سلاممم به دلیل خرابی گوشی و امتحانات نبودم:)داستان جدیده لطفا حمایت کنین چون واقعا براش زحمت می کشم
آلیا:«من نمی فهمم یعنی چی تمام این مدت مرینت واقعی نبود؟یک ربات بوددد؟»هری:«بله خانم آلیا، پدر مرینت برای اینکه مرینت رو مخفی نگه داره این ربات رو ساخت از طرفی دیگر...نینو:«داش حالا کتابی حرف نزنی می فهمیما»هری:«اکی،ولی وسط حرف من نپر عه😑خب داشتم می گفتم از طرف دیگه بابای ادرین یعنی اقای گابریل آگرست گفتند برای ادرین به یک محافظ مخفی نیاز دارن و اقای هاردی یعنی بابای مرینت رباتی رو درست کردن که از ادرین مراقبت کنه و مثل مرینته و اگه مرینت واقعی اینجا بود بد بخت می شدیم چون این بشر خیلی خیلی خیلییییی شیطونه اکییی نمی خوام بهش فکر کنم لعنت به این وضعیت»نینو:«اکی داش ارام باش ارااام»الیا:«اکی اکی ولییی من می خوام مرینت واقعی و ببینم»هری:«خانم شیفر می خوان مرینت رو به عنوان عروس خود انتخاب کنند و....»کلوئی:«چییییی نهههه لوئیس برای منهههه غلط کردههه اون دختره چی دارهههه»کاگامی:«ام بریم تا مراسمشون تموم نشده؟»هری:«بله بفرمایید نینو هیچی نگو یهو جلو اقای هاردی معمولی حرف میزنم به چوخ میرم فهمیدی؟😐.....مرینت:«نهههه منننن با اون ازدواج نمی کنم دفنش میکنممم هم خودم هم شمارو راحت می کنممم»مارتین:«چرا تون بدبختو دفن می کنی خودتو بکش مارو راحت کن»مرینت:«خاک تو سرت مثلا خواهرتما»مارتا:«خفه شین اه مثلاااا دارم تمرکز می کنم ببینم چی بریزی تو غذای لوئیس بمیره تموم شیم»ماریا:«دخترمممم مرینت عزیزم ابرومونو نبریا قربونت بشم خودت می دونی برای بابات چقدر مهمه دیگه؟»مرینت:«هم اره چون اون می تونه از طریق من به شرکتسون نفوذ کنه...
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
5 لایک
البته من دارم این داستان و در بلاگفا ادامه میدم
عالییییی
مرسییی