خیلی استرس داشتم از سردر گمی دستام رو فشار میدادم . خب بیاید یه بررسی کنیم ( ساعت ۹ شب بود که جغد یه نامه رو انداخت تو خونه ، با کمال بی توجهی به اینکه چه نامه ایه برداشتمش و گذاشتمش رو میز . رفتم سمت اتاقم که یک نامه دیگه هم اومد با غر غر رفتم اون گذاشتم کنار نامه اولی و رفتم سمت اتاق دیدم که هانا مثل چی گرفته خوابیده و خر خر میکنه ☠️ نصف اتاق صورتی با ترافل های رنگی رنگی کل نصف اون اتاق انقدر جینگول بود که هرکی بده اونجا انگار توی چشمش ۱۰۰۰۰۰۰۰۰ لیتر اسید رفتن درحالی که نصف دیگه اتاق ساده در عین حال ترسناک و جادویی و به طرز شدیدی کم جینگول اتاق من و هانا یکی بود ولی بزرگه . بخش اتاق من یک پنجره ساده از سقف تا کف بود و یک میز مطالعه ساده چوبی یک طرف و طرف دیگه یک تخت مشکه که انقدر نرمه که روش میخوابی کامل توی تخت فرومیری و یک میز کوچک بیانتها هم کنار یک چهار پایه بود که ویالون سل و گیتارم رو روش میزاشتم. کمد لباس های توی یک محوطه بود که کنار تخت بود و درو باز میکردی می فتی پرو و کمد چوبی بنفش صورتی تیرررره بو که طرح قدیمی داشت بود و لباس هام اونجا بود . اتاق هانا پر از عروسک های اجق وجق رنگی رنگی بود و تخت نرم نرم صورتی روشنش هم آنجا بود و با یسری خرتو پرت . من شبا بیشتر اوقات نمی خوابم و توی محوطه باز خونمون که یک قبرستون برای کل اقوام پاتر بود داشتم قدم میزدم . سر گذشت زندگی تمامشون رو یک به یک میدونستم .همونطور که قدم میزدم یک کلاغ سیاه دیدم حس عجیبی داشتم همونجا روی زمین گرفتم دراز شد تا اینکه فهمیدم خوابیدم .)
۸ ۸ ۸ ۸ خدخدخدت حدکتمطمتعطخعسنتفسنهفسنهعسمتسعگخطعتایکگلطگولطنهبمخفسخمفسجخفسحهعسحهفشح۶۴ش
عتعشقنهسفخعسخجعسجخعسجخلسجخلسجخلسجخبسمهبطحهطلنابطنابط
هبانبنهفسانسنافسنافشحقشحعقشنهفشتلیلعتقشتلشلتقشکای
5o7wiywtyfjdajgdgdjdjgfakhsfhkrakfakyadkfalurrluaraykeakyeajtkydakgdajgdyjdajgdjdjgdhsbfsbfsfjsjfsgnsbcsjfzgnsNgdnvBcxnvXjg
5wuow7wtiyeluwtlutsitskhrskhrakhfaiydJgdqjdqjgdajgdqjgaeutea5jy3q64wrurayrzshrzhztjtajtxjyf
Yjrjy4rsyjrj3qtjejteqjteteqjeajgdjgdgdzfhfryaq464ayrsjfzjgz4ayr
Druhcrryiggfertuknbgyujbgyuf
J5rkyakyakyar
JwitjajyrYkktxkhhxrxnrzkuy
gskysrykrakyarkarkyraayjyrsrykzfjs
Tvyfcoidex kyeevugv sty. Rd gf
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
چیشد؟