پارت 21 آخر:) ناظر پلیز منتشر:)♡
زود تر برو آرکا از رو صندلی بلند شد و رفت سمت در که روی پاشنه پا چرخید و پوزخندی زد آرکا : میرم ولی دیگه نبینمت درضمن دور و بر منو آلیسون نباش دراکو : پوزخندی زدم و گفتم تو نمیتونی واسه من تصمیم بگیری چکار کنم چکار نکنم همین که این قرارداد و باهات نبستم باعث سقوط شرکتت میشه بیرون! آرکا با چهره عصبی از اتاق خارج شد و در و محکم بست بعد از چند ساعت هوا روبه تاریکی میرفت و ماه تو آسمون نمایان میشد از شرکت خارج شدم و سوار ماشین شدم بعد از چند مین رسیدم خونه وارد شدم و رفتم سمت پله ها که با صدای مادر سر جام وایستادم نارسیسا : دراکو؟ باید باهات حرف بزنم دراکو : بله مامان بفرمایید رو مبل نشستم و به مامان خیره شدم چهرش پر از نگرانی و استرس بود رو به روم نشست نارسیسا : آلیسون به خواست خودش تو رو ترک نکرد! دراکو : چی؟ منظورت چیه؟ نارسیسا : آرکا فاستر آلیسون و مجبور کرد اون به آلیسون گفت اگه هر چی که میگه رو گوش نده جون و پدر و مادرش مخصوصا تو رو به خطر میندازه آلیسونم از حرفاش ترسیده بود شرط آرکا رو قبول کرد اون گفت باهاش از...دو...ا..ج میکنه مدتی آرکا تو و آلیسون و تعقیب میکرد دراکو : دستای مشت شدم و رو میز کوبیدم تو شوک بودم...چ..چی؟ و..ولی چرا حالا اینا رو بهم میگی؟ نارسیسا : میدونستم اگه بفهمی یه کاری دست خودت و فاستر میدی دراکو : از رو مبل بلند شدم خشم و تنفر جلوی چشمامو گرفته بود نارسیسا : کجا میری؟ دراکو : نمیتونم اجازه بدم زندگی آلیسون به خاطر من نابود بشه حتی اگه تهش به جونم ختم بشه! از عمارت رفتم بیرون و سوار ماشین شدم هر لحظه بیشتر پامو روی گاز فشار میدادم_______________ آلیس؟ آلیسون : چیه؟ آرکا : امروز روزیه که منتظرش بودم بیا پایین آلیسون : استرس توی وجودم پر میزد دستم می لرزید آب دهنم و قورت دادم و از پله ها رفتم پایین صدای زنگ در توی خونه پیچید و استرس وجودم و بیشتر کرد
در باز شد و کسی که تنها یه بار میخواستم ببینمش وارد شد قلبم تند تند می تپید ت..تو اینجا چکار میکنی؟ دراکو : فاستر میدونستم آدم بدی هستی ولی نمیدونستم تا این حد نفرت انگیزی که دست به این کارا بزنی آرکا : مالفوی؟ دیوونه شدی؟ مگه چکار کردم؟ دراکو : مادرم همه چیز و گفت، گفت چکار کردی باورم نمیشه این کارو با آلیسون کردی مگه چکارت کرده بود ها؟! دِ جواب بده لعنتی! آلیسون : دراکو آروم باش خواهش میکنم از اینجا برو! آرکا با نگاهی عصبی بهم خیره شد و بین دندونای بهم قفل شده گفت : مگه نگفتم حق نداری به کسی بگی ها؟ دراکو : حق نداری سرش داد بزنی من اجازه نمیدم زندگی آلیسون به خاطر آدم نفرت انگیزی مثل تو خراب بشه آرکا : اشتباه نکن آلیسون به خاطر تو پیشنهاد منو قبول کرد اگه تو زندگیش نمیومدی حالا مجبور نبود حرفای منو گوش کنه دراکو : دهنتو ببند حتی اگه لازم باشه می کشمت ولی نمیزارم آلیسون با اجبار کنار تو بمونه آرکا : عرضه نداری دراکو : کجاشو دیدی دستم و بردم سمت جیبم و اسلحه ی خودمو روبه روی آرکا گرفتم دستم می لرزید و قلبم به تپش افتاده بود آلیسون : بسه...