10 اسلاید صحیح/غلط توسط: Tabby انتشار: 2 سال پیش 58 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
بعد از اینکه دعوام با مغزم تموم شد یهو دیپر اومد تو اتاقم. دیپر:میگم این دفترچه خاطرات منو ندیدی؟ من:کدوم دفترچه خاطرات؟ دیپر:همونی که دیروز پیداش کردیم دیه! من:عاوووو اون... به سمت تختم نگاه کردم بعد فهمیدم دفترچه خاطراته زیر پتومه. من:...نه راستش، مگه پیش خودت نبود؟ دیپر:زیر تخت گذاشته بودمش ولی نیستتتتتتت! من:برو یه بار دیه دنبالش بگرد منم میام کمکت میکنم حالا. دیپر رفت. من:هوفففف نزدیک بودا، خب بهتره این مساماسکو یه جا قایمش کنم بعدا بهش نیاز پیدا میکنم هروقت کارم باهاش تموم شد بهش پسش میدم. دفترچه خاطراتو یه جا قایمش کردم و یه ساعت داشتم تظاهر میکردم دارم با دیپر دنبالش میگردم تهش دیپر دیگه بیخیال شد هرچند خیلی ناراحت بود دلم سوخت براش بدبخت ولی خو چه کنم من بیشتر بهش نیاز داشتم :-:
من عادت دارم که خوابایی که میبینمو بکشم، واسه ی همینم رفتم یه مداد و کاغذ برداشتم و شروع کردم به کشیدن اون دختره که پریشب تو خوابم دیده بودم چون دیروز وقت نشد بکشمش، راستی تا الان اصلا حواسم نبود بگم، نمیدونم چرا یکی از چشای دختره قرمز بود یکی دیگش آبی، عجیبه ها حقیقتا ولی باحاله
بعدشم شرول کردم به کشیدن نقاشی بیل(بدلیل اینکه حوصله ندارم نقاشیشو بکشم نمیزارمش دیه همتونم ک خداروشکر قیافشو میدونین، راستی نقاشی کارولم همین الان هول هولی کشیدم واسه داستان ولی کیوت شدا نه؟)بعد از اینکه کارم تموم شد رفتم سراغ دفتر خاطرات که ببینم راهی واسه ی مقابله با بیل هست یا نه، یعنی خب اره من از اینجوری دردسرا خوشم میاد واقعانم هیجان داشتم که بیل واسم دردسر درست کنه اما حقیقتا بدجور دستمو کب*ود کرد راستش نمیخوام دوباره اون اتفاق بیوفته...خلاصه هرچقدر توی اینترنت و دفتر خاطرات گشتم اصلا هیچ راهی واسه ی مقابله با بیل نبود ولی خداییش چیزای خفن دیگه ای در عوضش پیدا کردم مثلا یه مغازرو پیدا کردم که میگفتن یه زن و شوهر توش مر*دن و روحشون اونجارو تسخیر کرده، بعدا حتما یه سری باید بزنم به اونجا. به هرحال چون هیچی پیدا نکردم و حوصلمم سر رفته بود گفتم برم یه دوری تو جنگل بزنم و این دفعه دیگه واقعا تنها رفتم
رفتم توی جنگل و یه چند دیقه ای توش گشتم که بعدش یهو از شانس بسیار زیبایم یه گرگ افتاد دنبالم. من:یا حسینننننننن!!! مث چی داشتم فرار میکردم که یهو خوردم به یه دختره. _اخ سرم...شرمنده حالت خوبه؟ مث چی از جام پریدم و دست دختررو گرفتم و فرار کردیم. _اوهوییییی چیکار میکنیییییی؟! من:پشت سرتو یه نگا بنداز :| پشتشو نگا کرد و تازه فهمید گرگ دنبالمونه و باهم دیگه یا ابلفضل کنان در رفتیم...نمیدونم چجوری ولی به زور خودمونو به شهر رسوندیم
