لطفا اگه خوشتون اومد لایک کنید یا توی کامنت ها بنویسید، چون وقتی توی کامنت ها هیچ نظری نیست و فقط تبلیغه منم دیگه خیلی انگیزه برای نوشتن پارت جدید ندارم:) پس خواهشا توی کامنت ها نظرتون رو بنویسید3>
زمانی که ساری بیتس رو دیدم، شوکه شدم! امکان نداره! اون چطوری اومده به خوابم؟
با اینکه قبلم داشت از جا کنده میشد، سعی کردم آرامشمو حفظ کنم و با صدای محکم گفتم:《تو حتما ساری بیتس هستی. توی خواب من چیکار میکنی؟》
اون با صدای مخوفش گفت:《اومدم لهت هشدار بدم. کاترین، میدونی من با تو چیکار دارم؟》چند ثانیه سکوت برقرار شد.
_من باید تو رو بکشم، و بعد از خون تو تغذیه کنم! اشتباه نکن، عزیزم، من ومپایر نیستم. توی خون تو ماده ای وجود داره به نام میراکل یا معجزه که باعث میشه تو بتونی جادوی خوب رو از بد، و ذات خوب رو از بد تشخیص بدی. اگه من از خون تو تغذیه کنم میتونم بالاخره به جهنم سفیدم برسم! (خنده شیطانی)
حسابی تعجب کرده بودم! میدونستم که میتونم خوب رو از بد تشخیص بدم، ولی نمیدونستم دلیلش اینه!
همون موقع بود که از خواب پریدم. صبح شده بود، امّآ خیلی زود بود. از روی تختم پاشدم و آماده شدم که برای صبحونه برم پایین. توی سرسرا تعداد خیلی کمی از جادو آموز ها بودن، ولی اون وسط اندی رو دیدم! نمیدونستم که از درمانگاه مرخص شده، برای همین هم تعجب کردم، هم خوشحال شدم.
8 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
1 لایک
پارتتت بعدییییییی
هروقت بتونم میسازم🤍
میسی