام * مظلوم کردن چشما * یون جی: پوففففففففف خب برو بگیر ا.ت: تو چی یون جی: برا منم یه شیر توت فرنگی بگیر ا.ت: باش همینجا منتظرم بمون یون جی: اوکیه برو [ویو یون جی] ا.ت رفت از بوفه شیر بگیره منم منتظرش موندم تا بیاد
[ویو شوگا] داشتم سمت بوفه میرفتم که اون دختر تازه وارده رو دیدم مغز: برو یکم سر ب سرش بزار یونگی: حال ندارم مغز: حالا امتحانش کن یونگی: اهم * صاف کردن گلو * ا.ت: هوم؟ یونگی: تو همونی که صبح بهم برخوردی؟ ا.ت: آره خودمم یونگی: برام آبمیوه بگیر ا.ت: چراااا؟؟ * داد * یونگی: شوخی کردم باو داد نزن ا.ت: تچ یونگی: اسمت چی بود ا.ت بود؟ ا.ت: آره ا.تم ولی جنابعالی از آشنایی بام خوشحال نی یونگی: میدونم. خب من رفتم ا.ت: بای [ویو ا.ت] پسره ی...هوفففف ا.ت آرام باش:/ رفتم سمت یون جی ا.ت: بگیر یون جی: هوم مرسی ا.ت: خواهش یون جی: بهت چی گفت؟ ا.ت: هیچ باو یون جی: اوی اوی فاز آدمای بداخلاق و نگیر که اصلا بهت نمیاد ا.ت: باشه ولی او...... زینگگگگگگگگگگگگگگگ(زنگ کلاسه T^T به یاد داشته باشید دیگه نمیگم) یون جی: بیا بریم ا.ت: اوک به سمت کلاس رفتیم و نشستیم سر میزمون ا.ت: امیدوارم معلم درس نگیره یون جی: چرا؟ ا.ت: حال ندارممم. تو که حست قویه بگو بینم بنظرت معلم درس میگیره؟ یون جی: اممممم.........نه ا.ت: عه پس عالی شد چطوره زودتر برگردیم؟ یون جی: اوم اوک ا.ت: پس بریممم یون جی: بریمممممم
[ویو یون جی] من وسایلم رو زود جمع کردم و جلو در کلاس منتظر ا.تم یون جی: ا.ت زود باش دیگه ا.ت: الان میامممم یون جی: پوففففففففف ا.ت: خب بریم یون جی: بریم از مدرسه اومدیم بیرون ا.ت: بستنی بخوریم؟ یون جی: نه ا.ت: چرااا یون جی: صبر کن ا.ت: چیشد یون جی: چطوره شب یا بعد ظهر بریم بیرون؟ ا.ت: عالیههههه یون جی: شب یا بعد ظهر؟ ا.ت: بعد از ظهر تا شب اینطوری میتونیم بیشتر بگردیم یون جی: اوکی پس ساعت شیش میام دنبالت ا.ت: باشه پس بعدا میبینمتتت باییییی یون جی: بای ا.ت رفت سمت خونشون منم به راهم ادامه دادم [چند مین بعد] یون جی: مامانننن من اومدممممممم (اسم مامانش رو میزارم یونا) یونا: خوش اومدی یون جی: مامان یونا: بله؟ یون جی: سوجون خونس؟ *با صدای اروم* یونا: نه یون جی: با موتورش رفته؟ یونا: نه نذاشتم با موتورش بره یون جی: ایول...کلیدش کو؟ یونا: اونجا رو جا کلیدی یون جی: مرسییی یونا: میخوای چیکارش کنی؟ یون جی: شب میخوام با ا.ت برم بیرون یونا: عه دوباره باهاش همکلاسی شدی؟ یون جی: آره یونا: خوبه خوش بگذره یون جی: هوم باشه من برم حموم یونا: اوکی برو
