سلام خب بچه ها میدونم دیر اومده ولی گذاشتم شاید دفعه دیگه مزارم چون واقعا واقعا دیر میاد و اعصاب من بهم میریزه متاسفانه خوش باشید عیدتونم مبارک
روی مبل نشسته بودن که یهو ساشا بلند شد : اه من خیلی خستم تا کی می خواین اینجا بشینین و به دیوار نگاه کنین ا/ت چشماش و مالوندن و به ساشا نگه مردم و بلند شد : خب آره بلند شین بریم بخوابیم جونگ کوک هم بلند شد و با لبخند گفت : خب من هم دیگه برم ساشا یهو پرید وسط : نههه همه نگاه کردن ا/ت گفت : آروم تر مثلا ... بعد ادامه حرفش و نگفت ساشا با دستپاچگی گفت : خب منظورم اینه که الان ساعت ۱۲ هه پس اینجا بمون جونگ کوک که نمیدونست چی بگه خواست حرف بزنه که ساشا با صدایی که یکم توش ترس موج میزد گفت : یعنی ما تا ساعت ۱۲ داشتیم فکر میکردیم 😆 که ا/ت با یه زیر انداز و سه تا پتو و سه تا بالشت از اتاق یواشکی انداخت بیرون و اومد بیرون بعد گفت : خب بجونبین بخوابین ونگ کوک با دستپاچگی گفت : آخه .. یعنی نمی.. که ساشا پرید تو حرفش در حالی که داشت روی کاناپه دراز میکشید گفت : ای بابا بخواب دیگه تو رو خدا من اگر دیر بخوابم پوستم خراب میشه 🤭 نمیشه بگیر بخواب ا/ت هم به معنی اینکه بگیر بخواب سرش و تکون داد و جونگ کوک هم چیزی نگفت و سر جاهاشون دراز کشیدن ( فقط سوء تفاهمی پیش نیاد جونگ کوک رو زمین و ا/ت و ساشا روی کاناپه خوابیدن ) بعدشم خوابیدن ولی ا/ت خوابش نمیبرد چون از اینکه روی کاناپه بخوابه متنفره هنوز چند دقیقه نگذشته بود که
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
13 لایک
تو این فکرم که چقدر ساشا و کوک بهم میان 😆😆😂
دآستانت عالی اما کم نوشتی 😑 گلبم چکست😐💔
😍😍😍ممنون 😂✋
عالی زود پارت بعد رو بزار 🤗
چشم عزیزم ❤️😍