گرگه ام دیه دید آدم اونجا زیاده در رف. من:ای پام...فک کنم دارم میمیرم... :-: _همچنین... :-: من:تو کی هستی حال...وات ده... بهش نگا کردم همون دختره بود که تو خوابم بود... _خب اسم من کاروله، من و خواهرم میبل همین یه سال پیس اومدیم اینجا ولی تو همین یه سال با تمام اهالی شهر آشنا شدیم ولی تاحالا تورو این طرفا ندیدم تو کیستی؟ من:خواهرت میبل؟میبل پاینز؟ :| کارول:اصن نمیدونم کیو میگی :| من:مگ نگفتی با تمام اهالی شهر آشنا شدی؟ :| کارول:این میبلی که میگیو من تاحالا ندیدمش تو شهر مث خود تو :| من:عاوووو آره یادم اومد میبل و دیپر همین یه هفته پیش اومدن اینجا... کارول:خب حالا تو کیستی؟ •-• من:اسم من تبیه همین دو روز پیش اومدم اینجا...تورم تاحالا تو عمرم ندیدم ولی اولین شبی که اینجا خوابیدم خوابتو دیدم ینی قشنگ دیدم داشتم از یه چیزی که اون موقع نمیدونستم چیه در میرفتم که خوردم به تو بعدش از خواب بیدار شدم :| کارول:واو گودرت ماورائی ؛-؛ کارول:حالا کجا میمونی؟ من:معما کده ی شک کارول:عاوووو خونه ی همون یارو استن کلاه برداره؟ من:کلاه بردار؟ کارول:اوهوم سر نصف مردم شهر کلاه گذاشته هرچند مردم اینجا مشنگ تر از اونین که بفهمن :") من:...خب حالا الان چیکار کنیم؟ کارول:خببببب نظرت چیه از اونجایی که تازه اومدی اینجا بریم یکم بچرخیم؟بهت اینور اونورو نشون بدم. من:باعش
کارول همه جای شهرو بهم نشون داد از چادر نمایش یه یاروی مو ماستی به اسم گیدن گرفته تا عمارت خانواده نورث وست، چه فامیلیم دارنا...به هرحال مهم نی خلاصش اینکه همه جارو نشونم داد. کارول:خب معما کده شکم که خودت میدونی چه شکلیه نیازی نیست نشونت بدم. من:اوهوم. یهو گوشی کارول زنگ خورد. کارول:الو؟عه سلام آبجی مشنگم!چی بازم؟ای خدا باعش الان میام... کارول گوشیو قط کرد. کارول:هعی زندگانی... من:چی شده؟ کارول:خواهرم باز داشته با بابام بازی میکرده باز سر این دعواشون شده که بابا تقلب کرده یا نه، چی بگم دیه اینم خونواده ماست، باید برم جداشون کنم تا همو نک*ش*تن، بعدا میبینمت! من:باش خدافظ. کارول رفت کم کم داشت شب میشد منم برگشتم خونه
وقتی رسیدم خونه ساعت ۸ شب بود. دیپر و میبل ازم پرسیدن کدوم گو...چیز کجا بودم منم براشون تعریف کردم ماجرارو. بعدش دیه اتفاق خاصی نیوفتاد تا اینکه ساعت ۱۰ و نیم شد رفتم مث گوگولی مگولیا خوابیدم چون خسته بودم خداییش
چشامو باز کردم...تو یه کهکشان بود چی بود نمیدونم یه همچین جایی بودم که سیاه بود و از نورای قرمزم پر بود و صدای جیغ بنفش میومد توش. من:آی گوشم!ای پدر🐶 ساکت شو سرم رفتتتتتت!الوووو آقا کسی اینجا نیستتتتتتت! _به به ببین کی اینجاست! من:تحسوشحشاشت! برگشتم و دیدم اون یارو مثلثیس. من:خودمو قهوه ای کردم بابا عه...(وای یاد وقتایی افتادم که معلم میومد تو کلاس جیغ میزدم...