15 اسلاید صحیح/غلط توسط: •♡M♡• انتشار: 2 سال پیش 115 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
لتس گو
هلو گایز
اینم از پارت 2
بچه ها از این به بعد هفته ای 2 پارت اپ میشه مگر اینکه مشکلی پیش بیاد و نتونم
یکی روز پنج شنبه
یکی روز یک شنبه
اما هفته بعد من کلا نیستم برا همین پارت اپ نمیشه
حمایت پلیز
معرفی کنین داستانما
لتس گو
شروع: *◄থৣ پارت 8 💖থৣ►
از زبون مینجی:مهمونی دیگه خسته کننده بود برا همین بلند شدیم و رفتیم.
بعد رسیدن به خونه:
مینجی:بعد اینکه رسیدیم به همون لوکیشن خونه
ماشینو پارک کردیم توی محوطش اخه خونه خیلی بزرگ بود از خونه مشترک قبلی ما هم بزرگ تر بود
بغل خونه ماهم یه خونه دیگه بود اما اون یه چیزی بودا انگار قصر بود
خود محوطش مثل یه باغ بود که ازش صدا یه چند تا سگ میومد
تازه این نمای بیرون خونه بود
داخلشو دیگه نمیدونم
هانا:بچه ها کسی تو این خونه زندگی میکنه ایا؟
یونا:نه چون جیسون(مسئول خونه و این چیزای دخترا) گفت فقط ماییم که تو این منطقه زندگی میکنیم، بقیه خونه ها خالیه
مینجی:حیف این خونه بقلیه که خالیه
خونه به این قشنگی
مینجی:بعد از اینکه با بچه ها حرف زدیم رفتیم داخل
خدایی داخل خونه ماهم مثل بهشت بود
هممون رفتیم تواتاقامون اخه اتاقامون جدا بود
همه وسایلامون چیده شده بود منم تو اتاقم داشتم یکم وسایلاما درست میکردم که دیدم بورا خونه رو گذاشته رو سرش
منم رفتم بیرون که دیدم هانا با داد گفت:چیههههههههه خونرو گذاشتی رو سرت
یونا هم هی غر میزد
بورا:سوهو پیام داده باهاش تماس تصویری بگیریم
یونا:بمی....ری برا این انقد داد میزنی
بورا:ارهه اگه بفهمه امروز چی شده چی
هانا:مگه امروز چی شده؟
بورا:چی نشده
دعوا ها پس چی
یونا:حالا اون از کجا میخواد بفهمه دعوا کردیم
هانا:خودتو جمع کن بورا حالا انگار یکیو ک.. ش.. ته
سریعم با سوهو تماس بگیر
بورا:مینجی بیاااا تا زنگ بزنیم
مینجی:باشه اومدم چرا داد میزنی
هانا:این کتک میخواد
مینجی:زنگش زدیم که بعد چند دقیقه جواب داد
سوهو:سلام بچه ها امروز چطور بود؟
هممون سلام کردیم که بورا گفت:
امروز...... امروز عالی بود
سوهو:دیدین اون 4 تارو
بورا:اره خیلی باحال بودن
سوهو:باحال؟ 🤨
یونا تو ذهنش: بد سوتی داد اخه اینا کجاشون باحال بود🤦♀️
یونا:نه سوهو این منظورش اینه کلا مهمونی باحال بود
برگشتم و اروم گفتم:هفخ شو (برعکس)
سوهو:دعوا که نشد
هانا:دعوا نه بابا دعوا کجا بود
مگه الکیه هی بخواییم دعوا کنیم
سوهو:خوبه
مینجی:یه سوال سوهو چرا نگفتی قراره رییس شیم
سوهو:من اینو براتون برنامه ریخته بودم
میخواستم با اون 4 تا همکار شین برا همینم بهتون گفتم باهاشون در نیافتید که با این همکاری بهشون نزدیک شید چون اونا با هرکی که باهاشون لج کنه بد در میافتن
خداراشکر یونا هم که دعوا راه ننداخت
بورا:نه بابا دعوا چیه
انقدر باهم اوک شدیم
نمیدونی یه پسرای با شخصیتی بودن که نگو
هانا:اره من انقد تو دلم دعاشون کردم
سوهو:جدی میگین الان؟
هانا:اره دروغ مون چیه
سوهو:خوبه پس
بورا:اره اصلا اونطوری که راجبشون تعریف میکردن نبودن
سوهو:مینجی خوشحالم تو باهاشونی حداقل جلو اینارو میگیری