بسه اشکام روی صورتم خشک شده بود اصلا همه چی تقصیر منه تمام این اتفاقا...تمام این دعوا ها نفرت ها تقصیر منه اگه من نبودم این اتفاقا نمیوفتاد دراکو همین الان از اینجا برو نمیخوام....به خاطر من...به خاطر من جونتو به خطر بندازی آرکا : دراکو...انقد احمق نباش اون اسلحه رو بزار کنار دراکو : نه من این کارو نمیکنم تو باید امشب از زندگی ما گم شی! آرکا : با قدم های آروم نزدیک دراکو شدم دستمو بردم سمت دستش با یه حرکت اسلحه رو از دستش گرفتم و توی دستام گرفتم مالفوی خیلی احمقی که فکر کردی میتونی منو بکشی تنها کسی که امروز می میره تویی دراکو : آلیسون از اینجا برو! آلیسون : نه...نه تو برو دراکو خواهش میکنم تو این چند وقت هر رفتاری که باهات داشتم و فراموش کن من از ته دلم تو رو دوست دارم تنها کسی هستی که کنارش آرامش و از اعماق وجودم احساس میکنم
دراکو : ( با داد ) چرا اینطوری حرف میزنی؟ آلیسون : دراکو آروم باش شاید دیگه نبینمت...شاید دیگه کنارت نباشم ولی فراموشم کن در با شدت باز شد و دختری با موهای طلایی وارد شد کاترین؟ کاترین : آرکا همین الان اون اسلحه رو بزار کنار اصلا میدونی چیه؟ من همه چیز و لو دادم.... نمیتونستم حال دراکو رو تحمل کنم ازت متنفرم که باعث شدی دست به همچین کاری بزنم از اینکه یه زمانی کنارت بودم متنفرم آرکا : میدونستم نمیشه بهت اعتماد کرد اسلحه رو سمت کاترین گرفتم و دستمو روی ماشه فشردم دراکو : کا..کاترین رفتم سمتش روی زمین غرق خ...و...ن افتاده بود کا..کاترین جوابمو بده کاترین : لبخند محوی روی لبم نشست درا...کو میدونی همیشه....دلم...میخواست اینطوری...نگر..نگرانم بشی من...ا..از چند...سا..سال پیش دوسِت...داشتم چشمامو رو هم گذاشتم کاترین؟ کاترین جواب بده ( دلاکو؟ دلاکو؟ بیا دیگه دراکو : وایسا هنوز مسابقه شروع نشده کاترین : من بُلدم...من بَلنده شدم دراکو : قبول نیست تو زود تر دویدی کاترین : ولی من بُلدم حالا نالاحت نباش دراکو : لبخندی زدم و تو چشماش خیره شدم ناراحت نیستم دختر عمه باشه قبوله تو بردی کاترین بهم یه قولی میدی؟ کاترین : چه قولی؟ دراکو : اینکه تو بازی زندگی هم برنده باشی کاترین : انگشت کوچیکمو به نشونه قول گرفتم سمتش قول میدم ) به سمت آرکا هجوم بردم و با مشت زدم تو صورتش چرا این کارو کردی ها؟ چرا؟ چرا؟ آرکا : پس دوسش داشتی! دراکو : اون تنها دوست بچگیم بود اون دختر عمه من بود....چطور تونستی؟ خیلی بی رحمی ازت متنفرم.... آلیسون : قلبم واسه لحظه ای ایستاده بود تحمل وایستادن نداشتم تعادلم و از دست دادم و رو زمین افتادم دراکو : آ...آلیسون چی شد؟ آلیسون : من...خو...خوبم