منظورم همین چند هفته ی اخیره- هی هر معلمی میومد تو کلاس جیغ بنفش میزنم نمیدونم چرا معلما بدبختا هنگ کردن کلا)بیل:بهت گفته بود آخرین باری نیست که منو میبینی! من:فقط بگو چه کو*فتی میخوای -_- بیل:هیچی، فقط میخوام یه معامله کوچولو باهات بکنم :) من:چی به من میرسه؟ بیل:هرچیزی که بخوای من:و چی به تو میرسه؟ بیل:میتونم هروقت بخوام بیام تو ذهنت و یا بدنتو تس*خیر کنم من:از قسمت دومش خوشم اومد!ولی از اولی نه... بیل:بیخیال طرح من که همینطوریشم میدونم چی تو ذهنت میگذره! من:حالا هرچی-واسا تو الان به من گفتی طرح؟😐 بیل:اره من:چرا؟😐 بیل:خب تو نصف زندگیت که طراحیه کلا و اینکخ خوابایی که میبینیو نقاشی میکنی درسته؟ من:تو از کجا میدونی- بیل:تو این دو روز احساس نکردی یکی داره همش نگات میکنه؟ من:دروغ چرا خیلی این احساسو داشتم- بیل:خب؟ من:واسا نگو.... بیل:دقیقا من:بیش*رف من تو دسشویی میرفتممممم بیل:نه نگران نباش اونجاهارو دیه ندیدم من:هوف شکر...حالا من هنوز نفهمیدم تو دقیقا منو واسه ی چی میخوای؟ بیل:قبلانم بهت گفتم من:خب آخه چرا به چه کارت میاد؟ بیل:خب ببین من میخوام هیچ جسم فیزیکیی ندارم و با جسم تو میتونم خیلی چیزارو که سر راهمن نابود کنم، برای مثال توی آینده یه نفر به اسم استنفوردو میبینی و اون یه چیزی به اسم شکاف داره، من میخوام اونو نابودش کنم. من:از الان میخوای بدن منو بگیری؟ بیل:خب اون تنها چیزی نیست که میخوام نابودش کنم- من:منطقی بود، ولی اون ماسماسک شکافو اگه نابود کنی چی میشه؟ بیل:من یه جسم فیزیکی میگیرم و میتونم دنیارو نابود کنم. من:واو چه خفن...واسا چرا داری اینارو به من میگی؟ بیل:چون میدونم از این چیزا خوشت میاد پس قطعا سر راهم قرار نمیگیری. من:...قانع شدم.
بیل:خب حالا چی نقاشی الان پایه معامله ای؟ من:نوچ بیل:...چرا؟ :| من:راستش میخوام ببینم تا کی میای قانعم کنی🗿 بیل:کر*مو*یی دیگه چیکارت کنم😐 من:خب حالا چار یکی دیگرو انتخاب نکردی مثلا دیپر؟ بیل:خب چرا دیپرو انتخاب میکردم چرا تو نه؟ من:چمیدونم!به هرحال فقط دارم میگم منطقی نیست باز بیای پیش من احساس میکنم این دفعه میری پیش یکی دیگه :") بیل:نوچ، چون با اونای دیگه کارم یکم سخت میشه من اومدم سراغ تو چون تو با اینکه دنیا نابود شه مشکلی نداری ولی اونا مشکل دارن و فعلانم توی دردسری نیوفتادن که بتونم برم گولشون بزنم. من:خبببب اگه من برم به اونا راجع به تو بگم و خودمم علیهت شم چی؟ بیل:نه تو اینکارو نمیکنی، حتی اگرم بکنی فکر میکنی اونا تورو باور میکنن؟اگر باورت کنن فکر میکنی کمکت میکنن که از این اوضاع خارج شی؟منظورم اینه که بیخیال اونا اصلا تورو نمیشناسن چرا باید جونشونو به خطر بندازن تا به تو کمک کنن؟تو چیزی جز یه مزاحم نیستی من:...صحیح...