در jyp قدیم چه گذشت؟ بم بم و جکسون داشتن باهم حرف میزدن که ناگهان لینو با گریه به جعمشون پیوست: هیونگ نیم... چان رگشو زده.... داره میمیره.... تروخدا کمک کنین..... جکسون با ترس بلند شد گفت: کجاست؟ لینو: خوابگاه بم بم و جکسون بدو بدو وارد خوابگاه اسکیز شدنو با هول وارد شدن.... جکسون داد زد: چانا هیونگکگگ؟ چان: چیه چیشده؟ بم بم و جکسون رفتن سمت اشپزخونه صدا از اونجا میومد رفتن دیدن چان رو صندلی نشسته بم بم جلو رفتو با دستاش صورته چانو قاب گرفتو با گریه گف: چیکار کردی چان؟ زندگی ارزش اینکارو نداشت... چرا اینکارو کردی؟ جکسون اشکاشو پاک کردو گف: حالا کدوم خ. ر. ی رو اذیت کنم؟ چان با بهت گفت: چی میگید؟ زندگی ارزش چی رو نداره؟ چرا یجور حرف میزنید انکا رو به قبلم؟ جکسون اشکاشو پاک کردو گفت: همیشه همینطوری بودی.... سعی میکردی بقیه رو نگران خودتت نکنی.... دیوونه.... نمیخواد خودتو به اون راه بزنی.... لینو گفت رگتو زدی و داری میمری....
4 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
10 لایک
خیلی باحال بوددددد .