دراکو : اشکام جلوی چشمامو گرفته بود و صورتم غرق اشک بود چ..چی شد؟ آلیسون : دراکو...من زیاد وقت ندارم...دراکو : آلیسون چی میگی؟ آلیسون : من...یه...بیماری قلبی...دارم زیاد وقت ندارم متاسفم...که نتونستم زندگی که آرزوشو داشتیم و باهات بسازم دراکو : چ..چی؟ نه..نه امکان نداره آلیسون خواهش میکنم بگو این واقعی نیست آلیسون خواهش میکنم وجود آرکا رو فراموش کرده بودم همه چیز و فراموش کرده بودم آلیسون من بدون تو نمیتونم...بدون تو دیوونه میشم تو دیگه تنهام نزار....آلیسون با هر نگاهت انگیزه رو توی دلم زنده میکنی این نگاهتو ازم نگیر آلیسون : کاش میتونستم همیشه کنارت باشم کاش میتونستم...زندگیمو کنارت بسازم دراکو : تو...خو..خوب میشی باشه؟ این کارو باهام نکن ترکم نکن فاستر... فاستر دکتر خبر کن خواهش میکنم (با داد ) زود باش آرکا : اسلحه از دستم سر خورد و روی زمین فرود اومد گوشی توی دستم می لرزید دم گوشم گذاشتمش ولی سریع قطعش کردم دراکو : تو چه مرگته؟ چرا اینطوری میکنی؟ آرکا : فکر کردی اگه دکتر بیاد و کاترین و اینطوری ببینه چی فکر میکنه؟ سریع به پلیس خبر میده و منو دستگیر میکنن دراکو : تو حقته تا آخر عمرت توی زندان بمونی الان زندگی آلیسون مهم تره آرکا : گوشیو سمت دراکو پرت کردم و از خونه زدم بیرون دراکو : بزدل! آلیسون آروم باش الان به دکتر میگم بیاد خواهش میکنم نخواب گوشیو توی دستای لرزانم گرفتم و شماره رو گرفتم گوشیو دم گوشم گذاشتم آب دهنم و قورت دادم الو؟ الو خواهش میکنم زود بیاید به این آدرس یه نفر حالش واقعا بده آلیسون الان میرسن خواهش میکنم باهام حرف بزن آلیسون : حتی...اگه...اگه نبودم فراموشم کن...به جک...بگو خواهرش یه قهرمانه...بگو کمک زیادی بهت کرد دراکو کاترین....دوسِت داشت ولی به خاطر من پا پس کشید فدا کاریشو فراموش نکن! دراکو : آلیسون انقد غمگین حرف نزن جوری حرف نزن که انگار دیگه نمیتونم ببینمت!
صدای آمبولانس فضا رو پر کرد اول همه به کاترین که بی جون روی زمین افتاده بود خیره شدن + این خانم مُرده؟ دراکو : فرار کرد...کسی که این کارو کرد فرار کرد آرکا فاستر ولی خواهش میکنم بیاید اینجا.... + چی شده؟ دراکو : بیماری قلبی داره + آلیسون کلاوس؟ خیلی وقت پیش اومد پیشم بیماری قلبی شدیدی داره متاسفم ولی کاری از دست من بر نمیاد دراکو : یقه دکتر و گرفتم یعنی چی کاری از دستت بر نمیاد؟ مثلا تو دکتری + درک میکنم ولی متاسفم دراکو : نگاهم به آلیسون بود رفتم سمتش و تو چشماش خیره شدم دستشو گرفتم محکم تر دستمو فشرد آلیسون : همیشه....به یادت میمونم دوسِت دارم! دراکو : دستش بی جون روی زمین افتاد و نور چشماش از دیدم پنهان شد آلیسون؟ آلیسون نه...خواهش میکنم....آلیسون تمام زندگیم جلوی چشمام ترکم کرد تنها آرزویی که داشتم دیدنش بود.... لبخندش....لج بازیاش....حرفاش همه چی تموم شد_________ همه چی آرومه تنها چیزی که هنوز دنبالشه قلبم منه....من هنوز دلتنگتم.... سر پا ایستادم آفتاب در حال طلوع بود و من در بامداد عاشقی منتظر دیدار دوباره تو هستم نمیدانم کِی شاید سال ها قرن ها اما اگر در دنیای دیگری ببینمت چشمای تو رو می شناسم در همین بامداد عاشقی منتظرت می مانم!....
