مين سو :
بعد از خوردن استيك ها و جمع كردن ظرف ها به سمت اتاق خواب رفتيم و دراز كشيديم.
كوك : ( مين سوا الان وقت صحبت كردنه . )
* : ( ميدونم ولي كوك ميشه نپرسي ؟ به وقتش تو هم ميفهمي چرا درگير جنگ وراثت شدم . )
كوك : ( باشه ولي بهم قول بده كه چيزيت نشه . باشه ؟؟ )
* : ( معلومه چيزيم نميشه . من كلي برنامه براي هر دوتامون دارم . )
كوك : ( خيلي دوستت دارم . )
* : ( منم . )
((( خب بچه ها مسئله اينه كه من زياد احساسي نيستم . يعني كلا شخصيتم اينه ، نميتونم كلا زياد از كلمه هاي دوستت دارم يا … استفاده كنم و اين روي نوشتنم هم تأثير خودش و داره .
پس فكر نكنم زياد بتونم احساسي كنم هيچكدوم از رمان هايي كه مي خوام بنويسم رو و يه دليل ديگش هم اينكه دقيق نميدونم تا چه حد بنويسم ناظر رد نميكنه براي همين گفتم بهتون بگم چرا خيلي كم صحنه هاي احساسي و … مياد تو كار . )))) 💜
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
1 لایک
چقدرتستزیباییبودادمینعزیز:)🌹🐳
خیلی ممنون . ❤❤😄