به آدمی که هنوز از ۲سوم ماجرا بیخبره و میخواد رمان م ازش بنویسه چی میگین؟ وقایع یکی دوماه بعد از جلد۵ پرسی جکسون🤝
از زبون پانسی:پابرهنه توی ساحل قدم میزدم،روز عادی بود؛خورشید توی آسمان بود،آسمان آبی بود،بچه های کلاس آزارم میدادن،صبح روز تولد۱۳سالگیم مادرم بهم زنگ زده بود و گفته بود دارم توی اردو مدرسه زیادی خرج میتراشم و ناپدریم ناراضیه،من ناراحت بودم و دریا هم مثل همیشه بهم آرامش میداد. وقتی حوصله ندارم میرم لب دریا؛ذهنم باز میشه و بهتر میشم.موج آب به پاهام برخورد میکرد و باد موهای مشکی م رو تکون میداد. چیزی به پشت سرم خورد.کاغذ مچاله شده ای رو از روی زمین برداشتم. نوشته بود:یه گاو پیشونی سفیدو میبینم که لب آب وایساده. برگشتم ، ساندرا فاستر و دوستانش را دیدم که به من میخندیدند.داد زدم:خوشحال شدم که سرگرمتون کردم! پایم را درون آب دریا فرو بردم و به جلو پیش رفتم ، آنقدر جلو رفتم که آب تا بالای کمرم میرسید،توی آب نگاه کردم.صورتم پر از کک و مک بود،تنها دختر مو مشکی کلاس بودم...شاید واقعا چیزی جز یک گاو پیشونی سفید را توی آب نمیدیدم.به آب خیره شدم،ناگهان تکان خورد ، چیز خاکستری رنگی از آب بیرون زد،باله یک کوسه . اصلا مگر کوسه ها میتوانند در این عمق کم شنا کنند؟خواستم جیغ بزنم اما صدایی از گلویم خارج نشد،میتوانستم دندان های کوسه را ببینم،تیز بودند،آماده برای تکه تکه کردنم.خواستم فرار کنم اما از ترس خشک شده بودم.درسکوت به کوسه خیره شدم ، منتظر بودم تا گازم بگیرد،اما کوسه فقط نگاهم کرد.با بیقراری در آب تکان تکان میخورد،انگار منتظر چیزی بود.احتمالا دیوانه به نظر میرسیدم؛اگر کسی من را میدید به تیمارستان زنگ میزد ، با این حال با صدای جیغ مانند و خفه ای گفتم:تو...با من... کار داری؟ صدایی توی سرم گفت:بالاخره فهمید!دنباام بیا! احتمالا درستش همان بود که زنگ بزنند به تیمارستان.فکر میکردم کوسهه دارد حرف میزند!گفتم:تو!تو.. الان... ح..حرف زدی! صدای توی سرم گفت:خب بله ! حالا میشه دنبالم بیای؟اینجا واقعا راحت نیستم! بعد سر باله اش را کج کرد و رفت.اطرافم را نگاه کردم،حواس هیچ کس به من نبود، با تردید دنبال کوسه راه افتادم.در آب پیش رفتیم.آب تا گردنم رسید، بعد سرم زیر آب رفت،حالا دنبال کوسه شنا میکردم،احساس خستگی نداشتم اما نگران بودم،کدام دختر عاقلی دنبال کوسه سخنگو توی دریا شنا میکند؟ناگهان کوسه رفت زیر آب.جیغ زدم:صبر کن!کجا رفتی؟ چند ثانیه ای صبر کردم اما خبری از کوسه سخنگو نشد.آهی کشیدم و نفسم را حبس کردم و زیر آب رفتم.کوسه را دیدم که چند متر جلو تر شنا میکرد،وقتی بهش رسیدم صدای توی سرم گفت:کجا مونده بودی؟حواسم نبود زیر آبم جیغ زدم:من که ماهی نیستم!نمیتونم زیر آب نفس بکشم !باید روی آب... ناگهان فهمیدم که اتفاقا میتوانم زیر آب نفس بکشم!کوسه حرکتی کرد که شبیه خنده بود.گفت:بیا! دنبالش کردم.نمیفهمیدم چه خبر است، آدمها که زیر آب حرف نمی زنند!کوسه وسط دریا متوقف شد.گفت:ارباب!خواهرتونو اوردم!
8 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
7 لایک
واییی عالیییییی هههه
🌚🤝
😄🤗
من هشدار دادم 🗿🤌🏻
به نظرت من میتونم مقاومت کنم؟
نه
برای همین هشدار دادم🗿
که نتونی مقاومت کنی
یوهاهاهاها
یه روزی جبران میکنم
منتظر اون روزم یوهاهاهاهااا
نه بابا خیلیم باحال میشه
من این را در اینده ات میبینم (اخه یه رگم به آپولو میخوره🌝)
من یکم شکل ارتمیسم... میدونی قبل اینکه بفهمم چطوری ادامه ش بدم ایده اخر کارش اومده تو ذهنم...
منم سر لایلا همین بود
دقیقا میدونستم چطور تموم میشه اما درست حسابی نمی دونستم چجوری بهش برسم
یهو یه لحظه ای که انتظار نداری بهت الهام میشه
نشسته ام منتظر الهامم
نشسته ان به الهام نگاه میکنم سکینه آه میکشد
جرررررر
یه اسپویل خیلی جزئی از نیکو
اوه راستی می دونستی بعدا معلوم میشه نیکو رو پرسی .ک.ک.ر.ر.ا.ا.ش.ش. داشته
حدس زده بودم
چرا نمیذارین خودم بخونم عهههه
من هشدار دادم 🗿🤌🏻
برعکس من که پارت اول لایلا رو رسما .ر.ر.ی.ی.د.د.م.م تو فوق العاده شروعش کردی💙
فقط می خوام ببینم بعدش چی میشه🤌🏻🌌
میترسم من پارتا بعدیو بر*ینم
نه بابا خیلیم باحال میشه
من این را در اینده ات میبینم (اخه یه رگم به آپولو میخوره🌝)
وایییییییییییییبببیییی واقعااااااااا عالیههههههه
🤝🙂
سلام🤝 فقطخواستمبرایتستتهمکامنتبزارمهملایککنمهمبازدیدبزنم😀✌️ تست عالی بود🐳🍀
تنکسس