راستی دیه بهم نگو طرح ع*قم میگیره از این لقب هرچی بگو جز این :| بیل:سیاه سفید🗿من:چراااا :----: بیل:چون لباسات همیشه ی خدا سیاه سفیده :") من:آره خب منطقی بود...(مدیونید اگه فک کنید بعد از اومدن ونزدی عاشق تم سیاه سفید شدم، این فکرو نکنید چون بعضی وقتا واقعا از این رنگا ع*قم میگیره ولی برای لباس و اینجوری چیزا به نظرم رنگ قشنگیه ولی اگر مثلا اتاقم سیاه سفید باشه سرگیجه میگیرم) دروغ چرا یکم از حرفاش ناراحت شدما ولی واقعا راست میگفت...من چیزی جز یه مزاحم نبودم...منظورم اینه که آخه مگه من نسبتی با اونا داشتم که پیششون میموندم؟الان هرجایی توی این شهر برم واقعا یه مزاحمم...تازه نه فقط یه مزاحم، یه مزاحم دردسر ساز! هنوز دو روز نشده خودمو با یه موجود شیطانی مثلثی درگیر کردم :-: من:حالا هرچی به معاملت فکر میکنم خواهشا تا یه چند روزی تو خوابام نیا برو تو خوابای دیپر یکم خودشو خیس کنه بیل:اگر قسمت آخرو نمیگفتی مطمئناً بازم میومدم ولی خب باشه یه چند سبی میرم تو خواب اون بچه خودشو خیس کنه🗿 بعدش بیل غیب شد منم گرفتم خوابیدم بعدش صب شد پاشدم رفتم از اون مکانی که توش بودیم و بیل یه نقاشی کشیدم، چی بگم بیکارم دیه
صبح که شد تو اتاقم نشسته بودم یهو یکی در زد. من:بله؟ میبل:منم یکی از دوستات اومده ببینتت ؛-؛ من:کی؟ میبل:میگه اسمش کارول، بگم بیاد؟ من:عاووو باشه بگو بیاد چون من تنبل تر از اونیم که پاشم خودم بیام دیدنش :-: دو دیقه بعد کارول اومد. کارول:سلام چطوریییی من:علیک، اینجا چیکار میکنی؟ کارول:اومدم دیدن دوستم چیه مگه؟ ؛-؛ من:منظورم اینه که، تو همه کسایی که تو شهرنو میشناسی مطمئناً کلی دوست داری چرا اومدی دیدن من؟ کارول:خب نمیدونم شاید چون تازه واردی؟ من:آهان... کارول:هی چی شده حالت خوبه؟ من میخوای باهات صادق باشم؟ کارول:اوهوم ._. من:افتضاحم! کارول:واس چی؟ من:تو به چیزای عجیب غریب اعتقاد داری؟ کارول:معلومه که دارم! من:تاحالا موجود عجیبی دیدی؟ کارول:به غیر از تو ینی؟ من:...آره به غیر از من😐 کارول:خبببب آره، خواهرم از این دختراس که هی درحال قرار گذاشتنه، یه بار با یه یارویی قرار گذاشته بود که معلوم شد یارو درواقع چندتا کوتوله بوده و اون کوتوله ها تلاش کردن آبجیمو ملکه خودشون کنن(به یاد قسمت اول آبشار جاذبه :")))) )ولی من رفتم نجاتش دادم🗿 من:چیز عجیب دیگه ای دیدی؟ کارول:ببین آبشار جاذبه پره از آدما و موجودات عجیب غریب، پس فقط بهم بگو چی دیدی مطمئن باش باورت میکنم. ماجرای بیلو واسش تعریف کردم. کارول:...وای پسر...معلومه تو بد دردسری افتادی.... من:آره خب ولی همونطور که گفتم نگران خودم نیستم، فقط میترسم بقیه یه چیزیشون شه وگرنه من که از این دردسرا خوشم میاد :-؛ کارول:میفهمم چی میگی، به هرحال چه با این یارو معامله کنی چه نکنی من پایتم چون واقعا معلومه قراره خیلی خوش بگذره ؛-؛ حالا بیا بریم با خواهرم آشنات کنم! با کارول رفتیم خونشون در خونرو باز کردیم که یهو یه خرگوش پرید بیرون یه دختره هم پشت سرش دوید بیرون. _بانی وایسااااااا! بالاخره بعد سه ساعت تونست خرگوشرو بگیره. _آهان گرفتمت!