_____________THE END___________
میدونم غمگین بود ولی آخه پایان همه داستانام خوب بود میخواستم پایان این غمگین باشه ولی همه چی تموم نشد شاید توی دنیای دیگه همدیگه رو ملاقات کنن و کنار هم زندگی کنن!.... ناظر عزیز لطفا لطفا منتشر کن رد نشه خواهش میکنم:)💚☺تنک لایک و کامنت فراموش نشه:)♡
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
دروووووود!!
اگه از بازدید کمه تستاتون،بازدید کمه پروفتون،لایک کمه تستاتون و اگه از امتیاز کم خود رنج میبرید اینکه کاری نداره فقط کافیه تو نظرسنجیم شرکت کنی با خریدن چنتا کارت شانس میتونی برنده شی هر دفعه جایزه هامون عوض میشه بدوووووو تا دیر نشده و شانستو امتحان کن
ادمین ببخشید بابت تبلیغ پین شم؟؟
آخه چطور دلت اومد با من اینکار رو کنی آنقدر با چند پارت آخر گریه کردن که نگم
عزیزمم:)) چیزی نیست:)
خیلی بدی دارم عین چی گریه میکنممم😭😭😭😭😭
ای جونمم😕به هر حال پایان داستانا همیشه خوب نیس☺💙
من چرا دارم گریه میکنم اه خیلی بدی
ولی خیلی خوب بود 😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭
لاومم گریه نکن دورت بگردم خب؟ مرسیی
چشم هارتم🩶🐚
زیبا بود 💟
ولی از غمش هارتم شکست 💔💔
میشه داستاناتو اینقدر غمگین ننویسی 💔؟😭😭
ممنونم لاوم:)
نه ناراحت نباش کیوتم💔😔ساری
سعی میکنم
عالی
مرسییی
فیلم هندی شدددد گاد الان فاستر کجا رفت ....کاترین با ی گلوله مرد؟دکتر چجوری دکتر شده بود ؟
ببین لاوم فاستر وقتی کاترین و کشت از ترس اینکه پلیس نگیرش فرار کرد ولی تقریبا چند سال بعد پلیس می گیرش و میوفته زندان تو داستان نگفتم:) کاترین آرع با یه گلوله مرد چون گلوله به قلبش خورد:) آلیسون از بیماری قلبیش خبر داشت و همون دکتری که دراکو بهش گفت همون دکتری بود که بیماری آلیسون و تشخیص داده بود آلیسون در مورد بیماری به کسی نگفت چون نمیخواست دراکو بفهمه:) تنک لاوم:)💚
آخه دکتره قبلا به آلیسون گفته بود بیماریش خیلی خطرناکه:)
هعی
وای😥💙
خیلی خوب بود...😭❤️
ولی یکم یهویی شد بیماری آلیسون!😅
فقط ارکا جان که در رفت😑😂
مرسیییی کیوتمم:)💙🌙 آلیسون آرع یکم بیماریش یهویی شد ولی از وقتی رفت پیش آرکا بیماریش شروع شد تو داستان نگفتم😅☺آرکا خخخ آرع خیلی سم در رفت😂💔
😂😂😂
واقعا انقدر صبر کردیم هر پارتش بیاد بعد اخرش این شد 😐😂😞
هعیی تنک ناراحت نباش☺😂💚بالاخره آخر همه داستانام خوب بود میخواستم این یکی غمگین باشه:)♡
نهههههه یه داستان دیگه بنویس درمورد دراکو باشه😭😭😭😭😭😭😭😭😭
ممنووون ناراحت نباش:)☺💚داستان بازم مینویسم ولی این که از دراکو باشه مطمئن نیستم:)♡