خیالم راحت دیگه دعوایی که نشد
مینجی:خیالت راحت راحت همه چی امن و امانه
اصلا تا من هستم که جرئت داره با اینا بحث کنه
سوهو:خب خیالم راحت شد پس فعلا
گوشیو قطع کرد
بورا:بچه ها ل. ع. ن. ت بهتون
این برداشته مارو با اونا همکار کرده که باهم اوک شیم اونوقت ما باهاشون دعوا کردیم
یونا:از بس گفتی دعوا دعوا
مغزم جر خورد،نه که تو خیلی بدت میومد
در ضمن من تحمل نداشتم بخوام زوری هی قربون صدقشون برم
هانا:خب حالا اتفاقیه که افتاده
نه میشه عوضش کرد نه هیچی دیگه بپذیرین در ضمن بچه ها اخرین باری که خوش گذروندیم کی بود
مینجی:حتی فکرشم به سرت نزنه
الان میدونی ساعت چنده
هانا:مگه چنده
در ضمن تو این منطقه هیشکی غیر ما زندگی نمیکنه پس راحت میتونیم صدا اهنگا زیاد کنیم
بورا:من یکی که هستم
یونا:منم
مینجی:حالا که فکرشو میکنم راست میگی👾
پس هانا برو ماشینو بیار نزدیک تر و ضبطشو اماده کن
بورا تو هم برو خوراکی بیار
یونا توهم برو وسایلو بیرون بچین
یونا:اونوقت شما قراره چیکار کنین
مینجی:هیچی نظارت کردم دیگه
یونا:خسته نشی
مینجی:نترس نمیشم
یونا:نگارنتم انقد زحمت میکشی
بورا:بعد اینکه یونا و مینجی باهم بحث کردن بعدش هممون رفتیم وسایلارا اماده کردیم
اهنگم گذاشتیم و تا تَه زیاد کردیم
(اهنگ اوپاکانستای را تصور کنید😄)
مینجی:اهنگا پلی کردیم و همه ریختیم وسط
یعنی یه کارایی میکردیما
یونا نشسته بود که تا به اوج اهنگ رسید اومد وسط و مثل ما شروع به چِ.. لگی کرد😆
از زبون جیمین:نشسته بودیم با بقیه تو سالن که من احساس کردم صدا از بیرون میاد
بعد دیدم هی صدا داره زیادتر میشه
جیمین:این صدا چیه؟
بچه ها میشنوین؟
کوک:برو یه نگاه بنداز
جیمین:رفتم بیرون از بالکنی که به طبقه دوم وصل بود بیرونو یه دید زدم
جیمین:بچه ها😯
جیهوب:چیشده
جیمین:فقط بیا ببین
جیهوب:چیه چرا همچین میکنی
واات اینا اینجا چیکار میکنن
کوک:چی چی میگین
مگه کیو دیدین
جیمین:بهتره خودت ببینی
کوک:چته
/جونگ کوکم رفت تو بالکن که با صحنه ای که دیدی کُپ کرد/
کوک:وا اینا اینجا چیکار میکنن
مگه جز ما کسی دیگه ایم اینجاس
جیهوب:ظاهرا که هست
تهیونگ:/تهیونگ سرشو از تو گوشی اورد بالا و با خونسردی گفت/
روح دیدین که همچین میکنین
جیمین:نه بدتر از روح
جیهوب:اینا حالشون خوبه احیانا
چرا همچین حرکاتی میکنن
تهیونگ:چخبره؟/بلند شد و اونم به بچه ها پیوست/
تهیونگ:این چهارتا چرا اینجان؟
کوک:چرا همش به پستمون میخورن
جیهوب:الان ساعت چنده؟
خونرو گذاشتن رو سرشون
تهیونگ:من دیگه تحمل ندارم
میرم دم خونشون ببنیم اینجا چخبره
از زبون بورا:
داشتیم با بچه ها میرقصیدیم و میخندیدیم و اینا که دیدم یکی در زد
بورا:بچه ها کیه این وقته شب
مینجی:گفتم صدارو کم کنینا
اصلا گوش نمیدین
یونا:کسی اخه غیر ما زندگی نمیکنه اینجا
هانا:یا امامزاده نکنه روحی چیزیه
یونا:خودتو جمع کن با این سنت
بورا برو ببین کیه
بورا:اره وایسین
شما حالا من میام
بورا:(رفتم و درو باز کردم و با صحنه ای که دیدم خشکم زد)
بورا:شماااا
اینجااا چیکار میکنین؟اونم این وقت شب؟
مارو تعقیب میکنین! واقعا زشته!