دیگه نمیتونی از دستم در بری!عا راستی سلام کارول و دختری که نمیشناسمت! من:علیک... کارول:اینم از خواهرم میبل.(تو این پارت که قرار نیس دوتا میبلا برن پیش هم که تشخیص دادنشون سخت بشه ولی تو کامنتا بگید چیکار کنیم این دوتا قاتی نشن)کارول:میبل تبی تبی میبل اون خرگوشه هم اسمش بانیه. میبل:تو تازه واردی؟تاحالا اینجاها ندیدمت. من:آره همین سه روز پیش اومدم. میبل:اهان باش. نشستیم کلی حرف زدیم و شماره های همدیگرو سیو کردیم و نزدیکای ساعت ۹ و نیم من برگشتم خونه و برای اولین بار بدون اینکه هیچ خوابی ببینم با خیال راحت خوابیدم. لایکم یادتون نره گوگولیای عزیز حالا برید بعدی چالشه
10 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
9 لایک
کارول:خبببب آره، خواهرم از این دختراس که هی درحال قرار گذاشتنه، یه ب
من ؟ من مظلوم ؟ T^T
عالی بود
آره توی مظلوم 🗿
تشکور
بسیار عالی بود 👏🏻
ج.چ : یه حسی بهم میگه کاترینه .
ج.چ ۲ : چیبس مثلثی 😹
جررررر چیپسسسسسسسس
هومممممم. . .
اولا که سلوم؛-؛
خیلی وقت بود نیومده بودم تستچی و از حجم تست هاتون برگام ریخت؛-؛
خب می تونه منو شعله صدا کنه . . . .
و نفر بعدی هم،نظری ندارم واقعا:|||
جالپه
عاقا کمک کن بین ویل و سواپ موندم
رو ویل یه چن سالیه ک*راشم ولی رو سواپ حدود یه سال...
به ویل روی بیاورم؟
نننهههههههههه
سواپ × تبی فوراوررررر
البت می تونه شیپ یدکی و فرعی ت باشه ولی سواپ اصلیه🗿🗿🗿
هعب باعش...شایدم نه
نمیدونممممم
تو این داستان که با ویل شیپم ولی خب در کللللل...نمیدونمممممم بین ویل و سواپ موندم عررررر
جفتشون کیوتنننننننننننن
چقدرم خوب با بیل کنار اومدی.__.🤝🤝
من کلا همینم طرف بخواد بک.ش.تمم اصن واسم مهم نی ._.
مرسی که برا منم عادی سازیش کردی.__.🤝🤝
خواهش ._.🤝🏻
میگم کارول تو کجا زندگی موکولی؟
خونمون🤝🤝
هیح نه شوخی میکنم کهگیلویه و بیراحمد🤝🤝
عاو عجبزززز
انشالله یکم بزرگتر که شدیم یه کاری میکنیم همه بیت لندیا قرار میزاریم میبینزم همو🤝🏻البته اگر بتونیم هممون تو یه شهر جم شیم چون یکیمون تهرانه یکی کهکلویه و بیراحمده یکی دیه چمیدونم یه جای دیس حالا اگر شد انشالله چن سال دیه همگی قرار بزاریم ببینیم همو🤝🏻
همه ی بیت لندیا که فک نکنم یه توچولو واقع بینی.. ولی شاید چند تفر تو دانشگاه برای یه شهر قبول شیم یا همچین چیزی.__.🤝🤝از تصورات همیشگیم.___.🤝🤝
من ک اگ بتونم دانشگاه میرم خارج اصن باو ._. ولی ایشالا بزرگتر شودیم یه کاری موکولیم لاقل دو سه نفرمون همه ببینن ._.🤝🏻
همو*
ایشالا🤝🤝
من تبریزم._.