رفتم تو اتاقم کیفم رو پرت کردم یه گوشه یون جی: اممممم خب لباس چی بپوشم...این چطوره؟ مغز: نه اصلا بت نمیاد یون جی: خب پس چی بپوشم مغز: نمیدونم یون جی: پس تو چی میدونی؟ مغز: نم.... یون جی: الان میگی نمیدونم مغز: خیله خب حالا به کارت برس یون جی: اوک......خبببب این چطوره؟ مغز: بد نی یون جی: پس اوکیه مغز: هوم خب ساعت چنده مغز: برو از گوشیت ببین یون جی: خب گوشیم کو؟ مغز: اونا رو پای تختی گوشیم رو از رو پای تختی برداشتم و نشستم رو تخت یون جی: خبببب ساعت سه و نیمه چطوره یه ساعت بریم حموم؟ مغز: نیم ساعت یون جی: اوکی [در حمام چه میگذرد.. ] یون جی: اوانهبیگگگگگبیگگبیگ بوییییییییییی خب دیگه چی بخونم.... اها فهمیدم شینوناگاییییییییواااااااااا یونا از پایین: یون جییییییییی صدات رو بیار پاییننننننن یون جی: بزار یکم خالی شمممممم مامانننننننن یونا: همسایه ها بیدار میشنننننن یون جی: از کجا معلومم که خوابنننن؟ یونا: چون الان ساعت استراحتهههه یون جی: باشههههه اصن الان میام بیرونننن سرم رو شستم حوله رو پیچیدم دور خودم و از حموم اومدم بیرون [چند مین بعد] خب خیلی خوشگل شدم

(لباس یون جی☝︎)یون جی: مامان ساعت چنده؟ یونا: چهار و نیم یون جی: باشه گوشیم رو برداشتم و شماره ا.ت رو گرفتم مکالمه: ا.ت: بله؟؟؟ *صدای خوابآلود* یون جی: پاشو دختر چقد میخوابی پاشو حاظر شو ا.ت: بزار یکم دیگه بخوابم بعد حاظر میشم یون جی: نمیشه پاشو ا.ت: فقط یکمم یون جی: اوکی اصن نمیام دنبالت ا.ت: باشه باشه الان حاظر میشم یون جی: افرین ساعت شیش جلو درم ا.ت: الان ساعت چنده؟ یون جی: چهار و نیم ا.ت: چییییی؟ یه ساعت دیگه هم وقت داشتم چرا انقد زود بیدارم کردیی یون جی: عه خب پس زودتر میریم ساعت پنج جلو درم ا.ت: چرا انقد زود یون جی: انقد نق نزن حاظر شو الان راه میوفتم ا.ت: باشهههه یون جی: بای ا.ت: بای

(لباس ا.ت) کلید موتور رو برداشتم برداشتم کفشم رو پوشیدم یون جی: ماماننننن من رفتمممممم یونا: مواظب خودتون باشیددددد دیر هم نیاااا یون جی: باشههههههه از خونه زدم بیرون رفتم سمت پارکینگ و سوار موتور شدم یون جی: بزن بریم سمت خونه ا.ت روندم [ویو ا.ت] وای وای وای باید زود حاظر شم الان میاد دنبالممم رفتم بدنم رو یه آب زدم اومدم بیرون بعد رفتم سر کمد ا.ت: وای چی بپوشمممم عه این چطوره؟؟ مغز: خوبه ا.ت: پس همین رو میپوشم رفتم جلو اینه و به خودم نگا کردم ا.ت: خب اونقدرام به آرایش نیاز ندارم اماا یه برق و ریمل و خطططط چشممم. موهام رو نبستم گذاشتم دور و برم پراکنده باشه ا.ت: تمام شد . لباسام رو عوض کردم و به خودم تو آینه قدی نگاه کردم ا.ت: بهتر از این نمیشه رفتم که کفشم رو بپوشم م/ت: کجا به سلامتی ا.ت: دارم با یون جی میرم بیرون م/ت: باشه خوش بگذره ا.ت: ممنون من رفتمممم م/ت: مراقب خودت باش ا.ت: حتماا از خونه اومدم بیرون که..........
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
کم کم دارم نا امید میشم
بعدیییی🤩🤩🤩🤩
عالییی
من بک میدم! اره
میدونم خیلی خوبم نیازی نیست تعریف کنین چقد مهربونم
که بک میدم🗿🍻
پرفکت3>>