خب پارت چهارم و نوشتم ولي رد شد !!! نمد چرا حالا . بعدم يهو پر تكليف و امتحان شدم نشد ديگه . والا ناظر جان رمان من تا پارت هاي آخر هيچي نداره .
* بعد از شام و كمي نشستن .
رئيس : ( خب ديگه من مي خوام استراحت كنم . مين سوا من و تا اتاقم ببر . )
* : ( چشم . )
بعد از وارد شدن به اتاق خواب و نشستن پدربزرگ روي تخت من هم نشستم .
* : ( بله ؟ كاري داشتيد پدربزرگ ؟؟ )
رئيس : ( تو هنوزم با اتفاق هايي كه افتاد سهام هيوندا رو ميخوايي ؟؟ )
* : ( بله . قرار نيست بترسم . اين دقيقا چيزيه كه كسايي كه دستور اين تيتر و دادن مي خوان . راستي شما تونستيد بفهميد كه كار كي بوده ؟؟ )
رئيس : ( معلومه كه نه . چرت تحويل من نده . اگه قرار بود ردش زده بشه تو تا الان فهميده بودي كار كيه . حالا هرچي ، اگه اين جوري فكر ميكني پس حله . )
رئيس : ( جانگ بده امضاء كنه . )
بعد از امضاء كردن برگه ها و گرفتنشون از اتاق بيرون زدم .
اوپا : ( چي شد ؟؟ )
* : ( از همين دقيقه سهام هيوندا براي منه . بگيرش پيش تو باشه . )
و بعد به سمت اتاقم راه افتادم .
( اتاق خواب پدربزرگ )
7 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
1 لایک
نظرات بازدیدکنندگان (0)