ولی برنامه دارم چن تا جا دیگه هم بیام ببینم بزرگ شدم...
میام میبینمتون._.
اول بدیا منو ببین شهرمون کوچیکه راحت پیدام میکنی.___.🤝🤝
فعلا اصن ببینید دوستیتون تا اون موقع هنو هس یا نه
بعد بیاید برنامه بچینید
ن.نگ بر تو ای واقع بین.____.دورشو ش۰یطان
معلومه که هس
البت اگ کسی یهو مث ویپر و گیمر و بقیه غیبش نزنه
نکته یک: گیمرکرافت از اول هم از بیت لند م....ت...ن....ف...ر بود و برا همین همیشه هی عیبش میزد یادعوا راه مینداخت
نکته دو: ویپر با گیمر کرافت کلا کات کرده و دیگه تو بیت لند نی، از تستچی و اینا هم رفته
نکته سه: این که دوستی ابدیه فقط یه حرفه ، بگذریم از اینکه خودم این حرف رو با تموم وجودم باور داشتم
ولی عکسش بهم ثابت شد ببی، تو فعلا فقط دعا کن تا اون موقع واقعا دوستیتون باقی بمونه، بعد بشین با بقیه نقشه چینی آینده
بیا بالاخره قبول کردید میبینی من بیخودی با گیمر دعوا نمیکردم؟
هوم هرکسی نظری داری خو، ولی من که هیچوقت نمیرم یا حداقل تمام تلاشمو میکنم شماهارو نمیدونم
حالا بیخیالش مهم نی
البته من دوستی هایی رو هم دیدم که بیشتر از ۲۰ سالم هست پایداره
ولی
خو بستگی به ادمشم داره
بنگر گندمکم
ما اینا رو میدونیم
به رومون نمیاریم
به من نگو گندم
باش سوگندم
اعلام زنده بودن*
اعلام اینکه فهمیدم زنده ای*
*اعلام اینکه وی چغندری بیش نیست
با اینکه این کامنت برا دو ماه پیشه ولی فقط خواستم یاد اوری کنم که من چغندرم نه کاترین*
اسلاید ۶ من اشاره کرده بودم میبل با باباش دعوا داره که میدونستی؟.__.یادم که نمیاد._.🤝ولی زیبا.__.🤝🤝
نوچ شانسی نوشتم
چه زیبااااااا چه کیوتتتتتتتت نقاشیتم قشنگه•---•
مرسی •-•
/پریدن تو تست/
چرا الان باید اینو ببینم آخهههههه
نمد
واسه چالش...درباره فرد بعدی نظری ندارم شاید کوهارو چان باشه شاید سوگ؟
ولی خداوکیلی بیل منو میتونه چی صدا کنه؟ برفک؟
آرین : برفک از شدت خنده زیاد فوت شد خدافس
برفک😀😀
اوممممممم یاااااااا نمیدونستم دست به قلمتم خوبه ملیساا خیلی بدییییییی بیسور میدونی چقد حرف از طالغانی خوردم سر قضیه جا؟ چند کیلو فوش میخوای؟؟؟؟؟؟؟؟/ ://////
تشکور
ببین من به بابام گفتم مشکل حل شده گفتم بهش یه روز من میشینم یه روز اون حالا چیزی نی ولی بابام کلا اینجوری راضی نمیشه واس همین گف به خانم طالقانی منم دیه نمیدونستم چی بگم حقیقتا فقط هرچی طالقانی میگفتو تایید میکردم :/
برا دوتا میبلا اخرe(این e, e ی ربط هستش)اسمشون اول فامیلشونو بزن