جیمین:انقد فَک نزن سرم درد گرفت
/درحالی که سرش پایین بود به ارومی اینو گفت/
بورا:چرا پاچه میگیری داداش
امپول هاری تو یادت رفته بزنی
جیمین:اره یادم رفته بیا فردا باهم بریم بزنیم
بورا:میدونستین این ساعت اومدن در خونه دختر اونم دختر مجرد یه نوع مزاحمت حساب میشه؟
جیمین:اونوقت گیریم ما مزاحم چیکار میخوای بکنی بهتره بگم چیکار میتونی بکنی😏
بورا:من که کاری نمیکنم
اما میدمت دست پلیس اونم باهات یکاری میکنه که تا اخر عمرت نتونی کلا کار کنی
تهیونگ:این پلیسی که میگی
زیردست من داره زندگیش میچرخه
یونا:/از پشت سر یکم صداش اومد و گفت/
یونا:اوه اوه چقد تو خفنی و ما خبر نداشتیم
هانا:نه بابا بچه مایه دارینا
کوک:دوستان افسانه هم اومدن
هانا:مستر جانگ تو یکی لطف کن
دخالت نکن
بورا:الان حرمت نگه داشت گفت دخالت نکن و اگر نه که...
کوک:بد دهنم که هستی
هانا:بد دهن دوست داری
کوک:چه جورم
هانا:اوه حیف شد تو تایپ مورد علاقه من نیستی
جیهوب:بجای بحث تکراری بگین شما اینجا چیکار میکنین
مینجی:زندگی میکنیم
تهیونگ:غیر ما کسی تو این منطقه نیست در واقع نمیتونه باشه
یونا:حالا که معلوم شد ما هرکسی نیستیم
تهیونگ:ما خیلیا مثل شمارو هرکسی کردیم گذاشتیم کنار
پس انقد نناز به خودت
مینجی:خیلی رو دارینا
بلند شدین اومدین دم خونمون،از اونطرف مثل ارازل ریختین سرمون
بعدم شاخه و شونه میکشین
جیهوب:میدونی اینکارا فقط توجه
و برای ما دیگه تکراریه
مینجی:اره اصن تو راست میگی
فعلا/درو سفت بست روشون با اینکه هنوز اونا پشت در بودن/
هانا:خدایی یه ادمی مثل تو نیاز داریم تو گروهمون
حلالت باشه این چه حرکت دارکی بود زدی
مینجی:هانا
هانا:جان تو فقط بگو هانا
مینجی:یکم دیگه از جلو چشام محو نیشی امشب قا..... ت... لت میشم
حالا خود دانی
هانا:خودت درو بستی من که نبستم
ای باباا
از زبون هانا:دیگه داشتیم میرفتیم که یعنی بخوابیم که یکی زنگ زدم گفت فردا ساعت 9 صبح بریم یه جایی انگار برا اشنایی بیشتر اون چهارتا پسرا بودا
اگرچه ما به اندازه کافی شناختیم شون
پایان *◄থৣ پارت 2 💖থৣ►
اینم از پارت 2
بچه ها اگه کم بود شرمنده
خواستم امشب اپ کنم کم شده
جمعه هم بازم اپ میکنم یه پارت دیگه جبران این پارت
فعلا
حمایت پلیز
در ضمن برو صفحات بعد
عکس خونه دخترارو گذاشتم
اینم جواب بده:
از شخصیت کدوم دختر بیشتر بقیه خوشت میاد و چرا؟
خونه دخترا از نمای بیرون
خونه دخترا از نمای داخل
خونه دخترا از نمای داخل
اتاق هانا
اتاق بورا
اتاق مینجی
اتاق یونا
15 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
17 لایک
ج چ : همشون
🤏🤏
گیلیییی
زدی پارت ۸ ک اول داشتان
اشتباه زدم😁🤦♀️
اوکی
ج چ : هانا و مینجی چون ادمارو اب میکشن میزارن کنار :/
واو3>